آیت الله حائری شیرازی
خانه / سایر سخنرانی ها / اهل تقوا باید شرعی، علمی و عقلی عمل کنند

اهل تقوا باید شرعی، علمی و عقلی عمل کنند

موضوع: مدیریت در اسلام و فرهنگ کار
زمان: -
مکان: شرکت مهندسی ایز ایران
مناسبت: ولادت امام حسن علیه السلام
مخاطب: کارکنان شرکت
اهم موضوعات مطروحه: بحران های زمان امیرالمومنین(ع)- مدیریت امام حسن (ع)- نقش احساس مسئولیت در مدیریت اسلامی- فرهنگ کار- مدیریت اسلامی

اعوذبالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین، و صل الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.

روز مبارکی است، ولادت با سعادت امام حسن مجتبی (ع) را خدمت عزیزان تبریک عرض می کنیم. موضوعی را هم که مورد علاقه ی شما بوده مسئله ی مدیریت در اسلام و فرهنگ کار است. سعی می کنم بحث طوری باشد که بتوانید از آن جزوه ای را بصورت یادبود تهیه کنید. وقتی بحث می کنیم درباره امام مجتبی (ع). باید اول انسان را تعریف کنیم تا بتوانیم امام حسن مجتبی (ع) را بشناسیم. گره کار  همیشه به وسیله انسان شناسی باز می شود. اگر انسان شناخته شود. کار بزرگ امام حسین (ع) که عبور داد اهل حق را از یک منطقه و مرحله ای که همه چیز به نفع اهل باطل بود.

بعد از قتل عثمان، اهل باطل آنچنان قوی شدند که مثل معاویه ای با آن سوابق توانست عنوان هادی و زمامدار اسلام را پیدا کند. شجاعت علی (ع) و ایثار یارانش آنها را تا لبه های پیروزی پیش برد. اما خب انسان است. انسان موجودی مختار است. خودش تصمیم می گیرد. مردم تصمیم گرفتند علی (ع) را روی کار آوردند. مشکل علی (ع) همین جاست. یارانش را انتخاب نکرده بود. این آقایانی که نام یاران را یدک می کشیدند ایشان را انتخاب کردند و حالت تحمیلی هم داشت برای ایشان. ایشان وظیفه داشت بپذیرد. وظیفه نداشت به دست اینها کشته شود و نپذیرد. آمد با همان عده مخلصینی که در لابه لای این گروه ساخته نشده داشت، پیروزی جنگ جمل را به دست آورد. اهل حق را یک مقدار جلو آورد. اما یارانش مخلوطند. در لبالبی که در جنگ صفین میخواهد پیروز شود سختی های دشواری برای همه پیش آمده نمی خواهند عنوان کنند که ما خسته شده ایم. یک نفری در جنود علی (ع) سخنرانی می کند. این سخنرانی به گوش معاویه می رسد و ابتکار عمل را به دست می گیرد. این مدیریت است. این است که کسی که ابتکار عمل را به دست بگیرد دیگران در زمین او بازی می کنند. این هم به خاطر این هست که از صحاب یکدستی ندارند. ایشان اشعث ابن قیس هست. طایفه ای دارد. در این جنگ با علی (ع) دارد، همکاری می کند. بعد می گوید که زن و بچه ما را چه کسی اداره می کند اگر ما کشته شدیم؟ من حرفم را می زنم حالا دیگران خوششان بیاد یا بدشان بیاد واقعیت این است که چیزی از ما نمانده. آنها هم کشته بشوند معلوم نیست چه کسی زن و بچه شان را اداره کند. آنها پیشنهاد حکمیت را قرآن بر سر نی می کنند. ضعف بصیرت به علاوه مسئله خستگی از جنگ. این حکم است. نمی شود نادیده اش گرفت. نیروی باطل خوبتر کار کرده است یعنی مردم شناسی خوب.  جامعه شناسی خوب. اینها علمی عمل کردن است علمی کردن اثر می گذارد. این مشکل دارد اهل حق باید علمی عمل کنند و یقین داشته باشند که اهل باطل علمی عمل می کند. کارشناسانه عمل می کند. با این تفاوت که اهل باطل مبسوط الیدتر هستند بر اهل حق. ببینید معاویه افرادی را ترتیب داده است. یکی زره هدیه کنند به مالک، مؤمنین، متدینین، و ارداتمندین آن زره را می آورند. این زره را معاویه به مالک اشتر می فروشد. زهری که در زره است کشتش. مؤمنین و متدینین یک ظرف عسل برای محمد بن ابی بکر می آورند. این جوری است. یاران حضرت را زهر می دهند. جان برکف اند اصحاب معاویه! این جور نیست که فقط پولکی باشند. توانسته [است در] فتنه قتل عثمان جان بر کف درست کند. شما الان اگر این آقایانی که شیعه کشی میکنند جان برکفی می کنند این یک مقدمات علمی دارد. از مقدمات عبور کرده توانسته اند جان بر کف درست کنند. جاهایی تدریس اصول عقاید است که به اینجا می آورد. یا عنوان سبّ و امثال اینها را مطرح می کند ازش یار جان برکفی می گیرند. مدیریت است.  خب اهل تقوا، هم باید شرعی عمل کنند هم عقلی عمل کنند و هم علمی عمل کنند، اهل باطل علمی عمل می کنند این مشخص است. عقلی را هم به عنوان زیرکی می کنند. اما عقل نور، تفاوت هایی با عقل زیرکی دارد. «دهی» زیرکی است. عقل در مقابل جهل یعنی ضد تعصب. ضد خود خواهی، جهل در مقابل عقل هم به عنوان خود خواهی [است]  نه به معنای انواع بی سوادی است. جهل را هم در مقابل علم داریم و جهل در مقابل عقل داریم. [هرچند] نهضت سواد آموزی از عنوانِ مبارزه با جهل استفاده می کند، اما این جهل، جهل قرآنی نیست. اصطلاح قرآن در رابطه با جهل به معنای بی سوادی و بی اطلاعی نیست.  به معنای خود خواهی. بهتر می شود تعبیر کرد: عقل و ضد عقل. چون در تحلیل انسان شناسی اسلام گفته شده است که ضدی برای عقل گذاشتند و آنچه به عقل دادند، به ضدش هم دادند. اگر می خواهید تفسیر این قضیه را ببینید به کتاب جنود عقل و جنود جهل امام راحل که از روایتی معیار خود قرار داده است استفاده کنید. آن وقت در چنین شرایطی به علی (ع) حکمیت تحمیل شد. هرچه گفت اینها مکر است بیست هزار نفر از یارانش زره پوش و با شمشیر برهنه گفتند نمی شود. به همان دلیل که ما برات جنگیدیم برای اسلام و قرآن باز هم ما برای قرآن می جنگیم ولو با تو[بر علیه تو]. ما از اول برای قرآن آمده بودیم الآن می بینیم رو در روی با قرآنیم چه می شود کرد.[حضرت علی] پذیرفت که به مالک بگوید بیا.  …(۱۲:۴۱). یک نهر جزول. زمانها اون موقع نیم ساعت و سه ربع ساعت و ربع ساعت نبوده. عملیاتی که زمان می برده، این ها واحد زمانشان بوده است. شتر را یک مقدار می دوشند صبر می کنند تا دوباره شیرش جمع شود و به این می گویند…(۱۳:۱۱). شتر را نهر می کنند. یعنی یک خنجر توی رگی  که جلوی سینه اش است می زنند خون می رود تا زانوش سست می شود و می افتد. …..(۱۳:۲۹). این زمانی می برد که زمانش مشخص است. به این می گویند نهر جذول؟ حضرت این اندازه مهلت خواست اما ندادند. اگر همین اندازه [مهلت می دادند]. مالک هسته مرکزی دشمن را تصرف کرده بود. بعد از این صلح شد و یک نفر از این طرف و یک نفر از آن طرف. آنها طرفشان را عمرو عاص انتخاب کردند. این ها هرچه گفت ابن عباس. گفتند ابن عباس از اول نظر به جنگ دارد ما می خواهیم کسی باشد که از اول بنای اصلاح بین طرفین را داشته باشد ابوموسی کسی را دعوت به این جنگ نمی کرد. بی طرف بود.[خوارج] گفتند ما غیر از او کسی را نمی پذیریم. حضرت هم به او توصیه کرد. این عباس هم پهلویش نشست. [حضرت به ابوموسی فرمودند]اگر با هم قرار گذاشتید بگذار اقدام اول را او[عمروعاص] بکند. تا اینکه  با ابن عباس آمدند حرف زدن تا همین لحظه ای که ابن عباس جواب این آقا را بدهد ابوموسی آمد نظرش را گفت که  به نظر من که این دو تا عزل شوند و نفر سومی را خود مردم بین خودشان انتخاب کنند. نشست. عمروعاص هم گفت دید که ایشان عزل کردند طرف خود شان را این نظر خودشان بود. من اختیار دار شما هستم از این طرف من معاویه را صلاح در این کار می دانم نصب می کنم. ببینید. نوشتند که از این طرف عمرو عاص از آن طرف ابو موسی از همین جا مخالفتها شروع شد.گفت بعد از امضاء مخالفت کنیم. لا حکم الا لله خوارج به وجود آمد. بعد هم که معاویه انتخاب شد خوارج حرف اولشان را محکمتر زدند. علی (ع) ناچار شد با خوارج بجنگد. در چنین وضعیتی علی (ع) به دلیل خیانتی که عمر و عاص کرده بود گفت جنگ را دوباره ادامه می دهیم.اما نه بر مبنای حرف خوارج. بر مبنای ……(۱۶:۵۶) این ها کرده بودند. علی (ع) در زمینه جنگ بود که این ترور ایشان واقع شد. این ها هم سه نفر بودند گفتند که همه فتنه های اسلام به این سه تا می خورد. سه نفر با هم هم قسم شدند که در یک شب اقدام کنند عبدالرحمن، ابن ملجم برای  علی (ع) یکی دیگر برای عمرو عاص و یکی دیگر برای معاویه آن زمان صبحی که به ضربت خوردن حضرت علی(ع) انجامید. [و] دستگیر هم شد. آن طرف به ضربه زدن به معاویه منتهی شد. نفری هم که برای عمر وعاص بود که آن شب کار داشت. آن دیگری هم ضربه خورد مدتی مریض بود و بعد کشته شد. امام حسن مجتبی وارث چنین وضعی بود. حالا می خواهد مدیریت اسلامی کند مدیریت علمی بکند مدیریت عقلی بکند. امام حسن (ع) هر چقدر مردم را دعوت به جنگ می کرد به جای پانزده هزار صد و پنجاه نفر منی آمدند. در چنین وضعی این آقا پیش دستی کرد و کار بزرگی کرد. مدیریت کرد اینجوری، چون ایشان اولاد فاطمه است. چون ایشان پسر علی است. چون ایشان نوه پیغمبر است. امام است.”ابدا” چون ایشان اشجع اهل زمانش بود. این است، چون اعلم اهل زمانش است. چون اعقل اهل زمانش است امام است.این سخت نیست که بگوییم ایشان از امام حسین اشجع است. امامان تفاوتهایی با هم دارند. وقتی ذکر می کنند که «الحسن و الحسین إمامان قاما أو قعد»[۱] پیش بینی کرده است پیغمبر. «قاما او قعدا» قیام حسینی و صلح حسنی. بعد گفت «وَ أَبُوهُمَا خَیْرٌ مِنْهُمَا»[۲]امام هستند اما فرق می کند این جور نیست که امامان یک دست باشند. تفریق نه اما تفضیل بلی. انبیاء هم شما بینشان فرق نمی گذارید یکی قبول و یکی رد. تفریق بین انبیاء مردود است تفضیل مقبول است. « تِلْکَ الرُّ‌سُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ»[۳].امام مجتبی (ع) که امام بر امام حسین می شود. دلیل دارد. شجاعتش همین دلیلش است. منتها تفاوت  شجاعت امام حسن(ع) با شجاعت امام حسین این است که شجاعت امام حسین شجاعت جلیه است و شجاعت امام حسن شجاعت خفیه است. این را اندیشمندان خوب می توانند بفهمند. ببینید، شما می گویید گوش ما نسبت به امواجی در این فاصله طول موج، حساسیت دارد و می شنود. بالاتر و کمتر قابل درک نیست. چشم ما در بین طول موجی که کمتر از قرمز باشد بیشتر از بنفش باشد حساس نیست در فاصله بین این دو تا حساس می شود. از قرمز تا بنفش. مادون قرمز و ماوراء بنفش برای چشم ما قابل دیدن نیست. شجاعت هم همین است. آن شجاعت های روی خطش را می بینیم شجاعت امام حسین توی این خط است. شجاعت امام حسن در خط بالاتر است. امام حسین وقتی می خواد مقابله کند با یزید بن معاویه، یارانش همراهش هستند. هفتاد تا. در این تصمیم با ایشان وایستادند تا آخر. اما امام حسن وقتی می خواهد صلح کند با معاویه نزدیکترین یارانش بهش گفتند «السلام علیک یا مذل المومنین»[۴] یعنی چی؟ یعنی اینکه حسین بن علی به اضافه دوستانش سنگین تر از دشمنانش بگیریم.اگر بگوییم عاشورا پیروز شده است که،عاشورا پیروز شد. اگر پیروزی را، اگر انسان را درست تعریف کنیم می توانیم بگوییم عاشورا پیروز است صلح امام حسن هم پیروزی است. منتها امام حسین به وسیله تمامی هفتاد و دو تن، امام حسن منهای هفتاد دو تن. این شجاعت است. این فوق العادگی امام حسن است که دوست و دشمن گفتند نه، ایشان گفتند بله.

 این بحران را مدیریت کرد این مدیریت بحرانش بود که مظلومیت را از  بنی امیه گرفت و امثال زهیر بن غین که تا آن موقع عثمانی بودند علوی شدند. زهیر بن غین بعد از صلح امام حسن علوی شدند. امام حسن نیروهای امام حسین را تولید کرد. خوب این در رابطه با امام حسن(ع)؛

اما موضوع بحث ما مدیریت و فرهنگ کار در اجتماع: انسان شناسی اسلام این است. انسان باید احساس مسئولیت کند. مدیر باید احساس مسئولیت را در افراد تحت امر خود اساس کار قرار دهد. بکسلشان نکند. انسانها ماشین هستند. موتور دارند. راننده پشت فرمان نشسته است.بکسل معنا  ندارد. بله اگر ماشین معیوب شد و خراب شد بکسلش می کنند. سیستم دولتی یعنی بکسل کردن. سیستم دولتی سیستم اسلامی نیست. برای چه این جوری است. برای اینکه دولت سالاری نه و داراسالاری هم نه. در نظام غربی دارا سالاری است. در نظام سوسیالیستی کمونیستی دولت سالاری است. نه دولت سالاری و نه دارا سالاری. دولت سالاری مالکیت را از مردم می گیرد مختص دولت می کند. دولت صلاحیت مالکیت ندارد. چرا؟ برای اینکه یک کارمند دولتی در مالکیت سهم ندارد. زمینها مال دولت. درست. بلا استفاده مانده است. کارمند دولت که ….(۲۶:۵۱)هست. مسئول منابع طبیعی که …(۲۶:۵۶) هست. یک تکه را به یک انسان بدهید. مالک شد. شب خوابش نمی برد. اگر همه را آباد نکند. زیر سنگ هم باشد پول در می آورد خرج می کند آباد می کند. چرا؟ چون احساس مسئولیت می کند. کارمند نسبت به اموال دولت احساس مسئولیت نمی کند. بله اگر شریکش کند. انگیزه پیدا می کند و برایش کار می کند. مشارکت از سرد سود بدهد. با آن در این سودی که به دست می آید آن هم سهیم باشد آن وقت می بینید که شروع به کار می کند. من یک مثال می زنم. کارمند شما برای شما ماشین نویسی می کند. اما حقوقش روز مزدی است.یک روز گواهی می آورد مریض است، یک روز می خواستم ختم بابام بروم. بیایید یک قرار داد باهاش ببندید که این یک ماه با کامپیوتر ببینید چند کلمه نوشته است و حقوق گرفته. کلمات را بر حقوقش قسمت کن. سهم هر کلمه ای یا هر جمله ای از این حقوق بدست بیاور. نرخ این به دست می آید. با این نرخ باهاش قرارداد ببند کارمزدی. اینشان نه باباش این طوری می رود نه می خواهد بچه اش را ختنه کند. بعد هم به شما می گوید آقا یک مقدار کارم را در خانه انجام می دهم. بدید ببرم. میزان کاری که می کنید می شود سه برابر. میزان حقوقی که می گیرند می شود دو برابر. هم شما سود بردی هم او. مدیریت اسلام به معنای کارمزدی درست است. اما به معنای روز مزدی درست نیست. همین شما که دارید کار می کنید. اگر حقوقتان بر مبنای کار مزدی بدهند همه فعالتر می شوید. روز مزدی می آیید کار می کنید یکی می نشیند مقابلتون همین طوری چرتکه می اندازد. تلفن می کند به خانه اش. این مرض مسری است. تا دیدی تو هم تلفن می کنی. این جور نیست تلفن نکردن تو سرایت کند به او. او هم تلفن نکند. ببینید دو تا پرتقال هستند یکی گل زده یکی سالم است. سلامت این به گل زده سرایت نمی کند اما گل زدگی سرایت به سالم می کند. می گی نه. نگاه کن نهج البلاغه. « وَ لَا یَکُونَنَّ الْمُحْسِنُ وَ الْمُسِی‏ءُ عِنْدَکَ بِمَنْزِلَهٍ سَوَاءٍ ٍ فَإِنَّ فِی ذَلِکَ تَزْهِیداً لِأَهْلِ الْإِحْسَانِ فِی الْإِحْسَانِ وَ تَدْرِیباً لِأَهْلِ الْإِسَاءَه»[۵] آنکه خوب کار می کند با آن که درست کار نمی کند حقوق مساوی نده. نگو هر دو کارمند هستند. اگر این کار را بکنید آن که درست کار می کند،در درست کاری سهل انگار می شود و بی علاقه می شود. یعنی گل زدگی بهش نفوذ کرده است  و آنکه  پولش رو گرفت و رفت سرش رو بالاتر می گیرد. « تَدْرِیباً لِأَهْلِ الْإِسَاءَه ». او گستاختر می شود طلبکارتر هم می شود. خب اگر باید آن که خوب کار می کند و آن که خوب کار نمی کند مساوی نباشند این دقیقا یعنی کار مزدی. کارمزدی یعنی همین. چون نمی توانید روز مزدش کنید و بعد براساس درست کاری حقوق بگیری. شما وقتی بر اساس زمان کار کنید از دستت در می رود. بعد هم یک کارانه ای هم که بعدا گذاشتید به عنوان ….(۳۲:۳)  اینها می گویند به خاطر تورم این را امضا کن و به همه بده صورت می آورند و می گویند آقا این را قسمت کن بین همه. پس فرهنگ مدیریت در اسلام این است. مال رو که می خواهند به دست افراد بدهند.مال را باید به کسی بدهند که اگر این مال سود آور نشد دودش به چشم خودش بره. دولت وقتی مالک زمینها می شود. اگر این زمینها آباد نشود دودش به چشم کارمندش نمی ره. دولت وجود خارجی که نداره. وجود خارجی یعنی کارمند. کارمند از اینکه زمین ها آباد نشه چه ضرری می کند. از این جهت می بینید منابع طبیعی هر جا می روند زمین بگیرند می گوید ندارم. اما بعد می بینید زیر میزی داده. این رو میزی و زیر میزی سیستمتون خرابه. شما تا سیستم را اصلاح نکنید. نمی توانید با گرفتن این دزد اون دزد مسائلتون را حل کنید. شما سیستمتون کارمزدی نیست سیستم کار مزدی نبود آخر رو میزی و زیر میزی می شه.

اما بیاییم در مسئله فرهنگ کار . فرهنگ کار شرطش این است که کسی پولش رو نتواند بگذارد در بانک سودش را بخورد.این با فرهنگ کار نمی خواند. این فرهنگ بی کاری است. شما اندازه می گیرید می بینید از مجموع کاری که تمام مردها انجام می دهند. چقدر بر دارایی آنهایی که پولشان را در بانکها گذاشته اند اضافه می شود. چند درصد بر دارایی آنهایی که کار کرده اند اضافه می شود. رشد حداکثری آنهایی می برند که پولشان کار می کند. و در حقیقت شما می دانید که پول کار نمی کند. درسته می گوییم در اسلام پول کار نمی کند اما می خواهم بگویم این یک امر عقلیه. نمی خواد اسلام بگه. نمی خواد دیانت بگه. خودمان می فهمیم. پول که کار نمی کند. مردم کار می کنند اشتباه روز اول این بود که برای پول سود گذاشتیم. اگر بخواهد اقتصاد اسلامی بشود حرف امام باید عملی شود. امام به بانکداران گفت در اسلام پول کار نمی کند کاری کنیم پول کار نکند. تا شما تورم دارید بهره دارید. تا بهره دارید قرض بدون بهره ندارید. تا قرض بدون بهره ندارید قرض توام با بهره. اینکه می گویند در حد تورم هیچ عیبی نداره، می گویم عیب داره چرا. شما می گویید این آقا این پول را گرفته اینقدر قدرت خریدش بوده الآن با تورم اومده پایین من اینقدر بهره ازش بگیرم تا جبرانش بشود. شما مگر نمی گویید قاعده داریم. «الغرم لمن کان له الغنم»[۶] غنم و غرم در اسلام – در عقل یکی است –  کسی در امری سود برد که رد آن امر ضرر کرده است. شما باید جای این دو تا را با هم بگذارید.خب در تورم دولت سود می برد یا مردم؟ دولت کاغذ را تبدیل به پول می کند با تورم. تورم چیه؟ بیشتر از آنچه تولید کنید پول چاپ کنید. نقدینگی از مقدار کالای تولیدی بیشتر باشد. یعنی چه؟ کاغذ را دادیم داخل کاغذها کردی مال. مال های دیگر را از مالیات انداختی. یک مثال ساده بزنم. آقای هاشمی رئیس جمهور بودند. جلسه ائمه جمعه سراسر کشور بود. معمولا در این جلسه از آیت الله حاج آقای مشکینی دعوت می شد به عنوان رئیس خبرگان صحبت کند. ایشان نیامده بودند عارضه ای داشتند نیامده بودند. شورای سیاستگذاری ائمه جمعه از من خواست که به جای آیت الله مشکینی من صحبت کنم. حالا آقای هاشمی هم نشسته اند. به آقای هاشمی گفتم کارشناسان شما می گویند ائمه جمعه از مسائل پولی سر در نمی آورند. یک مثال می خواهم بزنم. من زندان بودم. زندان سیاسی ساخته نشده بود.من را  داخل زندان عمومی بردند.آن وقت می دیدم معتادهایی که می آمدند یه ذره تریاک یا شیره تریاک بهش می دادند می گفتند توی بطری آب حل کن. اینهم حل می کرد. بعد می گفتند روزی نصف استکان یا یک استکان از این بردار این استکان را در شبانه روز وقتی خمار می شی بخور. این هم قبول کرد. فردا هم یک استکان دیگر بر می داشت آب می کرد جاش تا یک ماه که می شد این شده بود آب خالی ببین،  این پول شما این جوریه. بر می داری آب می کنی توش. این که شما نقدینگی را بالا می بری پولدار نمی شی با نقدینگی پولتون ضعیف می شود. آب که می کنی توی شربت مقداریش رو می کنی دو برابر اما شیرینیش رو می کنی نصف. شما پولی که توی جیبت هست همراه اون پولها قدرت خریدش نصف می شود. اسمش با توست که پولداری اما مالک پول آن کسی است که قیمتش رو تعیین می کند. مردم که مالک پول نیستند. این پولی که مردم مالکش نمی شوند و دولت مالک قدرت خریدشه  این پول اسلامی نیست. شما هرچه می خواهید این ور اون ور کنید تا درستش کنید نمی شود. من این حرف را در زمان امام راحل هم گفته بودم. حالا هر کسی فکر کند که احکام درهم و دینار در پول رایج  جاری است او مجتهد در حکم است. موضوع را نشناخته است. پول را نشناخته است. پول مسئله است. پول در اسلام مال است. پول های رایج جهانی هیچکدامش مال نیست.دلار مال نیست. علتش این است آن که  خلقش می کند بهش مالی ات می دهد. مالی اتش جعلی است. مالی اتش اعتباری است دلار هم همینطور است. ببینید می گوید چه اشکال دارد یه ذره بهره بیاد تو کارها. شما بگو یک صدم بهره. چه اشکال داره شرعا. دو تا ظرف مرتبتشون کن به هم از پایین یک شلنگی وسطش وصل کن. هرچقدر آب بریزی توی این هان اندازه در آن جمع می شود. هرچه از این طرف بره از اون طرف میآد این دو ظرف را بذار دو طرف ترازو. حالا چطور دو تا ظرف هم شکل آب هم اندازه . اینها الآن کنار هم هستند. حالا شما با قطره چکون یک قطره از این بردار بریز توی اون یکی. چه اتفاقی می افتد. اینکه یه قطره اومده توش به اندازه همین یه قطره سنگین تر می شود سنگین تر که شد یه میکرون  میآد پایین. آنکه سبکتر شد به اندازه یه میکرون می آید بالا.وقتی این رفت بالا از این که سبکتر است چون بالاست آب از بالا به پایین میره ثقلی حرکت میکنه. بهره این است. بهره گرفتن از ضعیف و دادن به قوی است. چون یه قطره اش عیب دارد این همون یک صدم است.  یه قطره دادی  او  پایین تر رفت وان هم بالاتر رفت  مرتبا اختلاف سطح فرق می کند شدت جریان هم فرق می کند.شما میگید:v=ri اختلاف پتانسیل مساوی است با مقاومت ضربدر شدت جریان یعنی وقتی اختلاف سطح زیاد شد شدت جریان خود به خود زیاد می شود همین طوری می آد بالا. در آخر یه دفه می بینی  خالی شده همه رفته توی اون یکی. اینکه میبینید توی عالم می گن شما یک درصد جمعیت هستید ۹۹در صد دارایی رو دارید. ما ۹۹ درصد جمعیت هستیم یک درصد این دارایی را داریم. این اولش هست در آینده اینها میشن نهصد و نود و نه در هزار ، یک هزارم جمعیت نهصد و نود و نه در هزار مال رو دارا می شن. آن وقت نهصد و نود و نه در هزار جمعیت یک هزار رو دارا می شوند. قانون ربا همینه. و این پول جاری شما و پول تورم پذیر شما بهره را یک امر غیر قابل اجتناب می کند. چرا؟ چون وقتی شما قدرت خریدت کم می شود می خوای جبران کنی باید ملاحظه یک مقدار مال بکنی ملاحظه زمان بکنی ملاحظه نرخ اقتصادی هم بکنی این می شود سرمایه ضربدر، نرخ ضربدر……(۴۵:۲)چون شما می خوای تغییر پیدا کنی حتما باید سراغ این بری. پس در اسلام اول پولش رو مال می کند  بعد هیچی بهش اضافه نمی شه. «فَلَکُمْ رُؤُسُ أَمْوالِکُمْ لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ»[۷] . ………………(۴۵:۲۴).  اگر شرط کنی ربا می شود. الان شما چگونه کار می کنید. مضاربه کار می کنی. مضاربه چطوریه. مضاربه کننده مگر در سود و زیان شریک نیست. مگر مضاربه یک شعبه از مشارکتها نیست.مشارکت یعنی هم در سود و هم در زیان شریک باشد.  مضاربه کننده هم در سود و هم در زیان شریک می شه. کدام جای است که بانک در زیان شما شریک شود.  همه این سود ها تضمین شده است. ماست مالی می کنیم ما مسائل را. با ماست مالی کار به جایی نمی رسد. نگاه کنید عبارت امام رضا (ع) را: «مَا عِلَّهُ تَحرِیمِ الرِّبَوا؟ »  چرا ربا حرام شده است؟ «قال: لِتَعطِیلِ التَکَسُّبِ وَ تَعطِیلِ اِصطِنَاعِ المَعرُوفِ » به دو دلیل: یکی اینکه مردم دیگر نیاز ندارند کار کنند. پولشان را می گذارند پولشان کار می کند. این می شود تعطیل التکسب. و« تَعطِیلِ اِصطِنَاعِ المَعرُوفِ» پول بدون بهره کسی قرض نخواهد داد. الان شما به هر دو رسیده اید. در سراسر دنیا امکان داره پولی به کسی بدن یکسال بدون بهره. در سراسر دنیا. هیچ جا امکان پذیر نیست. عقلا هم نمی شود. چون قرآن می گوید: «فَلَکُمْ رُؤُسُ أَمْوالِکُمْ لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ ». شما هم نمی توانید چون می گویید من می کنم این کار را. بعد می بینید این آن پول اولت نیست. و داد می زنی التوبه. این کار را نکن حرام است. همان طوری که به او ظلم کنی حرام است به خودت هم ظلم کنی حرام است. چون چگونه می توانی قرضی بدی که نه به خودت ظلم کنی نه به او. بر اساسی که پول مال باشد درحالی که پول مال نیست شما می رسی به «لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ» نخواهی بهره بگیری به خودت ظلم کردی. اگر بخوای بهره بگیری به او ظلم کردی و این حرام است. علتش این است که سود را خالق اسکناس می آورد.  نه آنکه از تو قرض کرده. اون هم مثل همه است که پولش کم بها می شود.

پس یک بحثی درباره امام حسن مجتبی (ع) کردیم که مدیریت کرد زمان خود را با آن کار. یک بحث درباره مدیریت در اسلام کردم. که مدیریت در اسلام بر معنای بکسل کردن نیست. بر مبنای احساس مسئولیت است و احساس سود؛ یعنی طرف احساس کند در سود این کار مشارکت دارد. این یعنی کارمزدی به جای روز مزدی. و در مسئله فرهنگ کار هم همینه. شما تا پول گذاشتن و نان خوردن در کار هست تعطیل تکثر است. باید این بر بیافتد تا بتوانیم کار کنیم. این هم زمانی بر می افتد که شما پولتان را مال کنید. مابه ازا داشته باشد. همانطور که شما دلار را کردید پشتوانه پول ملی. شما هر وقت می خواهید معامله کنید نمی توانید با پول ملی کار کنید. پول ملی باید تبدیل شود به پول بین المللی تا  بتوانید معامله بین المللی کنید. شما وقتی بروید در یک کشوری حرف بزنید چکار می کنید. زبان ملی را ترجمه می کنید به زبان بین المللی تا همه بفهمند. او هم همینطور است اگر شما طلا کردید  پشتوانه پولت همان طور که دلار ایستادگی می کند و قیمت می دهد می گوید من این هستم. طلا هم می گوید من هم این هستم. با این تفاوت که دلار خلق اعتبار برایش میکنند. طلا خودش برای خودش کسی است. می شود ارزانش کرد می شود گرانش کرد می شود زیاد سکه رایج کرد. عوارض اطرافی دارد. اما دولت اسلامی وقتی همچین کاری می کند که طلای بین المللی را پشتوانه پولش کند معنایش این است که مثل سکه امروز نیست که یک روز بره بالا یه روز بیاد پایین. این قیمت سکه مصنوعی است.  سکه رایج ما، سکه طلای ما، طلا نیست. قیمتش قیمت کاذبه. قیمت مصنوعیه. قیمت عرضه تقاضاییه. در اسلام اگر بخواهد کار کنه قیمت بین المللی طلا را می گذارد پشتوانه. وقتی قیمت بین المللی شد پشتوانه می تواند معامله بین المللی باهاش کند. آن موقع شما نیاز نداری کراوات دلار را گردن خودت بندازی. مگر نمی گویی « وَلَن یَجْعَلَ اللَّـهُ لِلْکَافِرِ‌ینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا»[۸]. شما اگر پولی داشته باشید که باید کسب اعتبار از دلار بکنید این یک ولایت اقتصادی بر او برای خودت قرار دادی.

