السلام علیکم و رحمه الله اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم و احمدلله الرب العالمین و الصلاه و السلام علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.
خدا ابلیس را معدوم نمیکند. خدا شرایط را عوض میکند. اما اخلاص و صدق در شرایط سخت به دست میآید. عبادت بزرگ در شرایط سخت صورت میگیرد. مجد و بزرگواری و سالاری اندر بلای سخت پدید میآید. که انسان ببیند امر خدا چیست تا اجرا کند. امر خدا متناسب با شرایط است.در شرایط امام حسن مجتبی(ع) امر خدا صلح بود و در شرایط امام حسین بن علی(ع) امر خدا شهادتطلبی بود. در شرایط امام سجاد(ع) امر خدا صبر است. وقتی این پیشنهاد را به حضرت کرد؛ حضرت گفت: اگر نپذیرم چه میکنی؟ همینطور که دیگری را کشتی؟ گفت: والله تو را خواهم کشت. حضرت میداند در حالت اکراه تکلیفی نیست. “رفع عن امتی تسعه“ نه چیز از امت من برداشته شده است. یکی از آنها “ما اکرهوا علیه“ وقتی به چیزی اکراه میشوند تکلیفی ندارند. یک وقت تکلیف این است که کشته شدن را استقبال کند مثل حسین بن علی. یک وقت تکلیف این است آنچه برایش مکروه است بپذیرد تا بتواند کار کند. بحث در کار کردن است. حسین بن علی شهادتطلبیاش بزرگترین کار بود. امام حسن چه کار کرد؟ امام حسن واگذار کرد به معاویه. مردم از معاویه، بعد از صلح توقع عدالت داشتند. جلوتر میگفت جنگ است، کسی از من توقع رحم و غیره نداشته باشد. اما الان نمیتواند بگوید جنگ است. وقتی که شروع میکند به عملی کردن نیّات فاسد خود، انسانهای ناصالح را بر سرکار بیاورد و از همه طرف ظلم بکند. مردم که کمکش کردند تا روی کار آمده، از کاری که کردند پشیمان میشوند.وقتی سالها طول میکشد حاکمیت او، حسین بن علی با دعوت مردم میآید در کربلا و در مکه مورد ترور است. ۴۰ نفر لباس احرام پوشیدهاند. شمشیرهایشان زیر لباس احرام است تا ایشان را در عرفات یا منا یا مشعر شهید کنند. حسین بن علی وقتی عمرهاش را انجام داد، میخواست احرام ببندد برای حج، وقتی احرام میبندد دیگر شمشیر همراهش نمیبرد. ایشان سلاحشان را با خودش خودش نگه داشت. محرم نشد. حرکت کرد، وقتی حاجیان میرفتند به سوی عرفات ایشان حرکت کرد به سمت عراق. چرا؟ شما میگویید آن کشته شدن است، این هم کشته شدن است. حضرت میگوید: این کشته شدن کم ثمر است و آن کشته شدن پرثمر است. از کشته شدن کم نتیجه و کم اثر به سمت کشته شدن پر اثر حرکت میکند. باز هم برای کشته شدن میآید اما فرق دارد اینجا کشته شدن با آنجا کشته شدن. اینجا فرصت صحبت پیدا میکند، حرف میزند. خودش را برای مصائب آماده میکندو شما میگویید ایشان که خودش را برای کشته شدن آماده میکند، چرا میکشد؟ عده زیادی به دست اصحاب حضرت کشته شدهاند. اینجاست حضرت هم میکشد و هم مظلوم میشود. آنها هم کشته میشوند هم ظالم میشوند. تفاوت! آنها بیشتر کشته دادند. اینها ۷۲ تا کشته دادهاند. اینها بعضیهاشان بیشتر از ۷۰ تا کشتند. اما فرق میکند کشتن تا کشتن. کشته شدن تا کشته شدن. وقتی کشتن بر مبنای این است که تو به حمله میکنی، تو من را مجبور میکنی که شمشیر بکشم، مردم به شخص حق میدهند که از جان خودش دفاع کند. از حرمش دفاع میکند. این کار زیباست. کار درستی است. عین عدالت است. آنها هم کشته میشوند میگوید حقشان است. دستش درد نکند. خوب کاری کردی که اینها را کشتی. یعنی یک کشتنی است مذموم، محکوم، زشت و یک کشتنی است زیبا، عادلانه و جذاب. هر کدامش که عبادت خدا باشد زیباست. هر کدامش عبادت نفس اماره باشد زشت است. مثال: عروسی با زنا چه تفاوتی دارد؟ چه فرقی دارد؟ زنا را پنهانی انجام میدهند، دزدکی انجام میدهند. چه تفاوتی کرد؟ به طرفین هر دو لعن میکنند. هر کس هم خبر شود میگوید اف به این کار. عروسی همین عملیات جنسی است. همین است که فرد سور میدهد و افراد را دعوت میکند. ایها الناس بیایید. عروس را با آن افتخار میبرند. داماد را به افتخار میبرند. تجلیل میکنند. یک عمل است. آن نفس اماره است، عمل غیرقانونی و تجاوز است.فساد است بی حساب و کتاب. این عملی است افتخارآمیز، مباهات میشود، قانونی است، مقرراتی است. بچهای که از زنا به عمل میآید صاحب ندارد. در صورت بارداری زن، مرد نمیتواند بچه را قبول نماید. زن هم نمیتواند بگوید پدر این بچه کیست. به خاطر این که عمل، زشت است. و به خاطر این عمل زشت انسانی را بدبخت میکنید. این نطفه را گذاشتهاند تا تبدیل به انسان شود. این زن یک ماهه باردار است چیزی میخورد که بچه از بین برود. هزار مرض به او وارد میشود تا بخواهد یک سقط جنینی داشته باشد. هشت ماهه شد مصیبتش بیشتر میشود. آنوقت آدمکشی تلقی میشود. اینجوری است. هر چه زنا در جامعه قبیحتر و محکومتر باشد، مردم بیشتر لعن کنند و طرد کنند، آن جامعه سالمتر میماند و پاکتر میماند. هر چه ازدواج افتخارآمیزتر، با افتخار بیشتر، با تفاخر بیشتر و احترام بهتر صورت بگیرد به نفع جامعه است. چرا؟ چون بچه را شناسنامه برایش میدهند. مسئولین این بچه پدر و مادر هستند. تکلیفش مشخص است. اینها حساب دارند. در عمل زنا شلاق میزنند و این زدن بسیار زیبا است. مثال: در فوتبال عدالتش زیباست. امنیتش زیباست. آزادیاش زیباست. کسی یک کار خلاف عمدی کرد کارت قرمز به او میدهند و او را از بازی اخراج میکنند. خیال میکنی تماشاچیان از این عملکرد بدشان میآید. نه، آفرین میگویند و میگویند حقش است. میگویند داور، داور عالی بود. اگر این کار را نکند، میگویند داور بیعرضه بود. داور را خریده بودند. اینجوری است. امامهای ما کارهاشان همه زیباست. کرهاً قبول کنند زیباست. قبول نکنند تا کشته شوند زیباست. کشته بدهند، زیباست. بکشند زیباست. چرا؟ چون با قانون عالم و با قانون خدای عالم عمل میکنند. همه کارهاشان زیباست. این غیبت، هزار و خردهای سال است. غیبت است. این غیبت امتحان انسانها است. انسانها! امامتان را زنده نگاه داشتم. هر وقت خوب شدید میآید. من نگفتم این را ببرم و یک کسی متولد شده بعد که شما خوب شدید، بزرگ میشود و میآید. میگوید نه، اگر امروز خوب شدید همین امروز میآید. یعنی ایشان را گذاشتهام، منتظر شما است. ببینید شما چه میشوید. «إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ » تا زمانی که مردم خود را عوض نکنند تقدیرات ما نسبت به آنها عوض نخواهد شد. غیبت عوض نخواهد شد. مگر اینکه مردم عوض شوند. شما نگاه کنید امام آمده، وقتی امام در مقاومت و در جنگ قرار گرفت، مردم چه کار کردند با امام؟ صد هزار شهید کم است؟ دو برابر این جانباز کم است؟ بعضی ۱۰ سال در اسارت هر روز مواجب داشتند. یعنی روزی پنجاه تا چوب باید اینها بخورند. تا اینها بگویند ما دست از عقیده برمیداریم. چوب را میخوردند و دست از عقیده برنمیداشتند. این مردم عوض شدند. مردم، مردم دیگری هستند. خدا هم وقتی نوبت امام تمام شد، نگاهی به مردم کرد و یک رهبری برایشان آورد که با مردم بخواند. نوبت امام تمام شد، کسی را میتوانی پیدا کنی بعد از پایان ریاست جمهوری به او بگویند شما میخواهی چه کار کنی؟ دوره هشت سالهات تمام است. بگوید آخوندی، میخواهم به حوزه بروم. مگر اینکه امام نهیام کند. من بعد از ریاست جمهوری، اگر امام گفت برو عقیدتی سیاسی ژاندرامری یکی از روستاهای سیستان و بلوچستان، تردید نمیکنم. وقتی مردم خوب میشوند، خدا همچنین کسی را بالای سرشان میآورد. کسی که خودش را برای عقیدتی سیاسی ژاندارمری یک روستای سیستان و بلوچستان آماده کند. برای زیر صفر آماده کند. بعد خدا به جای اینکه بگوید مسئول عقیدتی سیاسی باش، بگوید بشو رهبر اینها! این است عالم، اخلاق اینجاست. انسان برای رضای خدا تواضع کند، خدا بالا میبرد او را. این بحث اخلاقی امشب است. “من تواضع، رفعه الله و من تکبر وضعه الله“ هر کس خود را در بزرگی انداخت و بزرگی فروخت و تکبر کرد پایین افتاد؛ ابلیس مقام منیعی داشت در بین ملائکه تکبر کرد، اینجور سقوط کرد. رهبرتان بعد از ریاست جمهوری خودش را برای زیر صفر راضی کرد، خدا این مسئولیت را به او داد. همیشه همین طور است قانون خدا. انسان تواضع کند، یعنی به حق قانع شود. تواضع کفش جفت کردن هست و هم کفش جفت کردن نیست. ببینید میگویم هم هست و هم نیست. تواضع غذای ساده خوردن هست، تواضع غذای ساده خوردن نیست. تواضع به وظیفه عمل کردن است. اگر وظیفه انسان بالای مجلس نشستن است همین ثواب را دارد. امام در دوره شاه از زندان آزاد شد. خدا رحمت کند برادرم آمده بود امام راحل را در این وضعیت دیده بود. گفت دو تا متکا این طرف و آنطرف امام گذاشته بودند. مردم میآمدند، میریختند و دست امام را بوسه میزدند. امام دستش را نمیکشید. این تواضع است. چون وظیفهاش است. میخواهد قدرت خودش را به رژیم نشان بدهد. میخواهد ارادت مردم را به اینها نشان دهد. و گرنه این نیست که از دست بوسیدن لذت ببرد. وظیفهاش را انجام میداد. امام رضا(ع)، تکلیف کرد به او مأمون که ولیعهد باشد، حضرت گفت: این کار را از من نخواه. گفت: اختیاری نیست. میخواهی با من مقابله کنی؟ من هم نوع دیگری رفتار میکنم.گفت یعنی تو را میکشم. حضرت کرهاً قبول کرد. حالا که شده ولیعهد دو برادرند. حسن بن سهل و فضل بن سهل. اینها همه کارههای مأمون هستند. این وزیر ارشد میآید پیش امام رضا، پیش ولیعهد حضرت دارند با یکی از یارانشان صحبت میکنند. ایستاده جلوی درب. حضرت به حرفشان ادامه دادند. مدتها اذن آمدن به او نمیدهند. بعد حضرت میگوید کاری است؟ اجازه میدهند که بیاید. اذن نشستن را به او نمیدهند. ایستاده مطلبش را میگوید و حضرت جوابش را میدهند، میرود. دیگران نباید این کار را بکنند. برایشان خطرناک است. امام در یک تواضعی است نسبت به خدا که این گونه بیاعتناییهای او را متکبر نمیکند. او آنچنان ذلت باطنی دارد که این بیاعتناییها غرور برایش نمیآورد. آقای گورباچف آقای شوارترز نازده را فرستاده بودند که پاسخ پیام امام را به او بدهند. امام خیلی عادی آمد. این وقتی میخواست پیام را بدهد میلرزید. گفت: من خیلی جاها رفتهام. امام هم وقتی که این فرد پیام را ابلاغ کرد گفت: اینها جواب من نیست. دستش را به علامت رد حرکت میداد. گفت: اینها جواب من نیست، من میخواستم دری بر دنیای جدیدی روی شما باز کنم. ببین! پس اخلاق و تواضع و بندگی خدا کردن حرف خدا گوش دادن است. این تواضع است. خدا میگوید کفش جفت کن. این تواضع است. اما گاهی انسان میخواهد اظهار تواضع کند. باید نگاه کند ببیند تکلیف چیست؟ عمده این است که انسان وقتی میخواهد کاری کند حجت داشته باشد. محمد بن مسلم ثقفی. این آقا اطلاعاتش از مسائل شرعی به نوعی است که ابن ابی لیلا چند تا مسئله از او میپرسند. میگوید فلانی این را گفته، فلانی این را گفته، گفت: از پیغمبر چه داری؟ گفت: نه ندارم. گفتند: محمد بن مسلم دارد. ما از او پرسیدیم گفت این را امام باقر از قول جدش به من گفت. برای هر چیزی حکمی دارد. هشام بن سالم میگوید: هر وقت بین من و زراره در مسألهای اختلاف میشد، میآمدیم پهلوی محمدبنمسلمثقفی مطلب را میگفتیم. او میگفت: قال لی ابوجعفر هکذا رسول الله. از رسول خدا و امیرالمؤمنین فتوا میداد. این محمدبن مسلم ثقفی آدم متمولی بود. حضرت امام محمد باقر(ع) به او گفتند: تواضع کن. این فرد یک سله بزرگ انگور آورد جلو مسجد، ترازو و سنگ گذاشت. این آدم متمول ایستاد برای فروختن اینها. فامیلش بر سر زنان آمد که آبرویمان رفت. چه کاری است اینجا انجام میدهی؟ گفت: من تا این سله انگور را تا آخر نفروشم رها نمیکنم این کار را. گفتند: دست کم این کار را رها کن و بروحناتی بکن. حنّات آسیاگر است. آسیای خانگی. یک شتر را میگیرندو چوب را به او وصل میکنند تا سنگ آسیای سنگین را به او ببندند. این شتر که میگردد، روغن کشی میکند. شما میگویید گاو عصاری. عصارها که شیره میکشیدند. عصاره چیزها را درمیآوردند. کارشان این بود. گفتند: این کار را نکن. اقلاً برو عصاری کن. این هم همین کار را کرد. شتری و دستگاهی و با این عصاری میکرد. با این که عالم برجستهای بودند. چرا؟ چون امامش به او گفته بود. پس من به عزیزان عرض میکنم مثل فردایی ولادت حضرت زینب(س) است شما ساده از کنار این روزها رد نشوید. کار فرهنگی بکنید. یعنی روز چادر پوشیدن و جشن تکلیف فرزندانتان را امروز قرار دهید. دخترتان میخواهد امروز چادر یا روسری سر بکند، میخواهید جشن تکلیفی برایش بگیرید از این ایام برای این جشنها استفاده کنید. کار فرهنگی یعنی این. مثالی بزنم و با این مثال بحثم را به پایان برسانم. کارگر ساده حقوقش چقدر است. بارکشی میکند، عملگی میکند، گچ میسازد و کار معمولی میکند. این یک حقوقی دارد. کارگر ماهر چطور؟ حقوقش دو برابر این است. شش ماه پیش استاد کار میکند و میشود کارگر ماهر. کار فرهنگی یعنی این. آدم در دینش اطلاعات معمولی دارد. تبدیلش کند به کارگر ماهر. یعنی اگر بهایی آمد شبهه داشت این جوابش میدهد. هر کسی در مسائل القای شبه کرد، بتواند یک جواب سردستی برایشان داشته باشد. چطور بین کارگر ساده و کارگر ماهر حقوقش فرق دارد؟ انسانی هم که مقداری منبر رفته، مجلس رفته و میتواند مجلسداری کند، این عبادتش پیش خدا گرانتر است. عبادت کارگر ماهر به او میدهند. نماز این با نماز فرد دیگری که ساده است فرق دارد. قیمتش پیش خدا فرق دارد. عزیزان چندتا کتاب خوب بخوانید. زیادکتاب خواندن فایدهای ندارد. کتاب گزینش کنید و بخوانید. من از مرحوم آقای امینی، صاحب کتاب الغدیر ده جلسه سخنرانی داشته است در مشهد. این را به صورت کتاب در اورده است. من میخواستم برای اهلبیتم خیراتی بکنم. گفتم از چاپخانه هر چی از این کتاب داشتند خریدند و به افراد هدیه کردند. شما این جور کارها بکنید. همیشه ببینید چه کتابی است که اصول عقاید جوانهای ما را میتواند به زیبایی و بیان خوب بالا ببرند و آنها را مسلمان ماهر بکند. این کار را بکنید. خداوندا ما را توفیق بده که در سرور اهلبیت مردم را مسرور کنیم. سرور ایجاد کنیم. همانطور که در حزن اهلبیت گریه میگیریم در سرورشان هم سرور داشته باشیم. اینجور نباشد که گریهمان ۱۰ باشد و سرورمان ۲ باشد و اگر ۱۰ هست هر دو تایش ۱۰ باشد.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته