آیت الله حائری شیرازی
خانه / مصاحبه ها / مصاحبه با جام جم پیرامون حوادث پس از انتخابات: انقلاب نیازمند پالایش بود

مصاحبه با جام جم پیرامون حوادث پس از انتخابات: انقلاب نیازمند پالایش بود

جام جم آنلاین: صحبت‌های آیت‌الله حائری شیرازی را پیش از این و در حوادث پس از انتخابات چند بار شنیده و از استدلال‌های منطقی و قیام‌های تاریخی آن لذت برده بودم. ایشان مسائل اخیر را نه فقط از دید سیاسی صرف که از دید عقیدتی و بنیادین هم مورد توجه قرار می‌دهد. روحانی فرهیخته‌ای که در مباحث خود هم از سنت و هم از مدرنیته برای تحلیل مباحث استفاده می‌کند.

 آیت‌الله حائری شیرازی در گفتگو با ما به داستان سکوت و سقوط افرادی می‌پردازد که در حوادث پس از انتخابات در دایره امتحان قرار گرفتند اما نمره قبولی نگرفتند چه آنهایی که سکوت کرده مردم را دچار تردید کردند و چه آنهایی که نصایح رهبری را به دیده نگذاشتند و در نتیجه سقوط کردند. گفتگوی جام‌جم را با ایشان می‌خوانید.

مقدمتا می‌خواهیم از شما داستان سقوط انسان را بشنویم. بخشی از مسائلی که ما الان داریم این است که خیلی از بزرگان ما دچار حوادثی می‌شوند که از نظر ما ساقط می‌شوند و البته یک عده هم معتقدند که این افراد نه تنها ساقط نشده‌اند بلکه بزرگ شده‌اند. در این خصوص در دیدگاه‌های مختلف، تفاوت‌هایی وجود دارد اما ما به هر حال می‌خواهیم از زبان شما بشنویم که چگونه می‌شود یک‌نفر سقوط می‌کند؟

ما وقتی که خودسرانه در عالم کار کنیم مشکل پیدا می‌کنیم. حال باید ببینیم خودسرانه یعنی‌ چه؟ خودسرانه یعنی این‌که من در عالم، خودم و مردم را ببینم و دائم نگاه کنم که مردم چه می‌خواهند و من از مردم چه می‌خواهم. این می‌شود خودسرانه. آخرش هم این است که مردم برای من خوشایند شوند و من هم برای مردم خوشایند شوم. این می‌شود مثل حرف‌های «دیل کارنگی» که می‌گفت فلانی آمد با ما مشورت کرد و با استفاده از مشورت‌های ما به شهرت و ثروت رسید و سعادتمند شد. به قول خودشان سعادت مساوی است با شهرت به اضافه ثروت. آخر نگاه این تفکر در همین حد است که کاملا خودسرانه است. چهار پنج نفر از برندگان جایزه نوبل که به ایران آمده‌اند در شیراز پیش من آمده‌اند. من در گفتگو با آنها این سوال را مطرح کردم که آیا رشته‌ای دانشگاهی وجود دارد که اگر انسان در آن رشته پروفسور شود دیگر به حقوق غیر تجاوز نکند؟ آنها پاسخ دادند خیر. از اساتید دانشگاهی هم همین سوال را کردم آنها هم پاسخ دادند نه. چرا این‌جوری است؟ علتش این است که مساله تجاوز و عدم تجاوزکه برخی آن را تمدن می نامند راهی بجز دین ندارد. دین می‌گوید هر کاری که می‌کنی باید جواب بدهی و بازخواست خواهی شد. هر حرفی، هر گفتی و هر عملی در نامه عمل تو خواهد آمد. این است که جلوی تجاوز را می‌گیرد و نه چیز دیگر. بقیه چیزها دیپلماسی است‌، این که چگونه کلاه سر یکدیگر بگذارند. زندگی خودسرانه یعنی این. اگر انسان حرکتی خودسرانه منهای خدا انجام دهد نتیجه‌اش این می‌شود. ما توحش داریم اما این توحش مدرن است.

این‌که توحش مدرن شده یعنی چه؟

دعوایی که ما از عهد حجر تا الان با یکدیگر داشتیم عوض نشده است. منتها اسباب دعوا عوض شده است. آن زمان تو سر هم می‌زدیم حالا موشک قاره‌پیما با کلاهک هسته‌ای می‌زنیم. می‌بینید چقدر ترقی کردیم. نتوانستیم با هم آشتی کنیم، تجاوزها برطرف نشد، اسباب دعوا بیشتر شد.

رئیس‌ مجلس آلمان غربی در دوره آقای خاتمی به ایران آمد. آن موقع بحث روز، گفتگوی تمدن‌ها بود و ایشان هم روی این مساله مانور می‌داد. زمانی‌که خواست موضوع گفتگوی تمدن‌ها را شروع کند من گفتم که می‌خواهم در ابتدا سوالی از آقای رئیس‌ مجلس بپرسم. گفتم اگر ۲ نفر با هم دعوا می‌کردند و یک نفر سومی آمد به هر کدام یک چوب داد، آیا به این دو نفر خدمت کرده است یا خیانت؟ او ترسید که اگر بگوید خیانت کرده من مچ او را می‌گیرم که شما در دوره جنگ به عراق و ما کمک می‌کردید. برای رئیس مجلس هم، چنین گافی خیلی سخت است. آخر یک جوانی بود که گفت من عضو حزب سوسیالیست هستم و جزو نماینده‌ها بود. این جوان دیگر حوصله نکرد و گفت جواب شما روشن است و این فرد به هر دو نفر خیانت کرده است. ایشان هم ناچار شد که بگوید خیانت کرده است. البته بعد من دل او را آرام کردم و گفتم که سوال من سیاسی نیست. من می‌خواستم بگویم که نتیجه علم منهای دین، این است. این‌که دائم تو سر دین می‌زنند و می‌گویند که دین باعث عقب‌افتادگی است، یک بار هم به دین فرصت دهید که از خودش دفاع کند.

دانش که تاج افتخار بشریت است تا به حال چه کار برای بشریت کرده است. بشر در ابتدا الف بود و ب. دانش آمد و دائم یکی به این داد و یکی به آن. بعد از این‌که این فرد قبول کرد که چنین اقدامی خیانت است سوال دوم را مطرح کردم. گفتم شما معتقدید که آیا اول باید یک نفر را مسلح کرد و بعد او را اصلاح کرد یا این‌که اول او را اصلاح کرد و بعد مسلح کرد؟

در پاسخ به این سوال هم کمی این پا و آن پا کرد و بعد گفت اول اصلاح و بعد تسلیح، گفتم خب شما که می‌گویید ابتدا باید اصلاح و بعد مسلح شود اگر کسی اصلاح نشده مسلح شد باید او را خلع سلاح بکنیم یا خیر؟ او هم ناچار شد که بگوید باید خلع سلاح کنیم. گفتم پس آن چیزی که می‌تواند جامعه را اصلاح کند ۳ چیز است: خلع سلاح فاسدها، اصلاح و تسلیح. این‌که ما بیاییم و با یکدیگر حرف بزنیم،‌ اما هیچ ضمانت اجرایی نداشته باشیم چه اهمیتی دارد. دیدید که گفتگوی تمدن‌ها هم کم‌کم خاموش شد. من تاکید کردم که ما ضمانت اجرایی می‌خواهیم و شرط امنیت، اینهاست. این‌که می‌گویم خودسرانه کار کردن، عاقبت ما را به این روز نشانده است که از باران فرار می‌کنیم و می‌رویم زیر باران می‌ایستیم. این‌که ما الان به این روز نشسته‌ایم به خاطر خودسری است. یعنی من طوری زندگی می‌کنم که دیگران مرا بپسندند، حالا گیرم که همدیگر را پسندیدیم. اگر فقط ما بودیم و غیر از ما کسی نبود حرفی نداشتیم، اما عالم صاحب دارد و این طور رفتار، خودسرانه است.

این نقص از کجا ناشی می‌شود؟

ما اگر خودمان را می‌بینیم او را هم باید ببینیم. همه مشکلات ما به این برمی‌گردد که او را نمی‌خواهیم ببینیم و می‌خواهیم پشتمان را به خدا کنیم. یکی از برندگان جایزه نوبل با همسرش آمده بود. دو تا تلفن جلوی او بود. گفتم اگر بخواهیم از این تلفن با آن یکی صحبت کنیم آیا می‌شود از مرکز مخابرات عبور نکرد. گفت نه نمی‌شود. هر دوی آنها باید به مرکز مرتبط شوند تا بتوانند با یکدیگر تماس داشته باشند.

گفتم اگر ۲ انسان می‌خواهند با یکدیگر رابطه داشته باشند آیا خدا از مرکز مخابرات هم برای انسان‌ها کمتر است؟ شما برای ۲تا ارتباط مرکز مخابرات لازم دارید حالا می‌خواهید از روی خدا پل بزنید و با یکدیگر دوست شوید؟!

انسان،‌ انسان را از راه خدا پیدا می‌کند و هر انسانی اگر بخواهد با دیگری ارتباط برقرار کند، هر دوی آنها باید با خدا مرتبط باشند. حتی زن و شوهر هم باید با خدا مرتبط باشند تا بتوانند با یکدیگر ارتباط داشته باشند. وقتی این حرف‌ها را به آن آقا زدم، دست خانمش را گرفت و آورد بالا و گفت: من و خانمم در خدا یکدیگر را پیدا کرده‌ایم.

چگونه شد که در قضایای پس از انتخابات عده‌ای سقوط کردند؟

برای این‌که ما بفهمیم چگونه شد در جریان فتنه ، عده‌ای سقوط کردند، به نظر من ابتدا باید نگاهی به عالم بکنیم. علت این‌همه سقوط به نظر شما چیست؟

علتش این است که خدا به عنوان یک واقعیت اسمی و نه واقعیت رسمی در نظر گرفته شده است. اگر ما این خدا را فقط برای روی پول بخواهیم که فایده‌ای ندارد.

