آیت الله حائری شیرازی

جلسه هفدهم

موضوع: درس اخلاق
زمان: -
مکان: مسجد امیرالمومنین
مناسبت: -
مخاطب: عموم مردم
اهم موضوعات مطروحه: -

السلام علیکم و رحمه الله اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم و احمدلله الرب العالمین و الصلاه و السلام علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.

خدا ابلیس را معدوم نمی‎کند. خدا شرایط را عوض می‏کند. اما اخلاص و صدق در شرایط سخت به دست می‏آید. عبادت بزرگ در شرایط سخت صورت می‏گیرد. مجد و بزرگواری و سالاری اندر بلای سخت پدید می‏آید. که انسان ببیند امر خدا چیست تا اجرا کند. امر خدا متناسب با شرایط است.در شرایط امام حسن مجتبی(ع) امر خدا صلح بود و در شرایط امام حسین بن علی(ع) امر خدا شهادت‏طلبی بود. در شرایط امام سجاد(ع) امر خدا صبر است. وقتی این پیشنهاد را به حضرت کرد؛ حضرت گفت: اگر نپذیرم چه می‏کنی؟ همینطور که دیگری را کشتی؟ گفت: والله تو را خواهم کشت. حضرت می‏داند در حالت اکراه تکلیفی نیست. رفع عن امتی تسعه نه چیز از امت من برداشته شده است. یکی از آنها ما اکرهوا علیه وقتی به چیزی اکراه می‏شوند تکلیفی ندارند. یک وقت تکلیف این است که کشته شدن را استقبال کند مثل حسین بن علی. یک وقت تکلیف این است آنچه برایش مکروه است بپذیرد تا بتواند کار کند. بحث در کار کردن است. حسین بن علی شهادت‏طلبی‏اش بزرگترین کار بود. امام حسن چه کار کرد؟ امام حسن واگذار کرد به معاویه. مردم از معاویه، بعد از صلح توقع عدالت داشتند. جلوتر می‏گفت جنگ است، کسی از من توقع رحم و غیره نداشته باشد. اما الان نمی‏تواند بگوید جنگ است. وقتی که شروع می‏کند به عملی کردن نیّات فاسد خود، انسان‏های ناصالح را بر سرکار بیاورد و از همه طرف ظلم بکند. مردم که کمکش کردند تا روی کار آمده، از کاری که کردند پشیمان می‏شوند.وقتی سالها طول می‏کشد حاکمیت او، حسین بن علی با دعوت مردم می‏آید در کربلا و در مکه مورد ترور است. ۴۰ نفر لباس احرام پوشیده‏اند. شمشیرهایشان زیر لباس احرام است تا ایشان را در عرفات یا منا یا مشعر شهید کنند. حسین بن علی وقتی عمره‏اش را انجام داد، می‏خواست احرام ببندد برای حج، وقتی احرام می‏بندد دیگر شمشیر همراهش نمی‏برد. ایشان سلاحشان را با خودش خودش نگه داشت. محرم نشد. حرکت کرد، وقتی حاجیان می‏رفتند به سوی عرفات ایشان حرکت کرد به سمت عراق. چرا؟ شما می‏گویید آن کشته شدن است، این هم کشته شدن است. حضرت می‏گوید: این کشته شدن کم ثمر است و آن کشته شدن پرثمر است. از کشته شدن کم نتیجه و کم اثر به سمت کشته شدن پر اثر حرکت می‏کند. باز هم برای کشته شدن می‏آید اما فرق دارد اینجا کشته شدن با آنجا کشته شدن. اینجا فرصت صحبت پیدا می‏کند، حرف می‏زند. خودش را برای مصائب آماده می‏کندو شما می‏گویید ایشان که خودش را برای کشته شدن آماده می‏کند، چرا می‏کشد؟ عده زیادی به دست اصحاب حضرت کشته شده‏اند. اینجاست حضرت هم می‏کشد و هم مظلوم می‏شود. آنها هم کشته می‏شوند هم ظالم می‏شوند. تفاوت! آنها بیشتر کشته دادند. اینها ۷۲ تا کشته داده‏اند. اینها بعضی‏هاشان بیشتر از ۷۰ تا کشتند. اما فرق می‏کند کشتن تا کشتن. کشته شدن تا کشته شدن. وقتی کشتن بر مبنای این است که تو به حمله می‏کنی، تو من را مجبور می‏کنی که شمشیر بکشم، مردم به شخص حق می‏دهند که از جان خودش دفاع کند. از حرمش دفاع می‏کند. این کار زیباست. کار درستی است. عین عدالت است. آنها هم کشته می‏شوند می‏گوید حقشان است. دستش درد نکند. خوب کاری کردی که اینها را کشتی. یعنی یک کشتنی است مذموم، محکوم، زشت و یک کشتنی است زیبا، عادلانه و جذاب. هر کدامش که عبادت خدا باشد زیباست. هر کدامش عبادت نفس اماره باشد زشت است. مثال: عروسی با زنا چه تفاوتی دارد؟ چه فرقی دارد؟ زنا را پنهانی انجام می‏دهند، دزدکی انجام می‏دهند. چه تفاوتی کرد؟ به طرفین هر دو لعن می‏کنند. هر کس هم خبر شود می‏گوید اف به این کار. عروسی همین عملیات جنسی است. همین است که فرد سور می‏دهد و افراد را دعوت می‏کند. ایها الناس بیایید. عروس را با آن افتخار می‏برند. داماد را به افتخار می‏برند. تجلیل می‏کنند. یک عمل است. آن نفس اماره است، عمل غیرقانونی و تجاوز است.فساد است بی حساب و کتاب. این عملی است افتخارآمیز، مباهات می‏شود، قانونی است، مقرراتی است. بچه‏ای که از زنا به عمل می‏آید صاحب ندارد. در صورت بارداری زن، مرد نمی‏تواند بچه را قبول نماید. زن هم نمی‏تواند بگوید پدر این بچه کیست. به خاطر این که عمل، زشت است. و به خاطر این عمل زشت انسانی را بدبخت می‏کنید. این نطفه را گذاشته‏اند تا تبدیل به انسان شود. این زن یک ماهه باردار است چیزی می‏خورد که بچه از بین برود. هزار مرض به او وارد می‏شود تا بخواهد یک سقط جنینی داشته باشد. هشت ماهه شد مصیبتش بیشتر می‏شود. آنوقت آدمکشی تلقی می‏شود. اینجوری است. هر چه زنا در جامعه قبیح‎تر و محکوم‏تر باشد، مردم بیشتر لعن کنند و طرد کنند، آن جامعه سالم‏تر می‏ماند و پاکتر می‏ماند. هر چه ازدواج افتخارآمیزتر، با افتخار بیشتر، با تفاخر بیشتر و احترام بهتر صورت بگیرد به نفع جامعه است. چرا؟ چون بچه را شناسنامه برایش می‏دهند. مسئولین این بچه پدر و مادر هستند. تکلیفش مشخص است. اینها حساب دارند. در عمل زنا شلاق می‏زنند و این زدن بسیار زیبا است. مثال: در فوتبال عدالتش زیباست. امنیتش زیباست. آزادی‏اش زیباست. کسی یک کار خلاف عمدی کرد کارت قرمز به او می‏دهند و او را از بازی اخراج می‏کنند. خیال می‏کنی تماشاچیان از این عملکرد بدشان می‏آید. نه، آفرین می‏گویند و می‏گویند حقش است. می‏گویند داور، داور عالی بود. اگر این کار را نکند، می‏گویند داور بی‏عرضه بود. داور را خریده بودند. اینجوری است. امام‏های ما کارهاشان همه زیباست. کرهاً قبول کنند زیباست. قبول نکنند تا کشته شوند زیباست. کشته بدهند، زیباست. بکشند زیباست. چرا؟ چون با قانون عالم و با قانون خدای عالم عمل می‏کنند. همه کارهاشان زیباست. این غیبت، هزار و خرده‏ای سال است. غیبت است. این غیبت امتحان انسانها است. انسان‏ها! امامتان را زنده نگاه داشتم. هر وقت خوب شدید می‏آید. من نگفتم این را ببرم و یک کسی متولد شده بعد که شما خوب شدید، بزرگ می‏شود و می‏آید. می‏گوید نه، اگر امروز خوب شدید همین امروز می‏آید. یعنی ایشان را گذاشته‏ام، منتظر شما است. ببینید شما چه می‏شوید. «إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ » تا زمانی که مردم خود را عوض نکنند تقدیرات ما نسبت به آنها عوض نخواهد شد. غیبت عوض نخواهد شد. مگر اینکه مردم عوض شوند. شما نگاه کنید امام آمده، وقتی امام در مقاومت و در جنگ قرار گرفت، مردم چه کار کردند با امام؟ صد هزار شهید کم است؟ دو برابر این جانباز کم است؟ بعضی ۱۰ سال در اسارت هر روز مواجب داشتند. یعنی روزی پنجاه تا چوب باید اینها بخورند. تا اینها بگویند ما دست از عقیده برمی‏داریم. چوب را می‏خوردند و دست از عقیده برنمی‏داشتند. این مردم عوض شدند. مردم، مردم دیگری هستند. خدا هم وقتی نوبت امام تمام شد، نگاهی به مردم کرد و یک رهبری برایشان آورد که با مردم بخواند. نوبت امام تمام شد، کسی را می‏توانی پیدا کنی بعد از پایان ریاست جمهوری به او بگویند شما می‏خواهی چه کار کنی؟ دوره هشت ساله‏ات تمام است. بگوید آخوندی، می‏خواهم به حوزه بروم. مگر اینکه امام نهی‏ام کند. من بعد از ریاست جمهوری، اگر امام گفت برو عقیدتی سیاسی ژاندرامری یکی از روستاهای سیستان و بلوچستان، تردید نمی‏کنم. وقتی مردم خوب می‏شوند، خدا همچنین کسی را بالای سرشان می‏آورد. کسی که خودش را برای عقیدتی سیاسی ژاندارمری یک روستای سیستان و بلوچستان آماده کند. برای زیر صفر آماده کند. بعد خدا به جای اینکه بگوید مسئول عقیدتی سیاسی باش، بگوید بشو رهبر اینها! این است عالم، اخلاق اینجاست. انسان برای رضای خدا تواضع کند، خدا بالا می‏برد او را. این بحث‎ اخلاقی امشب است. من تواضع، رفعه الله و من تکبر وضعه الله هر کس خود را در بزرگی انداخت و بزرگی فروخت و تکبر کرد پایین افتاد؛ ابلیس مقام منیعی داشت در بین ملائکه تکبر کرد، اینجور سقوط کرد. رهبرتان بعد از ریاست جمهوری خودش را برای زیر صفر راضی کرد، خدا این مسئولیت را به او داد. همیشه همین طور است قانون خدا. انسان تواضع کند، یعنی به حق قانع شود. تواضع کفش جفت کردن هست و هم کفش جفت کردن نیست. ببینید می‏گویم هم هست و هم نیست. تواضع غذای ساده خوردن هست، تواضع غذای ساده خوردن نیست. تواضع به وظیفه عمل کردن است. اگر وظیفه انسان بالای مجلس نشستن است همین ثواب را دارد. امام در دوره شاه از زندان آزاد شد. خدا رحمت کند برادرم آمده بود امام راحل را در این وضعیت دیده بود. گفت دو تا متکا این طرف و آنطرف امام گذاشته بودند. مردم می‏آمدند، می‏ریختند و دست امام را بوسه می‏زدند. امام دستش را نمی‏کشید. این تواضع است. چون وظیفه‎اش است. می‏خواهد قدرت خودش را به رژیم نشان بدهد. می‏خواهد ارادت مردم را به اینها نشان دهد. و گرنه این نیست که از دست بوسیدن لذت ببرد. وظیفه‎اش را انجام می‏داد. امام رضا(ع)، تکلیف کرد به او مأمون که ولیعهد باشد، حضرت گفت: این کار را از من نخواه. گفت: اختیاری نیست. می‏خواهی با من مقابله کنی؟ من هم نوع دیگری رفتار می‏کنم.گفت یعنی تو را می‏کشم. حضرت کرهاً قبول کرد. حالا که شده ولیعهد دو برادرند. حسن بن سهل و فضل بن سهل. اینها همه کاره‏های مأمون هستند. این وزیر ارشد می‏آید پیش امام رضا، پیش ولیعهد حضرت دارند با یکی از یارانشان صحبت می‏کنند. ایستاده جلوی درب. حضرت به حرفشان ادامه دادند. مدت‏ها اذن آمدن به او نمی‏دهند. بعد حضرت می‏گوید کاری است؟ اجازه می‏دهند که بیاید. اذن نشستن را به او نمی‏دهند. ایستاده مطلبش را می‏گوید و حضرت جوابش را می‏دهند، می‏رود. دیگران نباید این کار را بکنند. برایشان خطرناک است. امام در یک تواضعی است نسبت به خدا که این گونه بی‏اعتنایی‏های او را متکبر نمی‏کند. او آنچنان ذلت باطنی دارد که این بی‏اعتنایی‏ها غرور برایش نمی‏آورد. آقای گورباچف آقای شوارترز نازده را فرستاده بودند که پاسخ پیام امام را به او بدهند. امام خیلی عادی آمد. این وقتی می‏خواست پیام را بدهد می‏لرزید. گفت: من خیلی جاها رفته‏ام. امام هم وقتی که این فرد پیام را ابلاغ کرد گفت: اینها جواب من نیست. دستش را به علامت رد حرکت می‏داد. گفت: اینها جواب من نیست، من می‏خواستم دری بر دنیای جدیدی روی شما باز کنم. ببین! پس اخلاق و تواضع و بندگی خدا کردن حرف خدا گوش دادن است. این تواضع است. خدا می‏گوید کفش جفت کن. این تواضع است. اما گاهی انسان می‏خواهد اظهار تواضع کند. باید نگاه کند ببیند تکلیف چیست؟ عمده این است که انسان وقتی می‏خواهد کاری کند حجت داشته باشد. محمد بن مسلم ثقفی. این آقا اطلاعاتش از مسائل شرعی به نوعی است که ابن ابی لیلا چند تا مسئله از او می‏پرسند. می‏گوید فلانی این را گفته، فلانی این را گفته، گفت: از پیغمبر چه داری؟ گفت: نه ندارم. گفتند: محمد بن مسلم دارد. ما از او پرسیدیم گفت این را امام باقر از قول جدش به من گفت. برای هر چیزی حکمی دارد. هشام بن سالم می‏گوید: هر وقت بین من و زراره در مسأله‏ای اختلاف می‏شد، می‏آمدیم پهلوی محمدبن‏مسلم‏ثقفی مطلب را می‏گفتیم. او می‏گفت: قال لی ابوجعفر هکذا رسول الله. از رسول خدا و امیرالمؤمنین فتوا می‏داد. این محمدبن مسلم ثقفی آدم متمولی بود. حضرت امام محمد باقر(ع) به او گفتند: تواضع کن. این فرد یک سله بزرگ انگور آورد جلو مسجد، ترازو و سنگ گذاشت. این آدم متمول ایستاد برای فروختن اینها. فامیلش بر سر زنان آمد که آبرویمان رفت. چه کاری است اینجا انجام می‏دهی؟ گفت: من تا این سله انگور را تا آخر نفروشم رها نمی‏کنم این کار را. گفتند: دست کم این کار را رها کن و بروحناتی بکن. حنّات آسیاگر است. آسیای خانگی. یک شتر را می‏گیرندو چوب را به او وصل می‏کنند تا سنگ آسیای سنگین را به او ببندند. این شتر که می‏گردد، روغن کشی می‏کند. شما می‏گویید گاو عصاری. عصارها که شیره می‏کشیدند. عصاره چیزها را در‏می‏آوردند. کارشان این بود. گفتند: این کار را نکن. اقلاً برو عصاری کن. این هم همین کار را کرد. شتری و دستگاهی و با این عصاری می‏کرد. با این که عالم برجسته‎ای بودند. چرا؟ چون امامش به او گفته بود. پس من به عزیزان عرض می‏کنم مثل فردایی ولادت حضرت زینب(س) است شما ساده از کنار این روزها رد نشوید. کار فرهنگی بکنید. یعنی روز چادر پوشیدن و جشن تکلیف فرزندانتان را امروز قرار دهید. دخترتان می‏خواهد امروز چادر یا روسری سر بکند، می‏خواهید جشن تکلیفی برایش بگیرید از این ایام برای این جشن‏ها استفاده کنید. کار فرهنگی یعنی این. مثالی بزنم و با این مثال بحثم را به پایان برسانم. کارگر ساده حقوقش چقدر است. بارکشی می‏کند، عملگی می‏کند، گچ می‏سازد و کار معمولی می‏کند. این یک حقوقی دارد. کارگر ماهر چطور؟ حقوقش دو برابر این است. شش ماه پیش استاد کار می‏کند و می‏شود کارگر ماهر. کار فرهنگی یعنی این. آدم در دینش اطلاعات معمولی دارد. تبدیلش کند به کارگر ماهر. یعنی اگر بهایی آمد شبهه داشت این جوابش می‏دهد. هر کسی در مسائل القای شبه کرد، بتواند یک جواب سردستی برایشان داشته باشد. چطور بین کارگر ساده و کارگر ماهر حقوقش فرق دارد؟ انسانی هم که مقداری منبر رفته، مجلس رفته و می‏تواند مجلس‏داری کند، این عبادتش پیش خدا گران‏تر است. عبادت کارگر ماهر به او می‏دهند. نماز این با نماز فرد دیگری که ساده است فرق دارد. قیمتش پیش خدا فرق دارد. عزیزان چندتا کتاب خوب بخوانید. زیادکتاب خواندن فایده‏ای ندارد. کتاب گزینش کنید و بخوانید. من از مرحوم آقای امینی، صاحب کتاب الغدیر ده جلسه سخنرانی داشته است در مشهد. این را به صورت کتاب در اورده است. من می‏خواستم برای اهل‏بیتم خیراتی بکنم. گفتم از چاپخانه هر چی از این کتاب داشتند خریدند و به افراد هدیه کردند. شما این جور کارها بکنید. همیشه ببینید چه کتابی است که اصول عقاید جوانهای ما را می‏تواند به زیبایی و بیان خوب بالا ببرند و آنها را مسلمان ماهر بکند. این کار را بکنید. خداوندا ما را توفیق بده که در سرور اهل‏بیت مردم را مسرور کنیم. سرور ایجاد کنیم. همانطور که در حزن اهل‏بیت گریه می‏گیریم در سرورشان هم سرور داشته باشیم. اینجور نباشد که گریه‏مان ۱۰ باشد و سرورمان ۲ باشد و اگر ۱۰ هست هر دو تایش ۱۰ باشد.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته