آیت الله حائری شیرازی

جلسه سیزدهم

موضوع: درس اخلاق
زمان: -
مکان: مسجد امیرالمومنین
مناسبت: -
مخاطب: عموم مردم
اهم موضوعات مطروحه: -

اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم  و الحمدالله الرب العالمین و صل الله علی محمد و اهل‎بیته الطیبین الطاهرین

چون سالگرد مرحوم آیت الله شهید محلاتی(ره) است، طبیعتاً طرح یادبود آنها و بزرگداشت آنها ارائه الگویی به مردم حاضر است. یعنی همین یادواره‏ها فرهنگ گذشته را به نسل آینده منتقل می‏کند در قالب الگوها، در قالب انسان‏های ایده‏آل. انسان‏های نمونه چه در پاکی و چه در ناپاکی. طرح الگوها و نمونه‏ها کارساز است. به همین خاطر قرآن مؤمن نمونه و کافر نمونه را معرفی کرده است. کافر نمونه را معرفی کرده است تا همه حساب خودشان را درست کنند. به شرایط خودشان مغرور نشوند و بگوید که در خانه پیغمبرها هم ابلیس می‏تواند رخنه کند. می‏گوید «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِینَ کَفَرُوا اِمْرَأَهَ نُوحٍ وَاِمْرَأَهَ لُوطٍ کَانَتَا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَیْنِ» خدا نمونه و الگو و نمودار قرار داده برای کفار، زن نوح و زن لوط را. نگاه کنید کفار، شما سرنوشتتان سرنوشت این خانم است. این خانم شوهرش پیغمبر بود. اما فایده‏ای برای او نداشت. «وَأَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى » شوهر پیغمبرباشد، نوح باشد یا لوط باشد. زن، همسر، جایگاه خودش را دارد. به خاطر اینکه شوهر خدمات زیادی به اسلام، دین آن زمان دارد. خانم او را معاف از مجازات نمی‏کند. جهنم هست زن این پیغمبر را هم واردش می‏کند. خودت کردی، می‏خواستی به شوهرت خیانت نکنی، نمونه اهل ایمان را هم که می‏خواهد مطرح کند، می‏گوید که اهل ایمان نگران شرایط خودشان نباشند. فردی نگوید شوهر من بد است. من بدشانسم. خدا به آسیه همسر فرعون درجات عالی داد، شوهرش ،فرعون،  هم  در قعر جهنم. چه ارتباطی به هم دارد. در دنیا با هم زن و شوهر بودند. در آخرت هر کسی میهمان عمل خودش است. «وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِینَ آمَنُوا اِمْرَأَهَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِندَکَ بَیْتًا فِی الْجَنَّهِ» نگاه کنید: می‏گوید این خانم کاخ دارد، جواهراتش در دنیا بی‏نظیر است. ندیمه‏هایش ضرب‏المثل، پرده‏ها و جایگاه مشرف به رود نیل، تمام وسایل آسایش دارد، می‏گوید خدایا، نمی‏خواهم این خانه را. خانه‏ای در بهشت برایم بساز و من را از فرعون و اعمال او نجات بده. هر وقت و هر جا که زن فرعون عبور می‏کند مردم تجمع می‏کنند تا این زن را ببینند. برایش پوکه می‏دهند که عبور کند، اینقدر اهمیت به او می‏دهند، ولی می‏گوید نمی‏خواهم. من می‏خواهم پیش خدا باشم. می‏گوید مؤمن تو هم زمانی می‏توانی راه ایمان را طی کنی که خانه آخرت را جدی بگیری. می‏گوید: « رَبِّ ابْنِ لِی عِندَکَ بَیْتًا فِی الْجَنَّهِ » حالا اگر به من بگویی که در این خانه بنشین می‏نشینم. اما منتظرم که بروم در آن خانه. مثل زندانی، وظایف خود را در سلول انجام می‏دهد و منتظر است که چه زمانی مدت زندانش تمام می‏شود. می‏گوید مؤمن این است. “الدنیا سجن المؤمن” بعضی می‏گویند حالا که سجن و زندان است دیگر چرا کار کند و تولید کند. می‏گوید: آخرت، آخرت! می‏خواهم آنجا بروم. اینجا را روبراه کند برای دیگران. اگر تو از قرآن این را فهمیدی اشتباه کرده‏ای. چرا؟ زیرا که به ما گفته‎اند: « وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ » حبل الهی را همه بگیرید و متفرق نشوید. اگر هر کسی قرآن را بگیرد و جدا جدا عمل کند. این اساس تفرقه است. تو می‏گویی من از قرآن این را فهمیدم. او هم می‏گوید چیز دیگری فهمیدم. وقتی این آیه نازل شد« إِنَّمَا الحَیَاهُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ » یا آیاتی که دنیا این است و آن است. عده‏ای از بزرگان صحابه جلسه تشکیل دادند و گفتند: حالا که دنیا این است، کاری به خانم‏ها نداریم، شب‏ها عبادت، روزها هم روزه. لباس خشن می‏پوشیم. خوراک هم همین بخور نمیر، بعضی گفته بودند که خودمان را هم قطع نسل می‏کنیم. آمدند گفتند: اینها این‏جوری کرده‏اند. حضرت رسول(ص) فرمودند: ما بهذا امرت: من مأمور به این چیزها نیستم. غذای حلال طیب طاهر بخورید. لباس بپوشید. خانه داشته باشید. همسر داشته باشید. با همسرهاتان معاشرت بکنید. گناه نکنید. این کافی است. پس « رَبِّ ابْنِ لِی عِندَکَ بَیْتًا» این خانه، در آن ظلم است و این را ظالمانه برایم تهیه کرده‏اند و این فرق می‏کند با خانه‏ای که مؤمن از راه حلال برای خودش به دست می‏آورد. خانمی باردار بود از همین بنی‏اسرائیلی‏ها، اینها بنا بود  کار کنند. خانمی آورده‏اند بار روی شانه‏اش گذاشته‏اند تا از پله‏ها برود بالا! گفت: خدایا تو می‏دانی بارداری یعنی چه. مردها نمی‏دانند. خدایا تو می‏دانی من چه می‏کشم. از پله‏ها بالا می‏روم با باری که روی دوشم است. خدایا! همینطور باشد که فرعون اینجوری با ما رفتار کند؟ آن وقتی که خدا می‏خواست بدن فرعون را نجات دهد تا عبرت باشد برای بعضی‏ها. جسدش دست این خانم افتاد. آمده بود رخت بشوید. دید کنار آب یک چیزی است. وقتی جلو کشید دید ریش دارد. آراسته به جواهرات است. بیرون آورد و دید همان جسد فرعون است. چون به او ظلم شده بود، خدا فرعون را به دست او داد. خانم فرعون می‏گوید: خانه‏ای که با این ظلم‏ها به دست آمده است، من چشم ندارم نگاهش کنم. نمی‏خواهم اصلاً در آن باشم. غیر از این است که مؤمن خانه‏ای دارد در آن زندگی می‏کند. شیطان همیشه اطراف آدم می‏گردد، به قول شیرازی‏ها می‏پلکد. دنبال یک سوراخ می‏گردد مثل دزد که نگاه می‏کند که کجا دیوار کوتاه است تا از آنجا داخل شود. اگر کسی زیادی زهد نشان می‏دهد، او از راه زهد می‏آید. اگر مقداری زیادی راحت‏طلبی می‏کند، از راه راحت‏طلبی می‏آید. مثالی می‏زنم، به کف دست من نگاه کنید. این انگشتان من و این وسط جاده است. درست است؟ کسی روی این انگشت راه می‏رود و دیگری روی طرف خط راه می‏رود. ابلیس اگر بخواهد بلغزاند هر کدام را به سمت لبه دست (پرتگاه) می‏لغزاند، راست را راست‏تر می‏کند، چپ را چپ‏تر می‏کند. از هر راه نزدیک‏تر است به پرتگاه از همان راه او را می‏لغزاند. یک کسی را از راه احتیاط  و یک کسی را از راه بی‏احتیاطی. آقای بهبهانی ماه رمضان پیش پهلوی رفته بود. پدر شاه، عفریتی بود، طاغوتی بود. پهلوی دستور داد و چای آوردند. گفت: من صائمم. پهلوی گفت: مگر نه شیخ‏ها یا پیرمرد و پیرزن‏ها استثنا هستند. می‏توانند روزه‏شان را بخورند، آقای بهبهانی هم گفت: شیطان هر کسی را از یک راهی به جهنم می‏برد. یعنی من را از راه روزه گرفتن، تو را از راه روزه خوردن! به سلطان که نمی‏توانست تندتر از این بگوید. شیطان هر کس را از یک راهی به جهنم می‏برد. یکی را از راه افراط و دیگری را از راه تفریط. “لا یکون الجاهل الّا مُفرطاً اُ مُفرّطاً” انسان روی غریزه خودش نه روی عقل خودش. جاهل به ذهن شما به معنی بی‏سواد می‏آید، در قرآن «جاهل» به معنی بی‏سواد نیست. با سواد هم می‏تواند جاهل باشد. به پیامبرها هم می‏گوید: جاهل نشوید ها! «إِنِّی أَعِظُکَ أَن تَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ » جاهل، یعنی کسی را ضد عقلش یا احساساتش بر او حاکم شود. عقلی داریم در خود که نور است. جهلی داریم ظلمت، تکبر و خودخواهی است که اگر این حاکم شد به او می‏گوید جاهل. جاهل در لسان قرآن به معنی اینکه ضد عقلش روی کار آمده است. “لا یکون الجاهل الّا مُفرطاً اُ مُفرّطاً” آنکه روی عقل کار نمی‏کند بلکه از روی خودپسندی تصمیم می‏گیرد یا افراط می‏کند یا تفریط. این قرآن برای این نیست که بخواند و بگوید: من این را فهمیدم. نه اگر این طور شد هر کسی از قرآن یک چیزی می‏فهمد. نتیجه این می‏شود که بر سر قرآن با هم دعوا می‏کنند. الان این تکفیری‏ها که کشتار می‏کنند. چه کسانی را کشتار می‏کنند؟ اهل قرآن را. اهل قرآن کشتار می‏‏کنند. در این کشتارهای چند میلیونی یک غیر اهل قرآن کشته شده است؟ همه‏اش اهل قران است که بر سر اختلاف‏هایی که با هم دارند کشتار می‏کنند. برای همین قرآن گفته است حبل‏الله لازم است تا به آن مراجعه کنید. علامت حبل‏الله هم این است که اگر به آن مراجعه کردید یکی می‏شوید. آنکه همه شما را یکی می‏کند حبل‏الله است. «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ» می‏گوید: من تفرق را نمی‏پسندم. من قبول ندارم تو مالکی هستی، او شافعی است. اینها فرقه است. او حنفی است……. من می‏گویم « وَلاَ تَفَرَّقُواْ ». می‏گویید: اینها یک فرقه و انها یک فرقه عیبی ندارد. می‏گوید: من گفته‏ام«وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ» یعنی همه‏تان یکی شوید. از این جهت حالا زن فرعون گفت:« رَبِّ ابْنِ لِی عِندَکَ بَیْتًا فِی الْجَنَّهِ» کسی نگوید من خانه نمی‏خواهم داشته باشم. نه، آن خانه‏ای که سرتاسرش از ظلم پر شده بود می‏گوید پیش من سیاه شده است. یک خانه در بهشت می‏خواهم. اما اگر تو از راه حلال خانه را بدست آوردی که عیبی ندارد خانه داشته باشید، زندگی داشته باشید، معاشرت بکنید، کاسبی بکنید…… می‏گویید مگر نگفتی “الدنیا سجن المومن” پس اگر من خانه دارم، زندگی می‏کنم، شغل دارم، چه جور می‏شود اینجا برای من زندان می‏شود. زندانش این است: وقتی مؤمن هستید، هر کاری که ببینید اشکال دارد از انجام آن برمی‏گردید. وقتی مؤمن نیستید از هر راه به دست آید می‏گوید بگو بیاید فرقی نمی‏کند.

چون سگ درنده گوشت یافت       نپرسد کاین شتر صالح است یا خر دجال

او گوشت می‏خواهد. گوشت  مقدس شتر حضرت صالح یا خر دجال. فرقی نمی‏کند کالری می‏خواهد. مؤمن اینطور نیست. من مثال زدم. دو تا کرم ابریشم در یک قفس می‏گذاری. یکی دوره‏ها را گذرانده است تا پروانه شد. یکی هم هنوز دارد برگ توت می‏خورد. او که دارد برگ توت می‏خورد در همین قفس خوش است. اما آنکه خوراکش شد شهد گل، این قفس برایش زندان است. این قفس برای کرم دیگری بزرگ است و برای این یکی کوچک. وقتی بال می‏زند بالش به دیوار قفس می‏خورد و احساس زندان می‏کند. مؤمن هر حرفی را بخواهد بزند می‏گوید این اشکال شرعی دارد، نمی‏گویم. هر کاری بخواهد بکند باید حدود الهی در آن رعایت شود و احساس می‏کند در جلسه امتحان است و هرکسی دوست دارد امتحانش را بدهد، ورقه را تحویل دهد و برود. چه کسی می‏خواهد در جلسه امتحان بماند آنکه نمره‏هایش خوب نیست. می‏گوید ستون تا ستون فرج است. شاید چیزی به خاطرم آمد. آنکه کارش درست است می‏خواهد برگه را بدهد و اجازه بدهند که برود. پس خود طرف بخواهد قرآن بخواند به جایی نمی‏رسد، به اختلاف می‏رسد. باید یک حبل الهی در کار باشد که حتی علما هم در اختلافات به آن مراجعه کنند تا اختلاف رفع شود. عالم برای همین گذاشته شده است. یاد می‏کنم از آقای محلاتی(ره). چرا گفته‏ شده است: “اذا مات العالم الفقیه ثلم فی الاسلام ثلمه لایسدها شیء” وقتی مؤمن عالم از دنیا می‏رود ثلمه‏ای در دیوار اسلام پیدا می‏شود که هیچ‏چیزی نمی‏تواند آن را ببندد. شما می‏گویید: اگر این طوری است سالی هزار عالم از دنیا می‏رود و هزار سوراخ در دیوار اسلام پیدا می‏شود که هیچ چیز نمی‏تواند آن را پر کند. اگر اینطور باشدآخر چیزی نمی‏ماند. کسی هست بتواند جواب بدهد؟ اگر کسی در ذهنش چیزی می‏داند، دست بالا کند. کسی دست بالا نکرد. شیطان فریبت ندهد که این حرفها را هزار بار شنیده‏ایم. اینکه می‏گوید “لایسدها شیء”  یعنی  “لایسدها شیء سوی العالم”  یعنی جای عالم را با چیزی به غیر از عالم نمی‏توانید پر کنید. به این می‏گویند نفی نسبی. یعنی “لایسدها شیء سوی العالم” نگاه کنید می‏گوید “یا من یکفی کل شیٍ و لا یکفی منه شیٌ فی السموات و الارض” یعنی ای خدا که جای همه چیز را پر می‏کنی اما جای تو را چیزی پر نمی‏کند. یعنی چه؟ جز خدا پر نمی‏کند چون اول گفتی: یکفی کل شیٍ و لا یکفی منه شیٌ پس این است عالم جایگاهی دارد که با پول، قدرت، اسلحه و هنر با هیچ چیز این خلأ را نمی‏توان پر کرد. الا خود عالم پر کند آن را. علتش هم این است که عالم می‏آید وصل می‏کند مردم را به حبل الله. از حبل الله می‏گیرد، منتقل می‏کند به مردم و رشته ارتباط مردم را با حبل‏الله عالم وصل می‏کند. امام راحل خودش این علما را با امام زمانش وصل می‏کرد مثل آقای شهید محلاتی هم که اطرافیانش را به امام وصل می‏کرد. افراد مرتبط با او هم با امام ارتباط پیدا می‏کردند. مثالی بزنم که ارتباط با آقای محلاتی عیناً ارتباط با امام تلقی شود. با آهنربا کار کردید و دیدید که آهن که به آن رسید دیگر آهن نیست، آهنربا است. امام با وصل شدن به امامش آهنربا شد و دیگران مثل آقای محلاتی هم با وصل شدن به امام آهنربا می‎شد. این سلسله وصل بود تا برسد به آن بسیجی که در این سلسله با هم بودند. برای اینکه این مثال را مجسم کنم. این زنجیری که شما با آن زنجیر می‏زنید به هرکدام یک آهنربا وصل کنید