من وقتی هم که طلبه بودم، باز هم کتاب نمیخریدم و نگه نمیداشتم. الآن در حقیقت کتابی ندارم!! شما میدانید که تنها ثروتی که از روحانیون باقی میماند کتاب است؛ من حتی یک جلد کتاب هم ندارم! در دوران طلبگی در قم، مرتب به کتابخانه مسجد اعظم میرفتم. اولین مشتری آنها و آخرین نفری که از آنجا بیرون میرفت من بودم. روزی سه نوبت به کتابخانه میرفتم و مطالعه میکردم. چون کتاب نداشتم حافظهام قوی شد و توانستم خیلی از مطالب و چیزهای دیگر را به خاطر بسپارم تا جایی که توانستم بالای شصتسالگی قصاید سید اسماعیل حمیری و قصاید اول و دوم معلقات سبع را حفظ نمایم و بهطور روان از اول به آخر و بالعکس بخوانم!