در ایام بعثت نبی مکرم(ص) هستیم. از نظر سال شمسی هم در مجاورت نیمه خرداد، ۱۴ خرداد و رحلت امام راحل بحثی هم که داشتیم تکهای از این قسمت دعای ماه رجب مطرح شده بود. “آمنوا سخطه عند کل شر“ بحثی که امشب داریم و تکمیل قسمتی از دعای رجبیه است هم به تناسب طرح مسئله بعثت و امامت. عرض کردیم “آمنوا سخطه عند کل شر” با “امنوا بهدی الله” فرق میکند. ایمن بودن از مکر الهی بد است. انسان حاضر و زیانکار ممکن است ایمن باشد از امتحان الهی. تعبیر هم که شده کل الفاظی است که ما بکار میبریم. برای معانی که بین خودمان معمول است گاهی این معانی معانیِ بدی هستند. بحث این لفظ درباره خدا به کار میبرد. آن معنای که ما بر زبانمان رایج است نیست و اینجاها جای تحقیق و بررسی است. مثلاً ممکن است تکبر به کار ببریم که این معنایی زشتی است اما خدا خودش را متکبر قلمداد میکند. “الجبار المتکبر” پس فکر هم همینطور. فکری که ما میکنیم شیطنت است فکری را که خدا میکند شیطنت نیست حرکت متقابله را ببینید. ما وقتی حرکتی انجام میدهیم، یک بازی، یک حرکتی هم طرف مقابل میخواهد انجام دهد. یک حرکت یک حرکت پیش میرود. حرکت این طرف برای اینکه ببرد و طرف مقابل را ببازاند و حرکت آن طرف هم برای همین. میگویند که تو میخواستی کلاه سر ما بگذاری. حرکت ما در مقابل این عمل تو این است که ما این عمل را به خودت برگردانیم و به این میگویند مکر خدا. یعنی انسان در نقشه خودش قرار میگیرد. منافق میگوید مؤمنم، نفوذ میکند در بین مؤمنین که مقاصد خودش را انجام دهد. اطلاعات کسب کند. راههای ضعف را کشف کند و ضربه بزند. خدا درباره آنها میگوید «یُخَادِعُونَ اللّهَ وَالَّذِینَ آمَنُوا » خدعه کنند با خدا و مؤمنین. بعد میگوید: « وَمَا یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُم وَمَا یَشْعُرُونَ » خیر المجاهدین خداوند یعنی همین. این خدعه به ضرر خودشان تمام میشود. یخادع و یخدع. مخادعه صیغه مفاعله است یعنی کسی حرکتی را با دیگری انجام میدهد. رفتاری را با دیگری انجام بدهد میگویند مضاربه. یعنی دو نفر با هم معامله کنند سهم داشته باشند. ضریب را میگویند سهم. به این معامله میگویند مضاربه. مقابله؛ دو نفر با هم دیگر پیکار کنندو اینکه میگویند مخادعه تلاش میکند خدعه کند با خدا و مؤمنین و بعد میگویند « وَمَا یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُم » تلاش برای خدعه بر علیه خدا و مؤمنین میکند اما در حقیقت خودشان را فریب میدهند. خدا که مکری نکرده است همین که عمل انسان به خودش برمیگردد میگویند نقشه. خدا بالاتر از نقشهها بود « وَمَکَرُواْ وَمَکَرَ اللّهُ وَاللّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ » مکر، دروغ و نیرنگ، زیر و بالا کردن است، مکر خدا برگشت عمل ما به خود ما است. یعنی نتیجه کار را به خود انسان برمیگردد. اینکه انسان فکر نکند که من اگر با خدا صاف نبودم به خودم صدمه میزنم. آسیب میبینم. این یعنی از مکر خدا است که این بد است. یعنی یکدفعه من را به خودم واگذار کند کار تمام است. حافظ تعبیری میکند
برق غیرت چو چنین میجهد از ممکن غیب تو بفرما که من سوخته خرمن چه کنم
میگوید وقتی ما عملمان ناخالص است این ناخالصی به عمل ما آتش میزند، خرمن ما را میسوزاند. حالا ای خدا من سوخته خرمن چه کار کنم، تو که بینیاز هستی. این برق غیرت چیست؟ خدا به موسی(ع) گفت: هفتاد نفر از مؤمنین مطمئن برای دیدار برای این تجلی انتخاب کن. خدا به او گفت اگر اینها درونشان یک مشکل، باطنشان یک رگ نفاق داشته باشند در این جریان تجلی آتش میگیرند. کسی را بیاور که هیچ مسئلهای نداشته باشد. حالا یک مثالی برایتان میزنم که چطوری اتفاق میافتد. میخواهیم لوله گاز بکشیم از یک شهر به شهر دیگر. این لوله اگر نشت داشته باشد چطور میشود؟ لوله نشتدار گاز از وسط شعله غبور کرد که دیگر هیچ. گاز آتش میگیرد و همه جا را آتش میزند. اداره گاز چکار میکند، میگوید اگر لولهای یک سوزن درز داشته باشد به درد من نمیخورد. لولههای قطور را وقتی نفس میدهد ذرهای نشت داشته باشند مصرف نمیکنند و واگذار میکنند. سازمان آب اینها را میخرد یا کسانی که میخواهند چاه آب بدهند آب بکشند از آن استفاده میکنند. آنها میآیند این را شیار میزنند از بالا تا پایین به عنوان جدار بیرونی چاه آن را قرار میدهند که از هر جا که آب نشت میکند وارد این بشه و پمپ را وسط میگذارند که آب را بالا بکشد. این که عیب ندارد نشت هم داشته باشد مشکلی نیست چون میخواهد از روزنهها آبهای منبع در این لوله جمع شود. آنها این لولهها را به قیمت ارزان از اداره گاز میخرند چون ضایعات محسوب میشود. اما برای اینها ضایعات نیست مصرف دار است. خدا به موسی(ع) گفت عدهای را اینجور بیاور یعنی اینجا شعله است اینها لوله گاز هستند اگر نشت داشته باشند همین نشت مشتعل میشود حافظ هم همین را میگوید. وقتی داخل کار من ناخالصی است غیرت تو اقتضا میکند که بگوید آتش بزن به خرمن من. حالا تو آتش زدی به خرمن من. من چه کار کنم؟ میگوید این ناخالصیها اینطوری است. ناخالصی عمل انسان را آتش میزند. « لاَ تُبْطِلُواْ صَدَقَاتِکُم بِالْمَنِّ وَالأذَى » وقتی خدمتی به انسان میکنید منتی نگذارید، خدمتان را باطل میکنید. به رخ او نکشید، به کسی نگویید، مطرح نکنید که من مسئله او را حل کردم. که از نامه عملتان پاک میشود. پس این یعنی از فکر بد است اما “آمنوا سخطه عند کل شر” من از اینکه خدا از روی خیر این شر برای من پیدا شده است نه مطمئنم اینطور نیست. شر هر شری باشد مطمئنم از باب خشم خدا به من گرفته است که اینطور شده است. از این جهت عرض کردیم که مصیبتها از خشم خدا نیست از رحم خدا است. میخواهد انسان هوشیار باشد. انسان خیال میکند مالک بدنش است مریض میشود و تو مریض شدهای. چطور شده است؟ مریض شدهام. مالک خودت نبودی مالک مریضت کرد،اگر عامل مریضی تقدیر الهی باشد. اگر عامل مریضی خود انسان باشد دیگر هیچ خودش کرده است. یعنی انسان باید دقیقاً رعایت بهداشت بکند. اما اگر بعد از همه دقتها مریض شدی این خیر است. مرض جسمی دوای مرض روحی است. روح انسان بیماری دارد آن بیماری را میخواهند برطرف کنند جسم انسان را بیمار میکنند تا روح انسان را شفا بدهند. پس تمام بیماریها دوا است، شفاست. شفای از برون، شفای از غفلت. شفای از حرص. گاهی انسان روی دور افتاده که جمع کند وقتی یک قسمت ضایع شد میگوید نتوانستم. چرا؟ چون انسان زور میزند که برسد به صد. وقتی ۹۹ شد به اصطلاح دماغش سوخته است. قید ۹۹ را هم میزند. خدا اخلاق انسان را میشناسد. کاملش را میخواهد همین که خدا ناقصش میکند از چشمش میافتد. و انسان حرصش برطرف میشود. تمام صفات بد انسان با مصیبتهای مختلف قابل مداوا است. خیال میکنید رزمندگان رفتند جبهه ترس نداشتند؟ چرا ترس از خدا داشتند ترس از خمپاره هم داشتند. اما چندبار این طرف و آنطرفشان زدند دیدند تا تقدیر نباشد این خمپاره به آنها اصابت نمیکند. گاهی خدا انسان را به حال خودش واگذار میکند و از انسان یک خطایی سر میزند این هم سخط خدا نیست این از لطف خدا است. حالا میگویند انسان را به حال خودش رها میکند. سخط نیست چرا لطفه؟ لطفش این است مگر بچه شما برای اینکه مصونیت پیدا کند واکسن ثلاث، ضد فلج نمیزنید دکتر این میکروب را وارد میکند سخط دارد؟ شما که میروید پول میدهید تا میکروب را وارد بدن بچهات کنند نسبت به بچهات دشمنی دارید؟ گاهی خدای متعال اینجور میکند. اتفاقاتی برای انسان میافتد که انسان ایمن باشد. همسر پیغمبر دیر آمده بود در قافله، قافله رفته بود همه درباره ایشان حرف ناروایی را گفتند. آیهای آمد گفت تهمت بود. اینها همه ناراحت شدند که ای وای به ایشان تهمت زدیم. بعد از آن خدا گفت: نه، بد نبود، خوب بود. من چند روز از زبانم در رفت نسبت به اینها و آلوده شدیم در این حرف ناروا. چرا خداوند میگوید این شر نبود، خیر بود. میگوید خیرش این بود واکسینه شدید یکبار به حال خودتان رها کردیم چیزی دیدید و به هم تهمت زدید بعد ما گفتیم این تهمت است بعد از این دیگر تهمت نمیزنید که بعدش شما مصونیت پیدا کنید. حالا این شر بود، نه خیر؛ خیر بود. “وامنوا سخطه عند کل شر” پس یک نقل از شر این است که انسان بیمه شود. یک اشتباهی بکند و بعد توبه کند. همین اشتباه که بد است ولی توبه کنید خوب است. حر جلوی امام حسین را گرفته بود؛ کار اشتباهی بود. ولی مصونیتش داد گفت چون من سر راه آقا را گرفتم باید زودتر از همه شهید بشوم. نوبتی باشد نوبت من است. چون اول سر راه آقا را من گرفتم. باید اولین کسی باشم که جانم را فدایش میکنم. پس نتیجه میگیریم انسان اگر خودش خراب نکند هیچ چیزی خرابش نمیکند. زدگی انسان از خودش است. اگر در خود انسان مسئلهای نباشد هیچ چیزی در عالم نمیتواند برای انسان مسئله ایجاد کند. اگر خود انسان برای هدایتش کمک نکند هدایت هیچ انسانی برایش دردی دوا نمیکند. اینجا وارد بحث بعثت میشویم.بعثت چه بود؟ انسانی را خدا برانگیخت و لوازم و امکانات کار را در اختیار او قرار داد که بیا و به مردم بگو خدای شما مواظب کارهاتون هست و روز حساب در پیش است که این کار بد را انجام ندهید و این کار خوب را انجام بدهید. به این میگویند بعثت. یعنی مأموریتی بدهند به جمعی و او را برانگیزند برای این کارو امکانات و لوازم کار را در اختیارش بگذارند. یک بعثتی هم در همه انسانها گذاشتند. در هر انسان یک ناصح، یک خیرخواه، یک راهنما خدا آفرید. همانطور که در بیرون راهنما آفرید پیغمبر را، یک پیغمبرهم درون همه آفرید و همانطور که یک ابلیس با این طول عمر کذایی با آن امکانات وراههایی که به دست اوست و آن ابزارها و امکانات وسیع که او دارد در بیرون یک ابلیس هم با تمام قامت، یک ابلیس کامل در تکاپوست. خداوند یک ابلیس در درون ما گذاشته است و این انسانها باید مواظب خودشان باشند و تا این ابلیس درونی به انسان ضربه نزند ابلیس بیرونی هیچ غلطی نمیتواند بکند. انسان هر صدمهای که میبیند از ابلیس درونیش است. پیغمبر درونی هم همینطور است. اگر انسان حرف پیغمبر درونیاش را گوش کند به همه نتایج میرسد و اگر حرف این پیغمبر را گوش نکند، پیغمبر بیرونی هیچ گرهای از انسان باز نمیکند. “من لم یکن له واعظ من نفسه لم ینفعهم موعظه عنده” هر کسی واعظی در درون خود نداشته باشد موعظه واعظههای بیرونی هیچ نفعی به حال او ندارد. پیغمبر هم یک واعظ است و شرط تأثیر او واعظ درونی است. همان پیغمبر درونی ما. “ان لله علی الناس حجت؛ حجت ظاهره و هم الانبیاء و حجت باطنه و هو عقل” خدا را بر مردم دو حجت است: حجتی آشکار که انبیاء و اولیاست امامان ما حجتند، حجتی ناپیدا که عقل انسان است. پس ما دو دشمن داریم یکی بیرونی و دیگری درونی. دوتا هم دوست داریم: یکی بیرونی و دیگری دورنی. دوست و ناجی بیرونی ما انبیاء و امامان، دوست و ناجی و حجت درونی ما هم عقل ما است. دشمن بیرونی ما ابلیس و دشمن درونی ما نفس اماره ما، جهل ما، انسانها چطور شد بعضیهاشون به پیغمبر ایمان آوردند، بعضیها هم به پیغمبر شک داشتند، بعضیها با پیغمبر دشمن بودند، بعضیها به پیغمبر سنگ میزدند، بعضیها دستشان میآمد پیغمبر را میکشتند. اینها که وقتی که پیغمبر آمد حرفش را گوش میکردند، قبلاً حرف پیغمبر درونی را گوش گرفتند. اول متحد شدند با پیغمبر عقل بعد متحد شدند به پیغمبر آخرالزمان. آنهایی که با پیغمبر دشمن شدند اول دشمن عقلشان شدند بعد با پیغمبر دشمن شدند. آنهایی