و به هرکدام از اینها هفت تا هشت تای دیگر وصل کنید. به هر کدام دسته سوم هم هفت یا هشت تای دیگر وصل کنید. زنجیری درست می‏کند که هر کدام از این حلقه‏ها تعدادی را با خود دارند. امت اینجوری هستند. امامت امت را به صورت یکپارچه می‏کند. جاذبه می‏آورد. شما می‏گویید قدرت این جاذبه چقدر است. اگر این آهنربا چنان این آهن را بگیرد که وقتی می‏خواهی آن را بکنید، تکه‏ای از آن بر سر آهنربا بماند و تکه‏ای در دست تو باشد آن وقت معلوم می‏شود جاذبه الهی چه جوری است. ببینیدجاذبه‏ای که اینها را به امام وصل می‏کرد در جبهه بدنشان از سر جدا می‏شد، دلشان از امام جدا نمی‏شد. خطرها می‏آمد تا ایشان را از امام جدا کند تا نافرمانی کند. برای زنده ماندن خودش از جبهه خارج کند. نه، می‏آمد خط مقدم خطرها را تحمل می‏کرد. چرا؟ چون جاذبه امام آورده بود او را . این امام لازم است. اینهایی که بدون امام می‏خواهند کار کنند به جایی نمی‏رسند. جبران این جاذبه را با چه جیزی می‏خواهی به جا آوری؟ حبل الله اینجوری با جاذبه‏اش. همه مجموعه را یکی می‏کند. حالا اگر این نبود آهنربا نباشد. همه این دانه‏ها جداجدا به هم می‏ریزند. بعد باید بنشینید اینها را باز ببافید. شما در زنجیری که می‏زنید چون آهنربا نیست حلقه‏ها را در هم می‏بافید. انسان در هم بافته شود دیکتاتوری است. وقتی با جاذبه به هم وصل شدند با آزادی متصل هستند. حالا ببینید فرق نظام ولایت فقیه با نظام‏های دیگر چیست؟ آنها سلب اختیار می‏کنند از پایین تا بالا تا بتوانند آنها را اداره کنند. نظام الهی سلب اختیار نمی‏کند. جذب می‏کند، پاکشان می‏کند، مجذوب می‏شوند در این جاذبه فداکاری می‏کنند. ببینید شما خیال می‏کنید امامان و امام علی(ع) چه جوری اداره می‏کردند؟ معاویه چه جوری اداره می‏کرد. علی(ع) با جاذبه‏اش جذب می‏کرد و اینها با عشق می‏آمدند با او شمشیر می‏زدند. معاویه از احساسات استفاده می‏کرد. پیراهن خون‏آلود یا انگشت قطع شده می‏گذاشت و انها هم گریه می‏کردند و به جبهه می‏آمدند. یک راهش این بود. هر عده را کاری می‏کرد. صدام هم همین کار را می‏کرد. صدام جوان‏های عراقی که نمی‏آمدند یکجا هفتصد نفر را تیرباران کرد. تا بترسند و بیایند. چه کسانی می‏آمدند. همین‏هایی که وقتی شما به زیارت رفتید در خانه‏شان را باز کردند و از زائرها پذیرایی کردند. آنها اینجوری اداره می‏کنند. نظام با عشق اداره می‏کند. اینها سلسله مراتب‏های عشق‏اند. آقای محلاتی عاشق بود. شما نگاه کنید هواپیمایش را تهدید کردند که می‏زنیم یا بیایید در عراق بنشینید و ایشان هم در رأس مجموعه‏ای بود که در هواپیما بودند. همه گفتند هر چه آقای محلاتی بگوید. ایشان گفتند ما تسلیم نمی‏شویم. آنها هم گفتند ما هم تسلیم نمی‏شویم. هواپیما را زدند و ساقط کردند تا همه شهید شدند. چرا چون جاذبه امام زمان در کار دارد، عرض می‏کنم هر وقت صحبت می‏کنید نه خدا را از قلم بیندازید و نه امام زمان را. خدا را از قلم بیندازید شرک است و امام زمان را از قلم بیندازید اصل امامت را ضایع کرده‏ای. نه توحید را ضایع کنید و نه امامت را. کسی گفت که در قرآن آمده است « وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاَّ وَهُم مُّشْرِکُونَ » اینهایی که شهادتین می‏گویند مؤمن می‏شوند، اکثراً مشرک هستند. سؤالی کردند از امام صادق(ع) این را و امام پاسخ دادند: “ذلک قول الرجل، لولا فلان لغلبنا” اگر فلانی نبود ما شکست خورده بودیم. مثل الان که می‏گویید اگر امام نبود شاه ما را شکست داده بود. می‏گوید این شرک است. می‏گویید پس چه جوری بگوییم، امام می‏گوید: “لو لا ان منّالله بفلان علینا لغلبنا” اگر به وجود این آقا بر ما منت نگذاشته بود مغلوب شده بودیم. اگر این را گفتید تازه موحد می‏شوی. امام زمان چطور؟ حق او چه می‏شود؟ آن کسی که قبل از تولد امام تربیتش کرده است را نادیده بگیریم؟ از او فاکتور بگیریم؟ امام اگر از خدا می‏گرفت؟ فیض خدا اینطور نیست که متصل به این بیاید، فیض خدا سلسله مراتب دارد. از نبی به وصی و از وصی به عالم. همین‏طور نمی‏شود متصل باشد. می‏گویید آقا من می‏خواهم از نبی فیض بگیرم. به دلت بماند، این آرزو را به گور می‏بری. چرا؟ چون این را گذاشته‏اند. گفته‏اند این حلقه واسطه شما است، از غدیر به امت. از بعد از رحلت کسی گفت من می‏خواهم از پیغمبر فیض بگیرم. می‏گویند این است: “انا مدینه العلم و علی بابها” این واسطه تو است. الان هم امام زمان واسطه ما است. از یاد نبریم او را. بگوییم امام هرچه داشت از برکت آقا امام زمان و امام زمان هم هر چه دارد از برکت خدا است. از برکت امیرالمؤمنین(ع). این مقام امیرالمؤمنین(ع) است. امام زمان(ع) در عرض امیرالمؤمنین(ع) نیست. در طول است. الان هم باید از او بگیریم. چرا؟  زیرا که امیرالمؤمنین(ع) “المهیمن علی الامامه” هیمنه امام امامت است. مهیمن است. اینها را به یاد بیارید. هر وقت می‏خواهید صحبتی بکنید حق افراد را رعایت کنید. شما می‏خواهید از خدا حاجت بگیرید، یکی از راههایش این است اگر پدرت در حیات است بگویید او به من داد. اگر نیست هم به سر مزارش بروید دو رکعت نماز بخوانید و بگویید خدایا حاجتم را بده. خدا حاجتت را می‏دهد. چرا می‏دهد؟ به خاطر اینکه در طول حیات هر چه می‏خواست به تو بدهد به پدرت می‏داد تا او به شما بدهد. خدا اخلاقش این نست که بزرگی را سبک کند و مستقیم به کسی بدهد. می‏گوید من به پدرت می‏دهم و تو برو و از او بگیر. این اخلاق خدا است. اگر خدا را ببینید می‏گویید خدایا قربانت بروم. این بی‏ادبی نیست که بگویی خدایا قربانت بروم مگر مادرها یه بچه‏شان که دوستش دارند نمی‏گویند دورت بگردم. دور بچه‏شان می‏گردند تا قضا بلای الهی به سر او بخورد. تو هم می‏روی به مکه برای چیست؟ تا دورش بگردی. این دور خانه‏اش بگردی یعنی قربانت بروم. به یاد داشته باشید خدا رحمت کند مرحوم کند شهید محلاتی(ره) را کسی به او تذکری داد. ایشان در صحبتی که برای نمایندگی مجلس می‏کردبا کسی مزاحی کرد. کسی حرفی زده بود. گفت: اتفاقاً این دفعه حرف درستی زدی. آن یکی هم گفت: آقای محلاتی همه از رادیو دارند می‏شنوند. شما الان گفتید ایشان اتفاقاً حرف درستی زدند. معنایش این است که تا حالا حرف درست نمی‏زده است. ایشان اینقدر این مطلب را پسندیدند که چندین جا نقل کردند که ایشان تذکری به من داد که در صحبتی که رادیو دارد ضبط می‏کند حریم را رعایت کنم. اینقدر تشنه نقد بودند و آن نقاد را جایزه می‏داد تا بار دیگر رغبت کند نکته دیگری را به او تذکر دهد و باز جایزه بگیرد. جایزه‏اش هم پول نیست. وقتی طرف را تشویق کردید جایزه گرفته است. باز هم نصیحت می‏کنم جوری با مردم رفتار کنید که مردم جرأت کنند شما را امر به معروف کنند. جوری استقبال کنید که این اثر را داشته باشد. خداوندا روح آن مرحوم را با امام محشور بفرما.

 والسلام علیکم و رحمه الله