حافظ. سر خدا که عارف سالک به کس نگفت در حیرتم که باده فروش از کجا شنید
سعدی. وقتی در جامع دمشق با گروهی افسرده، دلمرده، ره از عالم ظاهر به باطن نبرده در معنی نحن اقرب الیه من حبل الورید سخن میگفتم که دوست نزدیکتر از من به من است ذین عجبتر که من از وی دورم چه کنم با که توان گفت که دوست در کنار من و من مهجورم یکی از کنار مجلس میگذشت سخنم را شنید صیحهای زد و از هوش رفت گفتم:
سبحان الله از نزدیکان دور و دوران نزدیک
مردم و عوام دوران نزدیکند اما گاه از همه نزدیکتران از همه دورتراند.
مردم مدینه از حضرت رسول دور بودند اما دوران نزدیک بالاخره آن حضرت از نزد نزدیکان رو به سوی دوران نزدیک هجرت فرمود سلمان از فارس، ابوذر از ربذه، بلال از حبش، اویس از یمن، صهیب از شام دوران نزدیک از همه شگفتآورتر اهل کتاب که به دلیل بشارات عهد بن منتظر ظهور آن حضرت از مکه و هجرت ایشان به مدینه که بسیاری برای همین انتظار از شام به مدینه هجرت کرده بودند اینها خوش سابقهتر از همه و امیدها بر کمک اینها میبود.
اما مشرکین دورانی بود که خطر هر زحمت از ناحیهی آنان میرفت چطور شد مشرکین نزدیک شدند و اهل کتاب عهد شکستند و به سختی تنبیه شدند و چگونه شد صاحبان تجربه و سابقه با آن حضرت مخالف شدند و جوانان کم تجربه با او پیوستند که حالفنی الشباب و خالفنی الشیوخ.
از عیسی علیهالسلام در انجیل آمده است که اهل آبادی که در آن متولد شدم به من ایمان نیاورد اما اهل آن آبادی دور ایمان آوردند که در کتاب آمده است نزدیکان از او دور میشدند و دوران به او نزدیک.
آن حضرت میفرماید بستگان و هم محلیها میگویند آیا این همان نبود که تا چندی پیش با او بودیم این همان نیست که خواهر او در خانه است سلام و صلوات خدا بر پیامبر باد اهل بیت او و بر عیسی روحالله باد چه زیبا فرموده است.
مسائل حاشیهای مبدل به متن شده و متن مبدل به حاشیه میرود. شوهر خواهر رهبری میگفت: ایشان فقط چند سالی در محضر امام درس خوانده است غافل از اینکه لیس العلم بکثره التعلیم و التعلم بل هو نور بقذفهالله فی قلب من یشاء
میگویند ایشان هنوز به دنیا نیامده بود ما مدرس بودیم چطور شد، کارش بالا گرفته است این مشکل نزدیکان است این مشکل شیوخ است.
مشرکین چه داشتند که پذیرفتند و اهل کتاب چه مشکلی داشتند که با آن همه انتظار بالاخره بر ضد رسول خدا توطئه کردند و برانداخته شدند.
آنها که بعد از شرک، مومن خوبی شدند در وقت شرک هم مرد بودند از نامردی به دور بودند اما اهل کتاب با همه عبادات و طاعات و همه شور و حرارت انتظار، ریاستطلب بودند، دنیا طلب بودند، برای عزت ظاهری برنامه ریزی میکردند اما مشرکین غافل بودند در همان غفلت نامردی و ناسپاسی نمیکردند صدای منادی شنیدند که میگفت به خدایتان ایمان بیاورید از خواب بیدار شدند زندگی دنیا را حاشیه دیدند و خدا و آخرت را در متن.
بحث، بحث متن و حاشیه است هرکس خود را دید علمیت خود را دید سابقه جهاد خود را دید رو به دنیا کرده است چرا؟
تصور کنید دو نردبان صد پلهای است، دو نفر بر پله پنجاهم قرار گرفته اند یکی آنچه میبیند پله های طی نشده است و یکی آنچه میبیند پلههای طی شده، شما به من بگویید علت کجاست؟ علت تفاوت التفات است آنکه جز پلههای طی نشده چیزی نمیبیند پشت به گذشته و رو به آینده است دغدغه او کارهای انجام نشده است و آنکه پلههای طی شده را میبیند در حال ارتجاع است خدماتش در نظرش جلوه کرده در یک کلام رو به دنیا است رو به عزت خود و دل بسته به دارایی خویش است.
بد کاران پشت سر چه دارند که بخواهند رو برگردانند و گذشته را ببینند آنها امیدشان به آینده است.
خطر در داراهاست خوش سابقهها، ایثارگرهای دیروز کار خیر کردن، خدمت به مردم کردن، درس دادن، درس خواندن، آسان نیست اما در جنب آنچه خدا به انسان کرده است قابل مقایسه نیست، آنکه خدماتش در نظرش جلوه میکند در خطر است.
مشرکین چه داشتند که به آن مغرور شوند اهل کتاب نمازها، روزهها، یا حتی هجرتها داشتند، داشتن بد نیست و بسیار هم خوب است اما داشتهها و خدمات صورت یک عدد کسری است مخرج کسر خدمات خدا به انسان است وقتی انسان عدد کسری را با عدد صحیح اشتباه میکند این اشتباه کار دست انسان میدهد.
آنکه کار منفی کرده و یا کار خود را ناچیز میداند در خطر نیست. خوبان در خطرند، بزرگان در خطرند آنها که سابقه خدمتهای بزرگ در پرونده خود میبینند و از آنها در خطرتر، آنها که همیشه پرونده خود را پاک میبینند و مطرح میکنند که همیشه چنین بودهایم، بیش از همه در خطرند، چرا خداوند به داوود علیهالسلام ماموریت داد که به خوبان بنیاسرائیل انزار و اخطار نماید و به خطاکاران بشارت دهد داوود متعجب شد و سبب را پرسید، خداوند فرمود: ماموریت خود را انجام بده و برایش توضیح داد: به بدکاران بگو خداوند تنگنظر نیست کینه ای آنطور که مردم مشاهده میکنید نیست خیلی از بخشیدن و عفو کردن و در مقابل بدی خوبی کردن در صورتیکه خطاکار به خطای خود اعتراف داشته باشد مسرور میشود.
اما به خوبان بنیاسرائیل بگو به عملتان متکی نباشید دل به کارهای خوبتان نبندید فما احد قدمته للحساب الاهلک
احدی نیست که پرونده او بر مبنای حساب و عدل رسیدگی کنم که هلاک نشود هرکس بگوید خدایا به عدل خود با من رفتار کن و خداوند دعایش را مستجاب کند هلاک میشود.
چرا؟ برای اینکه عمل انسان باید به عمل خدا سنجیده شود، انسان ببیند با این احسانها و الطاف که خدا به انسان کرده، انسان به چه نسبت جبران کرده است؟!
حسینبنعلی در دعای روز عرفه میگوید اگر همه عمرم عبادت کنم و همه خلق به من کمک کنند تا بتوانم مقداری از خوبیها که به من کردهای جبران کنم نه من و نه همه نمیتوانیم!.
پس خواص در خطر غیاوت و عوام در فضای ذکاوتند.
معما همینجاست غیاوت الخواص و ذکاوت العوام نزدیکان دور و دوران نزدیک.
کدام نزدیک دور است، آنکه عمل خود را زیبا ببیند در این جا مشکل یکی دو تا نیست اول دیدن خود عمل، اول کلام است چطور ممکن است کسی پلههای طی شده را ببیند بی آنکه در حال بازگشت نباشد. شما در موقع برگشتن چه پلههایی پیش روی شماست؟ پلههای طی شده یا طی نشده؟ مسلما پلههای طی شده پس علامت حال برگشت مشاهده پلههای طی شده است.
اگر خدا به انسان کمک کند که از اینکه از خوبی خود اینجا و آنجا صحبت میکند قصدی هم ندارد، دروغ هم نمیگوید، واقعا همان است که میگوید بزرگنمائی هم نمیکند چرا انسان به چنین روزی میافتد؟
امان از دوست متملق، یک دوست متملق، انسان را از تمام دوستان صالح او جدا میکند. غباده الافاضل ذکاوت الاراذل
افاضل و مترفین به انبیاء چه میگفتند نَرَاکَ اتَّبَعَکَ إِلاَّ الَّذِینَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِیَ الرَّأْیِ اگر تهی دستان و بی ادعاها اراذل اند وای به بر احوال فرهیختهها اگر این شراب خام است وگر آن حریف پخته به هزار با بهتر ز هزار پخته خامی گروهکها از خواص بودند یا عوام؟ مهدی هاشمی از خواص بود یا عوام؟ مگر به گروهکها میشد نام مرجع تقلید آورد آنها خود را خیلی آگاهتر میدانستند.