که به پیغمبر سنگ زدند اول سنگ به عقلشان زدند بعد به او. آنهایی که این پیغمبر را تبعید کردند اول پیغمبر درونشان را تبعید کردند بعد او را. در آخرالزمان هم آنهایی که با پیمبر درونیشان جنگیدند او را تبعید کردند، او را زندانی کردند، او را کشتند، دستشان به امام زمان برسد با او هم همین رفتار را دارند. آنهایی که به پیمبر درونیشان ایمان آوردند، حرفش را گوش گرفتند و با او متحد شدند و از او تبعیت گرفتند امام زمان هم بیاید از ایشان تبعیت میکنند، دست او را میبوسند و با او متحد میشوند و پشت سرش هم حرکت میکنند. هر کسی را که میخواهد ببیند با پیغمبرش چه رابطهای دارد ببیند با عقل خودش چه رابطهای دارد. اگر یک کار به ضررش است نکند. آن کسی که با عقل خودش آشتی است، چیزی که برایش ضرر دارد نمیخورد. اگر خورد علامت این است که عقل خودش را محکم نگرفته است. قرآن به ما چه میگوید: «خُذُواْ مَا آتَیْنَاکُم بِقُوَّهٍ» چیزی که به شما دادیم محکم بگیرید و اگرنگیرید از دستتان در میآورند. خدا به ما عقل داده و عقلتان را محکم بگیرید، هر کار که میخواهید بکنید با عقلتان مشورت کنید. بعضیها درباره تعدد زوجات، بعضیها در رابطه با ازدواج موقت حق دارند. چطور؟ گفتم اینها دارو هستند هم ازدواج موقت و هم تعدد زوجات. اما خودتان تشخیص بدهید این داروی شما است یا نه. او مجوزش را داده است شما که میخواهید استفاده کنید باید از عقلتان استفاده کنید. او کلیاش را میگوید. اینکه زندگی من از هم پاشیده میشود یا برای زندگی من سعادت میآورد با عقلت مشورت کن. خیلیها اسم این را فرمان پیغمبر میگذارند. انجام میدهد بعد هم پشیمان میشود. میگوید پیغمبر گفت. پیغمبر درونی هم گفت با چه کسی مشورت کردی میگوید درست گفته است که داروی تو است اما دارو برای تو ضرر دارد. برای تو مناسب نیست. شرایط تو مساعد برای این کار نیست. نکن. مثال بزنم. گفتم چای دارو و داروی بسیار مؤثری است اما عقل میگوید آن بیماری که چای مداوایش میکند به اندازه بیماریت مصرف کن بعد قطع کن. دارو این است. دارو مثل غذا نیست، غذا جزء زندگی است باید هم باشد. اما دارو زهر است و فقط خوبت میکند. وقتی خوب شدی اگر باز هم مصرف کنید به شما ضرر میزند. پس ببینید بسیاری احکام را از پیغمبر بیرون شنید اما آن پیغمبر بیرون تو را به دست پیغمبر درون سپرده است بعد گفته با ایشان مشورت کن. ببینید شما موردش هستید این کار را بکنید و در صورتی که موردش نیستید این را انجام نده. اگر بکنید بعد هم پشیمان میشوید بعد نگو پیغمبر گفته بود من به سنت پیغمبر عمل کردم، پشیمان شدم. هر وقت انسان خسارت میبیند از خودش است. این آیه را برایتان گفته بودم «لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَهٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا» اگر جز خدا خدایانی بود عالم فاسد میشد. این دو معنا دارد: یکی این است که در عالم یک خدا بیشتر نیست به همین دلیل در عالم فسادی نیست. این آیه یک معنایش این است و معنای دیگرش که گسترده و عظیم است و آن این است که هر جادیدید فسادی هست بدانید که یک خدا غیر از آن خدا در کار است. میگفتند من در زندان بودم خیلی اصرار داشتم دعا میکردم ارتجاء میکردم آزاد بشوم. چه صلواتها میفرستادم. چه نذرها میکردم. اما خبری هم نشد. فشارم رفته بود بالا. یک روز این آیه در ذهنم آمد«لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَهٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا» معنای دوم آمد در ذهنم. در عالم هر جایی دیدید فسادی است بروید ریشهاش را دربیاورید. گفتم با این وضعی که اینجا باشی راضی هستی یا ناراضی. گفت نه راضی نیستم. گفتم این وضع تو خوب است یا فاسد؟ گفت فاسد. گفتم پس اینجا « آلِهَهٌ إِلَّا اللَّهُ » است.