آیت الله حائری شیرازی

جلسه بیست و دوم

موضوع: درس اخلاق
زمان: -
مکان: مسجد امیرالمومنین
مناسبت: -
مخاطب: عموم مردم
اهم موضوعات مطروحه: -

در ایام بعثت نبی مکرم(ص) هستیم. از نظر سال شمسی هم در مجاورت نیمه خرداد، ۱۴ خرداد و رحلت امام راحل بحثی هم که داشتیم تکه‏ای از این قسمت دعای ماه رجب مطرح شده بود. آمنوا سخطه عند کل شر بحثی که امشب داریم و تکمیل قسمتی از دعای رجبیه است هم به تناسب طرح مسئله بعثت و امامت. عرض کردیم “آمنوا سخطه عند کل شر” با “امنوا بهدی الله” فرق می‏کند. ایمن بودن از مکر الهی بد است. انسان حاضر و زیانکار ممکن است ایمن باشد از امتحان الهی. تعبیر هم که شده کل الفاظی است که ما بکار می‏بریم. برای معانی که بین خودمان معمول است گاهی این معانی معانیِ بدی هستند. بحث این لفظ درباره خدا به کار می‏برد. آن معنای که ما بر زبانمان رایج است نیست و اینجاها جای تحقیق و بررسی است. مثلاً ممکن است تکبر به کار ببریم که این معنایی زشتی است اما خدا خودش را متکبر قلمداد می‏کند. “الجبار المتکبر” پس فکر هم همین‏طور. فکری که ما می‏کنیم شیطنت است فکری را که خدا می‏کند شیطنت نیست حرکت متقابله را ببینید. ما وقتی حرکتی انجام می‏دهیم، یک بازی، یک حرکتی هم طرف مقابل می‏خواهد انجام دهد. یک حرکت یک حرکت پیش می‏رود. حرکت این طرف برای اینکه ببرد و طرف مقابل را ببازاند و حرکت آن طرف هم برای همین. می‏گویند که تو می‏خواستی کلاه سر ما بگذاری. حرکت ما در مقابل این عمل تو این است که ما این عمل را به خودت برگردانیم و به این می‏گویند مکر خدا. یعنی انسان در نقشه خودش قرار می‏گیرد. منافق می‏گوید مؤمنم، نفوذ می‏کند در بین مؤمنین که مقاصد خودش را انجام دهد. اطلاعات کسب کند. راه‏های ضعف را کشف کند و ضربه بزند. خدا درباره آنها می‏گوید «یُخَادِعُونَ اللّهَ وَالَّذِینَ آمَنُوا » خدعه کنند با خدا و مؤمنین. بعد می‏گوید: « وَمَا یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُم وَمَا یَشْعُرُونَ » خیر المجاهدین خداوند یعنی همین. این خدعه به ضرر خودشان تمام می‏شود. یخادع و یخدع. مخادعه صیغه مفاعله است یعنی کسی حرکتی را با دیگری انجام می‏‎دهد. رفتاری را با دیگری انجام بدهد می‏گویند مضاربه. یعنی دو نفر با هم معامله کنند سهم داشته باشند. ضریب را می‏گویند سهم. به این معامله می‏گویند مضاربه. مقابله؛ دو نفر با هم دیگر پیکار کنندو اینکه می‏گویند مخادعه تلاش می‏کند خدعه کند با خدا و مؤمنین و بعد می‏گویند « وَمَا یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُم » تلاش برای خدعه بر علیه خدا و مؤمنین میکند اما در حقیقت خودشان را فریب می‏دهند. خدا که مکری نکرده است همین که عمل انسان به خودش برمی‏گردد می‏گویند نقشه. خدا بالاتر از نقشه‏ها بود « وَمَکَرُواْ وَمَکَرَ اللّهُ وَاللّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ » مکر، دروغ و نیرنگ، زیر و بالا کردن است، مکر خدا برگشت عمل ما به خود ما است. یعنی نتیجه کار را به خود انسان برمی‏گردد. اینکه انسان فکر نکند که من اگر با خدا صاف نبودم به خودم صدمه می‏زنم. آسیب می‏بینم. این یعنی از مکر خدا است که این بد است. یعنی یکدفعه من را به خودم واگذار کند کار تمام است. حافظ تعبیری می‏کند