همین غرور، بالائیان دیروز را پایینیان امروز و پائینیان دیروز را بالائیان امروز میکند.
آنکه میگوید گذشته روشنی ندارم خدایا آیندهام را کفاره گذشتهام کن و آنکه هرگز از یاد خوبیهای خود غافل نمیشود خدا رحمش کند چون شیاطین قدرت کپی برداری و اسلاید گرفتن از بهترین اعمال انسان دارند آنها همین اسلاید را همیشه جلو روی قربانی قرار میدهند.
اما اینکه هرچه از گذشته خود نگاه میکند جز شرمندگی چیزی ندارد پشت به گذشته میکند و پلههای نرفته را میبیند و آه میکشد.
این مشکل اول که دیدن اعمال باشد.
مشکل دوم خوب دیدن اعمال و تنها به نگاه با عمال خوب کردن هر کدام برای خود گرفتاری مهمی است چه بسا انسان عمل بد را خوب به بیند و شیطان عمل بد را در نظر او خوب جلوه دهد میپرسید چگونه شما به شریران به چشم شریر نگاه میکنید؟ آنها درباره خودشان چنین فکر نمیکردند بلکه خود را از بهترین انـسـانهای روزگار گمان میکردند مثلا وقتی کشف حجاب شد فکر میکنید مکشفهها خود را خائن و بیناموس و پردهنشینها را عفیف و پاکدامن نگاه میکردند چنین فکر نکنید شیطان نمونهای از چادرسرها را که کار زشت داشتند اسلاید آنها را پیش روی مکشفهها قرار میداد که آنها زیر چادر کار دیگر میکنند و تو ریا نمیکنی همین هستی که هستی، حتی آن مکشفه که با مردان اجنبی میرقصید شیطان یک زن چادری اهل غیبت را به او نشان میداد و به او میگفت الغیبه اشد من الزنا اگر گمان دارید عمل بد موجب ندامت شود انتظار بیهودهای است هرچه عمل بدتر شود انصاف کمتر میشود و اعتراف به زشتی عمل غیر ممکنتر میشود آنها که پشیمان میشوند در دوره گناه کردن نوعی مردی و نامردی را ملاحظه میکردند.
وقتی دختری باردار شده بود، پدر و مادر به دادگاه شکایت کردند دختر، جوانی را معرفی کرد جوان مدتی بازداشت بود. دانشجوئی به دادستان مراجعه کرد که مقصر من هستم، دادستان گفت اعتراف تو معماست اگر تو اینقدر شرافت داری که نمیخواهی بیگناهی به جرم تو گرفتار باشد چرا دختر مردم را آلوده کردی و اگر آدم لاابالی و بیپروایی هستی، چرا حال که کسی به دنبال تو نیامده خودت به پای خود آمدهای؟ دانشجو گفت فرق دارد انسان هستم غریزه دارم لغزش پیش آمد اما نامرد نیستم.
امام راحل میفرمود جنگ ما جنگ با آمریکا نیست جنگ با شوروی نیست جنگ مردمیها با نامردمیهاست.
خودپسندی مردانگی است از خود تعریف کردن چطور خواص این مشگل را دارند تا از خود عبور نکنند در صف امام وارد نمیشوند عوام چیزی ندازند که بخواهند از آن بگذرند این دانشجو که گنهکار است در صف مردمیهاست یا نامردمیها؟
مشکل سوم بعد از دیدن عمل و خوب دیدن به صورت عدد، صحیح دیدن عمل است مخرج کسر را که الطاف الهی است نادیدهگرفتن چرا؟
زیرا الطاف خداوند بینهایت است هر عدد هر اندازه باشد وقتی بر بینهایت تقسیم شود صفر میگردد اما آنکس که نزدیک نیست نه بر میگردد که عمل را ببیند و نه عمل در نظر او جلوهای دارد و نه غافل از نعمتهای پروردگار است عوام که به آنها اراذل میگویند ولی همیشه به دنبال جبران گذشته هستند در حقیقت خواصاند و افاضلاند و آنها که عنوان خواص دارند اگر به این خصوصیات خود مغرورند که از ضعف آنها از کم جنبکی آنها است.
ظرفیت وجودی آن است که انسان اگر همه اعمال صالحه را انجام داده و از تمام گناهان احتراز کرده وقتی بیاد تفضلات الهی میافتد خود را بسیار بدهکار و بسیار شرمنده میداند.
با خود میگوید اگر نماز خواندم برای این بوده که تکبر از وجودم بیرون رود فرض الله الصلوه تنزیهالکم عن الکبر پس من مسئلهای به نام تکبر دارم، حال آمدهام تا از چشم و دست و زبان و اعضاء و جوارح یا مجموع این اندام که همگی از اموال خداوند است و با مانت به من سپردهاند استفاده کنم تا تکبر از وجودم دخت بربندد.
پس من با وسائل خداوند مسائل خودم را حل کردم و این عبادتها را باید جزء بدهکاریها نوشت پس تفضلات الهی طلبهای خداوند نماز و سایر عبادات هم نوع دیگری از طلبهای خداوند گناهها که بزهکاری است پس یک طرف طلبکاری خداوند و یک طرف بزهکاری انسان چنین معرفتی انسان را به اعلام و رشکستگی میرساند دل شکستگی همان احساس ورشکستی است.
پس روشن شد کار خیر کردن سابقه جهاد و ایثارگری داشتن با همه دشواریهای آن در جنب عبور از آن کار دشواری نیست آنچه دشوار است عبور از حسنات است خود بدهکار دیدن بعد از عبادت است. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لا تبطلوا صدقاتکم بالمن والاذی
شرط قبولی عبادت منت نگذاشتن و آزار نرساندن است شما میگویید کسی به سمتی رسیده مردم را آگاه میکند تا با قلب مطمئن به او بپیوندند و پشت سر او راه بیافتند کجای این کار اذیت است.
او وقتی میگوید من یک برهوت تحویل گرفتم با یک جهنم روبرو شدم و دارم جهنم را بهشت میکنم من هر جا رفتم جهنم تحویل گرفتم و بهشت تحویل دادم مرتبا جهنم تحویل میگیرند و بهشت تحویل میدهند نفر بعد هم میگوید من جهنم تحویل گرفتم و بهشت تحویل دادم نفر سوم هم میگوید جهنم تحویل گرفتم و بهشت تحویل دادم. مردم چیزی نمیگویند اما همین که مسئول جدیدی لب تر کند و از خود دفاع کند به هم نگاه میکنند جهنم پشت سر و بهشت پیش رو شروع شد اگر مردم زکی نبودند خواص کار امام را ساخته بودند عوام به داد امام رسیدند خون به داد امام رسید. سابقه ندارد جائی امام از خود تعرف کرده باشد و شما هیچ موردی پیدا نمی کنید رهبری از زهد خود، یا از یک خوبی از خوبیهای خود تعریف کرده باشد یا بگوید وقتی من آمدم اینجا ویرانه بود الآن آباد شده است چون جنبه دارد چون ظرفیت دارد.
چرا خواص مشکل دارند چون وزن عملشان به جنبه و ظرفیت آنها بسته است وقتی کارشان در نظرشان جلوه میکند و لب به تعریف و یا دفاع از خود، تر میکنند معنی قضیه این است که مسئولیت از جنبه و ظرفیت آنها سنگینتر بوده است. معنی تعریف از خود یعنی پاره شدن بند صدای افتادن دلو به ته چاه. وقتی به گوش میرسد که مهلت برای تدارک نیست.
لا تبطلوا صدقاتکم بالمن والاذی سیاه نمائی گذشتگان اذیت است عوام خیلی جنبه دارند که مسائل را شب و روز میبینند و برای رضای خدا به روی خود نمیآورند مردم ظرفیت دارند روساء قوه قضائیه چه این آخرین که فاضل برجستهای است چه نفر قبل از او که از شاگردان مبرز نابغه اسلام مرحوم سید محمدباقر صدر است و چه نفر قبل از ایشان که امروز ریاست جامعه مدرسین را دارد همه از بزرگان علم و درایت هستند ولی وقتی اخیرا تحویل و تحول میشد مردم منتظر بودند که نفر جدید درباره دوره قبل چگونه قضاوت میکند و ببیند ایشان هم میگوید وضع چگونه بود که تحویل گرفتم در آن زمان تعبیر شده بود که یک ویرانه را تحویل گرفتهاند.
