آیت الله حائری شیرازی

جلسه دوم

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمدلله رب العالمین و صل الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین. قال الله تبارک و تعالی: «یهدی من یشأ و یُضلُّ من یشأ»  ظاهر عبارت اینه: هر که را خدا را بخواهد هدایت می‏کند و هر که را خدا بخواهد گمراه می‏کند. قرآن محکمات داره  متشابهات داره قرآن همین است که ممکنه غلط‏انداز باشه. کسی بگوید: اگر خدا خواست کسی هدایت بشه، خوب هدایت می‏شه. خدا خواست کسی گمراه باشه گمراه می‏شه، پس همش مربوط به خواست خدامی‏شه. خوب نتیجه‏اش چی می‏شه. انسان می‏گه ما اختیاری نداریم و بالاخره همین که هست. قرآن گفته: نه، ما متشابهات را گذاشتیم برای اینکه شما به عقلت رجوع کنی و از این عقلت استفاده کنی. به عقلت رجوع می‏کنی، مشورت می‏کنی. بهش می‏گی می‏شه، خدا کسی رو گمراه کنه بعد او رو مجازات کنه که چرا گمراه شدی؟ یا کسی را هدایت کنه، بعد به او بگه بارک‏الله. چه خوب کردی هدایت شدی. عقل میگه نه نمی‏شه. این جمله ممکنه معنای دیگری داشته باشه. حالا بحث در اینه. می‏گه بیا نگاه بکن مواردی که گمراه شدن. نگاه کن. ببین چه جوریه. نمونه بارز گمراه شدن، گمراه شدن ابلیسه، ابلیس شده ” یُضلُّ من یشا”  خدا چه کرده؟ چه جوری شد ابلیس شد “یضلَّ من یشأ”  ابلیس هزار سال عبادت در کارنامه‏اش هست. خداوند متعال بنا دارد این اهل عبادت رو آزمایش کند این مطلب رو علی(ع) در طولانی‏ترین خطبه خودش یعنی خطبه قاصعه بیان کرده، خطبه قاصعه با این جملات آغاز می‏شه: الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى لَبِسَ الْعِزَّ وَ الْکِبْرِیاءَ، حمد خدای را که عزت و بزرگی را به خود پوشید. وَ جَعَلَهُما حِمًى وَ حَرَماً عَلى غَیْرِهِ، این عز و کبریا را از مختصات خودش قرار داد و این قرقگاهی است که برای دیگران ورودش را ممنوع کرد. کسانی که در یک جایی حاکمیت داشتند چراگاهی را قرق می‏کردند که هیچکس آن موقع نیاد. مخصوص خودشون باشه. الان هم وقتی می‏خوان حرم را شستشو کنند حرم را قرق می‏کنند؛ یعنی اجازه به کسی نمی‏دن بیاد اونجا. خدا قرق کرده ممنوع‏الورود کرده، مخلوق را که در این عزت الهی و کبریایی الهی وارد نشه. ثُمَّ اخْتَبَرَ بِذلِکَ مَلائِکَتَهُ الْمُقَرَّبینَ لِیَمیزَ الْمُتَواضِعینَ مِنْهُمْ مِنَ الْمُسْتَکْبِرینَ، خدا وقتی عزت را منحصر به خودش قرار داد و آزمایشی کرد ملائکه مقرب را که کدامشون متواضع هستند و کدامشون متکبر هستند فَقالَ سُبْحانَهُ ـ وَ هُوَ الْعالِمُ بِمُضْمَراتِ الْقُلُوبِ، وَ مَحْجُوباتِ الْغُیُوبِ «اِنّى خالِقٌ بَشَراً مِنْ طین، فرمود: بعد وسط این فرموده، حضرت یک جمله‏ای آورده و اون جمله اینه: وَ هُوَ الْعالِمُ بِمُضْمَراتِ الْقُلُوبِ، وَ مَحْجُوباتِ الْغُیُوبِ در حالی که خدا ضمیر قلب‏ها را می‏دانست و پنهانی غیب‏ها را هم می‏دانست. می‏دانست کی متکبره کی متواضعه در عین حال امتحان را قرار داد. به ملائکه چنین گفت: «اِنّى خالِقٌ بَشَراً مِنْ طین من موجودی را از خلق می‏کنم فَاِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحى فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ وقتی او را کامل کردم و به او حیات و روح بخشیدم همه شما بر او سجده کنید: فَسَجَدَ الْمَلائِکَهُ کُلُّهُمْ اَجْمَعُونَ، همه ملائکه سجده کردند. اِلاّ اِبْلیسَ» اعْتَرَضَتْهُ الْحَمِیَّهُ، فَافْتَخَرَ عَلى آدَمَ بِخَلْقِهِ، وَ تَعَصَّبَ عَلَیْهِ لاِصْلِهِ. بر خاکی بودن آدم خرده گرفت و بر اینکه خود از آتش است، تفاخر کرد. فَعَدُوُّ اللّهِ اِمامُ الْمُتَعَصِّبینَ، وَ سَلَفَ الْمُسْتَکْبِرینَ، این ابلیس دشمن خدا پیشوای متکبران است و جزء نیکان و سلف معتصبین است. بعد می‏گوید عبرت بگیرید ببینید چطور خدا او را به تکبرش کوچک کرد و به ترقعش پایین آورد. خوب این «یُضلُّ من یشأ» یعنی خدا به ابلیس گفت: بر آدم سجده کن دوای درد ابلیس این سجده بود نجات ابلیس در این سجده بود چون آن شش هزار سال عبادت در امتداد عزت ابلیس بود. هرچه عبادت می‏کرد، پیش ملائکه عزیزتر می‏شد و به نام عزیز خدا خوانده می‏شد. لقب دیگر ابلیس «عزازیله» تکبر عزازیل را خوار کرد. عزازیل  به عبری، «عزیز الله» به عربی. اینه « یُضلُّ من یشأ » یعنی خدای متعالی راه نجات انسان را به انسان می‏ده؛ انسان بدش می‏آد نمی‏کنه، گمراه می‏شه، پس یضل من یشا یعنی اینکه خدا متکبر را می‏خواد دور کنه، به متکبر می‏گه به این خاکی سجده کن، متکبر نمی‏کنه سجده، دور می‏شه، اخراج می‏شه، خدا همین جوری اخراجش نمی‏کنه، تکبرش اخراجش می‏کنه و گرنه امر خدا داروی دردش هست. شما ببینید دهه ذی‏الحجه است، در این ده روز حضرت موسی در قبله دعا و در مناجات با خداست. قرار بود سی شب، یعنی از اول ذی‏القعده تا آخر ذی‏القعده در محضر الهی باشه. همه جا محضر اوست منتها این ایام را خدا برای مناجات حضرت موسی قرار اد. موسی هم اعلام کرد: سی روز دیگر من برمی‏گردم. خدا منو دعوت کرده برا ی یک مناجات سی‏روزه‏ای، در مناجات با او باشم. خدا این لطف رو به من کرده. وقتی سی روز تمام شد خدا گفت: ما ده رو زهم به این اضافه کردیم چون اول ماه ذیحجه است شبش شبهای مبارکش (ولیال عشر: شبهای ده‏گانه) البته موسی خوشحال شد. اما چون خبر داده بود ۳۰ روز مردم منتظر بودند در همین مدت ۳۰ روز هم بدون جانشین نگذاشت مردم را. «قَالَ مُوسَى لأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی» موسی به برادرش هارون گفت: در بین این قوم جانشین من باش «وَأَصْلِحْ وَلاَ تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ » اصلاح کن راه مفسدین را تبعیت مکن ببیند. پیغمبری ۳۰ روز میخواد بره قبله دعا، امتش را بدون جانشین نمیذاره؛ پیغمبر ما می‏خواد از دنیا بره بدون جانشین می‏ذاره؟ اینا حرف دیگه، ۳۰ روز شد ۳۱ روز، مردم گفتند : راستی ایشون می‏رفت، یه کوزه آبی، یه بقچه نونی همراهش نبود! انتظار چی‏چی می‏کشی؟ گرسنه‏ای مرده! «هَلَکَ» این هلاک شد،  نخورده چیزی، عده دیگر چیزی می‏گفتن، در این حال چطور شد پچ‏پچ افتاد “نیامد” خوب آقا هارون رو که گذاشته بود روشون به هارون می‏کردن چرا داداشت نیامده؟ خوب ایشون گذاشته برای اینکه جواب به شما بده سامری به مردم گفت: از این طلا‏هایی که عاریعه گرفتید از فرعونی‏ها هر که هرچی داره بده به من، یه کاری می‏خوام بکنم، یه زرگر خوبی هستم. گفتند باشه، طلاها، جواهرات، همه را آوردند این با گِل قالبی گرفته از یک گوساله، بعد این طلاها را ریخت تو کوره ذوب شد، ریخت تو اون قالب، قالب را که باز کرد یک گوساله زرین خیلی خوشگلی از درونش آمد بیرون. حالا صدای گوساله هم میده. گفتند این صدا چیه؟ گفت«هَذَا إِلَهُکُمْ وَإِلَهُ مُوسَى» این خدای شماست که اینقدر دنبالش می‏گشتید. اینا که اینقدر دنبال خدا می‏گشتند حالا خدا را جستند هارون گفت: « یَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِ » آقا این آزمایش فتنه است دارند شما را می‏آزمایند « وَإِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمَنُ فَاتَّبِعُونِی وَأَطِیعُوا أَمْرِی » خدای شما حضرت رحمانه تابع من باشید امر من را اطاعت کنید. خوب« قَالُوا لَن نَّبْرَحَ عَلَیْهِ عَاکِفِینَ حَتَّى یَرْجِعَ إِلَیْنَا مُوسَى» گفتند ما به این گوساله اعتکاف کردیم، هستیم تا موسی برگرده. موسی که روزش تمام شد خواست بیاد به سمت قوم خدا تو راه گفت: «فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِن بَعْدِکَ» وقتی تو می‏رفتی این ده روز که اینجا نگهت داشتیم قومت را آزمایش کردیم «وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ»  یه زرگری به نام سامری پیدا شد قوم تو را گمراه کرد. خدا به موسی چی داده بود الواح داده بود وعده‏های خدا با بنی‏اسرائیل: اینطور کنید منم باهاتون این جور می‏کنم. موسی خیلی ناراحت شد. موسی غیور، خیلی با هیبت آمد دید درسته اینا دور گوساله رو گرفته‏اند. هارون آمد به استقبال موسی. موسی اول کار که کرد دست برد و سر برادرش را گرفت «وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ» سر هارون را گرفته می‏کشه به سمت خودش «فالَ یَا ابْنَ أُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَلَا بِرَأْسِی» پسر مادرم سرم را نگیر ریشم را نکش موسی گفت:« مَا مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا  ،َلَّا تَتَّبِعَنِ  » وقتی دیدی گمراه شدند چرا راه من را ادامه ندادی جواب هارون «إِنِّی خَشِیتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرَائِیلَ» برادر «اسْتَضْعَفُونِی وَکَادُواْ یَقْتُلُونَنِی» قوم من را تنها گذاشتند، ضعیفم کردند، بیچاره‏ام کردند و نزدیک بود مرا بکشند، من ترسیدم که وقتی بیایی و ببینی بین اینها دودستگی شده به من بگویی بین بنی‏اسرائیل جدایی انداختی «إِنِّی خَشِیتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی » قول من را رعایت نکردی خوب یعنی چه؟ هارون تا اونجا می‏تواند بایستد که شکاف ایجاد نشده باشد اگر می‏خواد کشت‏وکشتار بشه باید صبر کرد؛ یعنی در این حد به کشتار نرسد. حالا «یضل من یشا و یهدی من یشا» چگونه است؟ خدا هارون را معین کرده که از این طاعت کنید این دوای درد بنی‏اسرائیله. فرق بین هارون و موسی چیه؟ که دوای درد این ا طاعت هارونه؟ موسی عصا اژدها کردن ازش دیده‏اند طوفان و جراد و قمل و ضفاد و آیات و مفصلات  ازش دیده‏اند، از این جهت مرعوب موسی هستند. هارون را که این رعب را ازش ندیده‏اند گذاشته که اینها  خالص از رعب مخلوق خدا، را عبادت کنند، عبادتی خالص‏تر انجام بدهند. اما مردم زیر بار این نرفتند. این شد «یضلُّ من یشأ» پس «یهدی من یشأو یُضلُّ من یشأ»؛ یعنی با یک عمل که نجات مردم در آن است مطرح می‏کندد، اونهایی که نمی‏پذیرند، گمراه می‏شن اونهایی که می‏پذیرند هدایت می‏شن. این‏جور نیست که خدا یکی رو گمراه می‏کنه یکی را هدایت می‏کنه، نه، اما چطور شد عده‏ای از بنی‏اسرائیل دور هارون را گرفتند، عده کثیری دور این گوساله سامری را گرفتند. این دلیلش چی بود؟ تفاوت این مردم چی بود؟ اونهایی که دور هارون گرفنتند خالص‏تر بودند، مخلص‎‏‏تر بود، با معرفت‏تر بودند. اینها که دور گوساله را گرفتند مشکل داشتند مشکلشون چی بود؟ گوساله چه مزیتی داره که اینها اینقدر خداییش را قبول می‏کنند؟هان!خدای بی خاصیتیه،این خدا با نفس اماره انسان تناسب دارد! نفس انسان می خواهد بر انسان خدایی کند.اگر خدا گوساله باشد،مزاحم الوهیت نفس انسانی نیست.چرا این خدایی که وردار و بگذارش می کنید،گوساله را بر می دارند از‏‏‏‏‏‏‏اونجا می گذارند اینجا.دخالت تو زندگی انسان نمی کند.فضولی نمی کند.این مسئله اینه که می خواهد دست از خدایی خودش بر ندارد.یک خدایی که با خدایی خودش بسازد،می‏خواهد قبول کند.نگاه کن. مساله این است. گاهی انسان می‏خواهد خودش برای خودش دین جعل کند. با یک خدای ساختگی کارش می شه. بت ها چه خصوصیتی دارند. بت‏ها که کتاب ندارند. بت‏ها که رأی ندارند. انسان هر آئینی که خودش خواست جعل می کند برای بت ها! این بت‏ها مزاحم انسان نیستند، دخالتی در کار انسان نمی کنند. ما در زندان بودیم، گروهک ها هم بودند، گاهی یک روحانی تازه دستگیرشده بود. خبر می‏شدند، می‏آمدند. این ها می‏آمدند این روحانی را تست می‏کردند. چک می‏کردند. اگر این روحانی می‏شد بلندگوشان و هر چی بر زبانش می توانستند جاری کنند، دستش بگیرند همراه خودشان ببرند. می‏آمدند می‏گفتند: امروز یک علامه آورده اند،یک آیت الله عظمی آورده‏اند! خیلی تجلیل می‏کردند. بعد هم حرف‏های خودشان را به زبان او جاری می‏کردند. مثلاً عقیده داشتند که مفاتیح و اینها ارتجاعیه، نهج‏البلاغه انقلابی! این هم بگه مفاتیح نه! می‏گفتند: خیلی عالم بزرگواریه، یا می‏گفتند:  که آقا این گذشته که بگوییم کمونیست‏ها نجس‏اند، اینها مبارزه می‏کنند اینها جهاد می‏کنند اینها چه می‏کنند، خوب حالا منکر خدا هم هستند. این زشته برای یک مبارز که به مبارزی که ۲۰ سال، ۳۰ سال مبارزه کرده بگه تو نجسی. اگر آقا می‏گفت: طاهرند، می‏گفتند: علامه است اما اگر حرف اینها را گوش نمی‏گرفت و آدمی بود رو عقاید خودش ایستادگی محکمی داشت، ” آقا یه ساواکی اومد وسط آخوندا” حواستون جمع کنید. به راحتی تهمت می‏زدند. به راحتی افترا می‏بستند. به راحتی چی می‏خواستند؟ یه روحانی می‏خواستند که چشمش نبینه، اینها بشن عصاکشش! و هرچی می‏خوان بر زبان او بیان کنند. اینو می‏خوان. این می‏خواد که الوهیت خودش محفوظ بشه ابلیس می‏خواد عزّت خودش محفوظ بشه. می‏گفت: هر چی بخوای نماز برات می‏خونم اما این سجده را از من نخواه من کوچیک می‏شم. خوب خدا نجاتت می‏ده. اینجوریه! «یهدی من یشأ» یعنی بهترین خیر، بهترین خوبی را به انسان می‏ده. انسان به دلیل تکبرش نمی‏پذیرد. سرنوشت علی(ع) هم شده بود مثل هارون. از این جهت پیغمبر ما فرمود: ” انما انت منی بمنزله هارون من موسی …..” او وقتی رفت هارون را معین کرد قدرش را ندانستند تو را هم می‏گویم قدر تو را هم نمی‎دانن. چرا قدر ندانستند؟ به این دلیل که علی(ع) برای رضای خدا هر کسی سر راه اسلام می‏ایستاد و با او جنگیده بود او کشته شده بود به دست علی(ع) از هر قبیله‏ای، قومی، یکی دو تا خون به دست حضرت ریخته شده بود. خوب این برای خدا ریخته. حالا که خدا می‏خواد پیغمبر را ببره می‏خواد یکی جایش بگذاره چرا؟ به این دلیل گفت «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ » دسته جمعی حبل خدا را، ریسمان خدا را بگیرید و متفرق نشوید. لاتفرقوا یعنی تفرق ممنوع! فرقه ممنوع! دیدید که هارون هم گفت« إِنِّی خَشِیتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرَائِیلَ » تفرقه این‏قدر خطرناک است . خوب “حبل‏الله” چیست که باید اعتصام بکنیم؟ از هر کسی بپرسی می‏گه قرآن “حبل‏الله” است. خیلی خوب اعتصام به قرآن چیست؟ می‏گه: عمل به قرآن، بسیار خوب. به آن که فهمیدم من اگر اینطور باشه، هرکسی یه چیزی از قران می‏فهمه و حبل الله برای او همان معنی که فهمیده هست، پس به شماره انسان‏ها تفرقه و فرقه درست می‏شه. میگه نه نمیشه هر که هر چی گفت و هر که هر چی فهمید. عالم و کارشناس ارشد هر چی فهمید همون درسته، بسیار خوب این کارشناس ارشده دیگری هم کارشناس ارشده، این یکی می‏فهمه اون هم یکی می‏فهمه، باز هم که شد تفرقه! می‏گه نه مردم این کارشناس ارشد رو انتخاب کنند خیلی خوب. یه گروهی این کارشناس ارشد را انتخاب می‏کنند یه گروهی یک کارشناس ارشد دیگر. باز هم شد فرقه! کدام عالم به قرآن آخرش ناچاری برگردی یه یک عالم قرآنی که خدا انتخاب کنه! اون دیگر کسی نمی‏تونه روش حرف بزنه. خود پیغمبر ما عالم به قرآنی بود که خدا انتخاب کرده بود. این فرقه‏هایی که الان هست دوره پیغمبر ما نبود چون اون دوره «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ » عملیاتی می‏شد. بنا بود این راه ادامه پیدا کند. در غدیر که دیگه دو هفته دیگر به غدیر مانده، ایشان را به عنوان عالم به قرآنی که خدا انتخاب کرده معرفی کرد یعنی «حبل الله» اعتصام به او کنید تا متفرق نشوید. رفع تفرق چگونه؟ ببینید یا «حبل الله» باشد یا اینکه بگه هر چی اکثریت گفت. یا اینکه جنگ ان‏شاءالله درباره این که اگر «حبل الله» را قبول نکردید دو راه دیگر بیشتر نداریم یا قول اکثریت یا اینکه این گروه دیگر را از بین ببره! درباره این انشاءالله در آینده صحبت می‏کنم. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

اون عبادت بزرگ بزرگ یادتون نره! چی بود اون عبادت؟