برق غیرت چو چنین می‏جهد از ممکن غیب                   تو بفرما که من سوخته خرمن چه کنم

می‏گوید وقتی ما عملمان ناخالص است این ناخالصی به عمل ما آتش می‏زند، خرمن ما را می‏سوزاند. حالا ای خدا من سوخته خرمن چه کار کنم، تو که بی‏نیاز هستی. این برق غیرت چیست؟ خدا به موسی(ع) گفت: هفتاد نفر از مؤمنین مطمئن برای دیدار برای این تجلی انتخاب کن. خدا به او گفت اگر اینها درونشان یک مشکل، باطنشان یک رگ نفاق داشته باشند در این جریان تجلی آتش می‏گیرند. کسی را بیاور که هیچ مسئله‏ای نداشته باشد. حالا یک مثالی برایتان می‏زنم که چطوری اتفاق می‏افتد. می‏خواهیم لوله گاز بکشیم از یک شهر به شهر دیگر. این لوله اگر نشت داشته باشد چطور می‏شود؟ لوله نشت‏دار گاز از وسط شعله غبور کرد که دیگر هیچ. گاز آتش می‏گیرد و همه جا را آتش می‏زند. اداره گاز چکار می‏کند، می‏گوید اگر لوله‏ای یک سوزن درز داشته باشد به درد من نمی‏خورد. لوله‏های قطور را وقتی نفس می‏دهد ذره‏ای نشت داشته باشند مصرف نمی‏کنند و واگذار می‏کنند. سازمان آب اینها را می‏خرد یا کسانی که می‏خواهند چاه آب بدهند آب بکشند از آن استفاده می‏کنند. آنها می‏آیند این را شیار می‏زنند از بالا تا پایین به عنوان جدار بیرونی چاه آن را قرار می‏دهند که از هر جا که آب نشت می‏کند وارد این بشه و پمپ را وسط میگذارند که آب را بالا بکشد. این که عیب ندارد نشت هم داشته باشد مشکلی نیست چون می‏خواهد از روزنه‏ها آب‏های منبع در این لوله جمع شود. آنها این لوله‏ها را به قیمت ارزان از اداره گاز می‏خرند چون ضایعات محسوب می‏شود. اما برای اینها ضایعات نیست مصرف دار است. خدا به موسی(ع) گفت عده‏ای را اینجور بیاور یعنی اینجا شعله است اینها لوله گاز هستند اگر نشت داشته باشند همین نشت مشتعل می‏شود حافظ هم همین را می‏گوید. وقتی داخل کار من ناخالصی است غیرت تو اقتضا می‏کند که بگوید آتش بزن به خرمن من. حالا تو آتش زدی به خرمن من. من چه کار کنم؟ می‏گوید این ناخالصی‏ها اینطوری است. ناخالصی عمل انسان را آتش می‏زند. « لاَ تُبْطِلُواْ صَدَقَاتِکُم بِالْمَنِّ وَالأذَى » وقتی خدمتی به انسان می‏کنید منتی نگذارید، خدمتان را باطل می‏کنید. به رخ او نکشید، به کسی نگویید، مطرح نکنید که من مسئله او را حل کردم. که از نامه عملتان پاک می‏شود. پس این یعنی از فکر بد است اما “آمنوا سخطه عند کل شر” من از اینکه خدا از روی خیر این شر برای من پیدا شده است نه مطمئنم اینطور نیست. شر هر شری باشد مطمئنم از باب خشم خدا به من گرفته است که اینطور شده است. از این جهت عرض کردیم که مصیبت‏ها از خشم خدا نیست از رحم خدا است. می‏خواهد انسان هوشیار باشد. انسان خیال می‏کند مالک بدنش است مریض می‏شود و تو مریض شده‏ای. چطور شده است؟ مریض شده‏ام. مالک خودت نبودی مالک مریضت کرد،اگر عامل مریضی تقدیر الهی باشد. اگر عامل مریضی خود انسان باشد دیگر هیچ خودش کرده است. یعنی انسان باید دقیقاً رعایت بهداشت بکند. اما اگر بعد از همه دقت‏ها مریض شدی این خیر است. مرض جسمی دوای مرض روحی است. روح انسان بیماری دارد آن بیماری را میخواهند برطرف کنند جسم انسان را بیمار می‏کنند تا روح انسان را شفا بدهند. پس تمام بیماری‏ها دوا است، شفاست. شفای از برون، شفای از غفلت. شفای از حرص. گاهی انسان روی دور افتاده که جمع کند وقتی یک قسمت ضایع شد می‏گوید نتوانستم. چرا؟ چون انسان زور می‏زند که برسد به صد. وقتی ۹۹ شد به اصطلاح دماغش سوخته است. قید ۹۹ را هم می‏زند. خدا اخلاق انسان را می‏شناسد. کاملش را می‏خواهد همین که خدا ناقصش می‏کند از چشمش می‏افتد. و انسان حرصش برطرف می‏شود. تمام صفات بد انسان با مصیبت‏های مختلف قابل مداوا است. خیال می‏کنید رزمندگان رفتند جبهه ترس نداشتند؟ چرا ترس از خدا داشتند ترس از خمپاره هم داشتند. اما چندبار این طرف و آنطرفشان زدند دیدند تا تقدیر نباشد این خمپاره به آنها اصابت نمی‏کند. گاهی خدا انسان را به حال خودش واگذار میکند و از انسان یک خطایی سر می‏زند این هم سخط خدا نیست این از لطف خدا است. حالا می‏گویند انسان را به حال خودش رها می‏کند. سخط نیست چرا لطفه؟ لطفش این است مگر بچه شما برای اینکه مصونیت پیدا کند واکسن ثلاث، ضد فلج نمی‏زنید دکتر این میکروب را وارد می‏کند سخط دارد؟ شما که می‏روید پول می‏دهید تا میکروب را وارد بدن بچه‏ات کنند نسبت به بچه‏ات دشمنی دارید؟ گاهی خدای متعال اینجور می‏کند. اتفاقاتی برای انسان می‏افتد که انسان ایمن باشد. همسر پیغمبر دیر آمده بود در قافله، قافله رفته بود همه درباره ایشان حرف ناروایی را گفتند. آیه‏ای آمد گفت تهمت بود. اینها همه ناراحت شدند که ای وای به ایشان تهمت زدیم. بعد از آن خدا گفت: نه، بد نبود، خوب بود. من چند روز از زبانم در رفت نسبت به اینها و آلوده شدیم در این حرف ناروا. چرا خداوند می‏گوید این شر نبود، خیر بود. می‏گوید خیرش این بود واکسینه شدید یکبار به حال خودتان رها کردیم چیزی دیدید و به هم تهمت زدید بعد ما گفتیم این تهمت است بعد از این دیگر تهمت نمی‏زنید که بعدش شما مصونیت پیدا کنید. حالا این شر بود، نه خیر؛ خیر بود. “وامنوا سخطه عند کل شر” پس یک نقل از شر این است که انسان بیمه شود. یک اشتباهی بکند و بعد توبه کند. همین اشتباه که بد است ولی توبه کنید خوب است. حر جلوی امام حسین را گرفته بود؛ کار اشتباهی بود. ولی مصونیتش داد گفت چون من سر راه آقا را گرفتم باید زودتر از همه شهید بشوم. نوبتی باشد نوبت من است. چون اول سر راه آقا را من گرفتم. باید اولین کسی باشم که جانم را فدایش می‏کنم. پس نتیجه می‏گیریم انسان اگر خودش خراب نکند هیچ چیزی خرابش نمی‏کند. زدگی انسان از خودش است. اگر در خود انسان مسئله‏ای نباشد هیچ چیزی در عالم نمی‏تواند برای انسان مسئله ایجاد کند. اگر خود انسان برای هدایتش کمک نکند هدایت هیچ انسانی برایش دردی دوا نمی‏کند. اینجا وارد بحث بعثت می‏شویم.بعثت چه بود؟ انسانی را خدا برانگیخت و لوازم و امکانات کار را در اختیار او قرار داد که بیا و به مردم بگو خدای شما مواظب کارهاتون هست و روز حساب در پیش است که این کار بد را انجام ندهید و این کار خوب را انجام بدهید. به این می‏گویند بعثت. یعنی مأموریتی بدهند به جمعی و او را برانگیزند برای این کارو امکانات و لوازم کار را در اختیارش بگذارند. یک بعثتی هم در همه انسانها گذاشتند. در هر انسان یک ناصح، یک خیرخواه، یک راهنما خدا آفرید. همانطور که در بیرون راهنما آفرید پیغمبر را، یک پیغمبرهم درون همه آفرید و همانطور که یک ابلیس با این طول عمر کذایی با آن امکانات وراه‏هایی که به دست اوست و آن ابزارها و امکانات وسیع که او دارد در بیرون یک ابلیس هم با تمام قامت، یک ابلیس کامل در تکاپوست. خداوند یک ابلیس در درون ما گذاشته است و این انسان‏ها باید مواظب خودشان باشند و تا این ابلیس درونی به انسان ضربه نزند ابلیس بیرونی هیچ غلطی نمی‏تواند بکند. انسان هر صدمه‏ای که می‏بیند از ابلیس درونیش است. پیغمبر درونی هم همینطور است. اگر انسان حرف پیغمبر درونی‏اش را گوش کند به همه نتایج می‏رسد و اگر حرف این پیغمبر را گوش نکند، پیغمبر بیرونی هیچ گره‏ای از انسان باز نمی‏کند. “من لم یکن له واعظ من نفسه لم ینفعهم موعظه عنده” هر کسی واعظی در درون خود نداشته باشد موعظه واعظه‏های بیرونی هیچ نفعی به حال او ندارد. پیغمبر هم یک واعظ است و شرط تأثیر او واعظ درونی است. همان پیغمبر درونی ما. “ان لله علی الناس حجت؛ حجت ظاهره و هم الانبیاء و حجت باطنه و هو عقل” خدا را بر مردم دو حجت است: حجتی آشکار که انبیاء و اولیاست امامان ما حجتند، حجتی ناپیدا که عقل انسان است. پس ما دو دشمن داریم یکی بیرونی و دیگری درونی. دوتا هم دوست داریم: یکی بیرونی و دیگری دورنی. دوست و ناجی بیرونی ما انبیاء و امامان، دوست و ناجی و حجت درونی ما هم عقل ما است. دشمن بیرونی ما ابلیس و دشمن درونی ما نفس اماره ما، جهل ما، انسان‏ها چطور شد بعضی‏هاشون به پیغمبر ایمان آوردند، بعضی‏ها هم به پیغمبر شک داشتند، بعضی‏ها با پیغمبر دشمن بودند، بعضی‏ها به پیغمبر سنگ می‏زدند، بعضی‏ها دستشان می‏آمد پیغمبر را می‏کشتند. اینها که وقتی که پیغمبر آمد حرفش را گوش می‏کردند، قبلاً حرف پیغمبر درونی را گوش گرفتند. اول متحد شدند با پیغمبر عقل بعد متحد شدند به پیغمبر آخرالزمان. آنهایی که با پیغمبر دشمن شدند اول دشمن عقلشان شدند بعد با پیغمبر دشمن شدند. آنهایی که به پیغمبر سنگ زدند اول سنگ به عقلشان زدند بعد به او. آنهایی که این پیغمبر را تبعید کردند اول پیغمبر درونشان را تبعید کردند بعد او را. در آخرالزمان هم آنهایی که با پیمبر درونیشان جنگیدند او را تبعید کردند، او را زندانی کردند، او را کشتند، دستشان به امام زمان برسد با او هم همین رفتار را دارند. آنهایی که به پیمبر درونی‏شان ایمان آوردند، حرفش را گوش گرفتند و با او متحد شدند و از او تبعیت گرفتند امام زمان هم بیاید از ایشان تبعیت می‏کنند، دست او را می‏بوسند و با او متحد می‏شوند و پشت سرش هم حرکت می‏کنند. هر کسی را که می‏خواهد ببیند با پیغمبرش چه رابطه‏ای دارد ببیند با عقل خودش چه رابطه‏ای دارد. اگر