  نتیجه اش می دانی چی می شود. وقتی این کراوات دلار را گردن پول خود انداختی، آن بند کراوات را اگر بکشند چطور می شود. این می شود که شما می خواهید مذاکره کنید که کمی بندش را شل کند.

والسلام علیکم و رحمه الله

[۱] – المناقب/  نام مؤلف: ابن شهر آشوب/ جلد: ۳/ ص: ۳۹۴

[۲] – بحارالانوار/ جلد: ۴۳/ نام مؤلف: علامه مجلسی/ ص: ۳۰۳

[۳] – بعضی از رسولان را بر بعضی دیگر برتری دادیم/ البقره/ آیه: ۲۵۳

[۴] – الاختصاص/ جلد: ۱/ شیخ مفید/ ص: ۸۲

[۵] – نهج البلاغه/ جلد: ۱/ نام مؤلف: سید رضی/ ص: ۴۲۶

[۶] – الحیاه با ترجمه احمد آرام/ جلد: ۱/ اخوان حکیمی – احمد آرام/ ص: ۱۵۸

[۷] – فقه القرآن/ جلد: ۱/ قطب الدین راوندی/ ص:۳۹۵ و سوره: البقره/ آیه: ۲۷۹

[۸] – و خداوند هرگز کافران را بر مؤمنان تسلطی نداده است/ البقره/ آیه: ۱۴۱