چرا در قرآن میگوید اهل جهنم هر کدام وارد میشود به قبل از خودش لعنت میکند کلما دخلت امه لعنت اختها و چرا میگوید کل حزب بمالدیهم فرحون
اینها شواهدی است که نشان میدهد ابطال نکردن خدمت دشوارتر از خدمت است خدمت کردن کشور گشائی است خدمت را باطل نکردن کشور داری است و کشور داری دشوارتر از کشور گشائی است پیروزی انقلاب کشورگشائی بود حفظ انقلاب کشور داری است.
به هر جهت کار خواص دشوارتر است عوام مثل بچه کلاس اول ابتدائی هستند اگر کمکشان کنند و خودشان هم کمک کنند نمره بیست میگیرند، اما خواص مثل سال آخر دانشگاه است قبول شدن و حتی نمره اول شدن بسیار آسانتر از نمره عالی یعنی نزدیک بیست گرفتن است.
شما از فاصله ده متری ممکن است همه تیرها را به هدف بزنید و صد بگیرید اما از فاصله صد متری چنین نمرهای به ندرت به دست میآید اگر از دویست متری کسی چنین نمرهای بگیرد استثناء است مردم در فاصله کمی از هدف قرار دارند هرچه مسئولیت سنگینتر باشد به کلاس آخر دانشگاه و به فاصله دویست متری شبیهتر است.
به هر جهت دلوهای کوچک بند دلوشان کم اتفاق میافتد پاره شود خطر پارگی بند بیشتر در دلوهای سنگین است بندی که در شرف پاره شدن است علامت میدهد نازک میشود زدگی پیدا میکند پاره شدن بند و افتادن دلو در چاه در مورد انسان غافل شدن اوست دل مردن و مرگ احساس مسئولیت است بیتفاوت شدن.
ریشه همه این مسائل که انسان را با همه نزدیکی دور میکند و نزدیکان دور را به وجود میآورد ادا شدن و ادا نشدن حق مسئولیت است.
کسی که عده کثیری روی فکرش حساب میکنند خیلی باید مواظب گفتارش باشد اگر الگوی منفی شد سنت سیئهای گذاشته است فعلیه ورز من عمل بها ضرب شدن تعداد عاملین در ورز عمل خیلی زود کفه سیئات را بر حسنات میچرباند غالب میکند و انسان خفت موازینه میشود دل مردگی پیدا میکند و اگر الگوی خوبی برای همراهان و پیروان و درس گیرندگان از خودش شد، کفه خوبی او غالب شده، دل زنده شده دل که زنده شد مجذوب جاذبه الهی میگردد.
این مطالب را به طول آن بیان کردم تا روشن شود چرا ذکاوت عوام و چرا غیاوت خواص ریشه ذکاوت دلزندگی است و ریشهی دلزندگی پاره نشدن بند احساس مسئولیت و ریشه آن سبک بودن دلو مسئولیت است من رضی منالله بالقلیل منالعیش رضیالله منه بالقلیل منالعمل
و ریشه غیاوت دل مردگی و ریشه دل مردگی پاره شدن بند احساس مسئولیت و ریشه پاره شدن بند سنگین بودن دلو مسئولیت است قبول کردن دلو سنگینتر از کشش بند روزی روزگاری کار دست انسان میدهد نجی المخفقون و هلک المتقلون سبک باران گذشتند و نجات یافتند و سنگین بارها هلاک شدند.
فرهیختهها نگویند لو کان خیرا ما سبقونا علیه اگر راه این عوام که مقلدند درست بود آنها از ما سبقت نمیگرفتند فرهیخته نباید مغرور شود نماز و جهاد نسبت به توان کشیدن نماز و جهاد آسان است باطل نشدن این حسنات و خدمات به عجب و غرور سختر از انجام آن است.والله موفق السداد . والسلام.