یک کار به ضررش است نکند. آن کسی که با عقل خودش آشتی است، چیزی که برایش ضرر دارد نمیخورد. اگر خورد علامت این است که عقل خودش را محکم نگرفته است. قرآن به ما چه می‏گوید: «خُذُواْ مَا آتَیْنَاکُم بِقُوَّهٍ» چیزی که به شما دادیم محکم بگیرید و اگرنگیرید از دستتان در می‏آورند. خدا به ما عقل داده و عقلتان را محکم بگیرید، هر کار که می‏خواهید بکنید با عقلتان مشورت کنید. بعضی‏ها درباره تعدد زوجات، بعضی‏ها در رابطه با ازدواج موقت حق دارند. چطور؟ گفتم اینها دارو هستند هم ازدواج موقت و هم تعدد زوجات. اما خودتان تشخیص بدهید این داروی شما است یا نه. او مجوزش را داده است شما که می‏خواهید استفاده کنید باید از عقلتان استفاده کنید. او کلی‏اش را می‏گوید. اینکه زندگی من از هم پاشیده می‏شود یا برای زندگی من سعادت می‏آورد با عقلت مشورت کن. خیلی‏ها اسم این را فرمان پیغمبر می‏گذارند. انجام می‏دهد بعد هم پشیمان می‏شود. می‏گوید پیغمبر گفت. پیغمبر درونی هم گفت با چه کسی مشورت کردی می‏گوید درست گفته است که داروی تو است اما دارو برای تو ضرر دارد. برای تو مناسب نیست. شرایط تو مساعد برای این کار نیست. نکن. مثال بزنم. گفتم چای دارو و داروی بسیار مؤثری است اما عقل می‏گوید آن بیماری که چای مداوایش می‏کند به اندازه‏ بیماریت مصرف کن بعد قطع کن. دارو این است. دارو مثل غذا نیست، غذا جزء زندگی است باید هم باشد. اما دارو زهر است و فقط خوبت می‏کند. وقتی خوب شدی اگر باز هم مصرف کنید به شما ضرر می‏زند. پس ببینید بسیاری احکام را از پیغمبر بیرون شنید اما آن پیغمبر بیرون تو را به دست پیغمبر درون سپرده است بعد گفته با ایشان مشورت کن. ببینید شما موردش هستید این کار را بکنید و در صورتی که موردش نیستید این را انجام نده. اگر بکنید بعد هم پشیمان می‏شوید بعد نگو پیغمبر گفته بود من به سنت پیغمبر عمل کردم، پشیمان شدم. هر وقت انسان خسارت می‏بیند از خودش است. این آیه را برایتان گفته بودم «لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَهٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا» اگر جز خدا خدایانی بود عالم فاسد می‏شد. این دو معنا دارد: یکی این است که در عالم یک خدا بیشتر نیست به همین دلیل در عالم فسادی نیست. این آیه یک معنایش این است و معنای دیگرش که گسترده و عظیم است و آن این است که هر جادیدید فسادی هست بدانید که یک خدا غیر از آن خدا در کار است. می‏گفتند من در زندان بودم خیلی اصرار داشتم دعا می‏کردم ارتجاء می‏کردم آزاد بشوم. چه صلوات‏ها می‎فرستادم. چه نذرها می‏کردم. اما خبری هم نشد. فشارم رفته بود بالا. یک روز این آیه در ذهنم آمد«لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَهٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا» معنای دوم آمد در ذهنم. در عالم هر جایی دیدید فسادی است بروید ریشه‏اش را دربیاورید. گفتم با این وضعی که اینجا باشی راضی هستی یا ناراضی. گفت نه راضی نیستم. گفتم این وضع تو خوب است یا فاسد؟ گفت فاسد. گفتم پس اینجا « آلِهَهٌ إِلَّا اللَّهُ » است.