روس‌ها، خدای اسمی را انکار کردند و غربی‌ها، خدای اسمی را وسیله مبارزه قرار دادند. روی پول‌هایشان می‌نویسند: In God we trust (توکل ما فقط به خداست)‌

این‌طور که آنها در این جمله می‌گویند و In God را در ابتدای جمله آورده‌اند یعنی این که هیچ چیز دیگر برای این‌ها مطرح نیست و فقط به خدا اعتماد دارند. البته این رفتار بازهم بهتر از هیچی است و بهتر از این است که بگویند خدا دروغ است یا این که به جای این که بگویند انسان مخلوق خداست بگویند خدا مخلوق انسان است.

می‌گویند پیش چشم کور، چشم لوچ، پادشاه است. باز هم همین که در همین حد قبول دارند بهتر است. اما اینها به خاطر خودسری و اقدامات منهای خدا، سقوط کردند. ما این‌گونه سقوط را به تجربه در تمام عالم می‌بینیم و مشاهده می‌کنیم که الان از تمدن فقط یک اسم مانده و حقیقت آن توحش است. حالا این که در ظاهر به این‌گونه رفتار، توحش نمی‌گویند خب من چه کار کنم.

الان دوره‌ای شده است که برای مسائل خوب، اسم‌های زشت می‌گذارند و برای مسائل بد، اسم‌های خوب می‌گذارند. مثلا کسانی را که خودسری می‌کنند، جریان‌های روشنفکری می‌نامند. ولی چنین رفتاری کوته‌فکری است یا روشنفکری؟ شما به چه چیزی می‌گویید روشنفکری؟ حالا اگر او اسم خودش را روشفکر می‌گذارد تو چرا باور می‌کنی؟!

به جریان‌های انحرافی می‌گویند روشنفکری، خب اگر روشن است پس چرا انحراف دارد؟ و اگر منحرفش می‌دانی پس چرا به او می‌گویی روشنفکر؟ اصلا ما چگونه مسائل را برای هم قسمت کرده‌ایم. تو که او را در اسم روشنفکر می‌دانی و می‌گویی من تو را به خاطر این که روشنفکری قبول ندارم، معنایش این است که تو تاریک فکری! خب چرا برای خودت تهمت درست می‌کنی؟ بحث تمدن هم مثل همین است. اگر او اسم خودش را گذاشته است تمدن، تو این اسم را تکرار نکن، بگو توحش مدرن. جنگ سر جایش است، اما ابزار دعوا از سنگ به کلاهک هسته‌ای رسیده است.

در جریانات اخیر چطور؟

جریانات اخیر یک امتحان بود. در یک امتحان سقوط هست، صعود هست، رکود هم هست. ریشه این امتحان برمی‌گردد به این که جهان در حال عوض شدن است و قرار است حکومت صالحان شروع شود. صدای این اتفاقات از جایی بلند شده است و خواسته‌اند که کشور ما سرچشمه این مسائل باشد. قبلا هم علی(ع)‌ در مورد این مساله خبر داده بود. یک روزی هنگامی که حضرت علی(ع)‌ خطبه می‌خواند، اشعث بن غیث که از سران و همه‌کاره حضرت بود (دختر اشعث، همسر امام حسن(ع)‌ بود که در نهایت هم قاتل امام حسن شد و طایفه و جمع اینها همگی عاقبت به معاویه پیوستند)‌ از پایین مجلس صدا زد که عجم‌ها نمی‌گذارند دست ما به شما برسد. حضرت گفت خب شما دیر آمده‌اید و اینها زودتر آمده‌اند، آیا توقع داری که این عجم‌ها را از خودم طرد کنم و بگویم نزدیک من ننشینند. به خدا این کار را نمی‌کنم. بعد حضرت علی یک کلمه‌ای هم گفت. گاهی اوقات حضرت علی(ع)‌ داخل حرف‌هایش در پرانتز یک کلمه‌ای می‌گفت که کسانی که می‌توانستند این کلمات را بگیرند واقعا هنر دارند. می‌دانید حضرت علی چه گفت؟ ایشان فرمودند: والله لیضربنکم علی‌الاسلام عودا کما ضربتوهم علیه بدءا.

حضرت علی، دوره اول و دوره خودش را «بدء» یعنی دوره پیدایش اسلام و دوره آخرالزمان را دوره «عود» یعنی دوره‌ای که دوباره اسلام زنده می‌شود می‌نامد. می‌گوید اینها در دور بعدی که اسلام می‌آید، شما را می‌زنند برای این که مسلمان شوید، همان‌طور که در پیدایش اسلام، شما اینها را زدید تا مسلمان شدند. حالا کو تا به این وعده حضرت برسیم. صدای این مساله از کشور ما بلند شده است.

اینها آمده‌اند دور یک رهبری جمع شده‌اند. اینها را می‌خواهند فردا تحویل امام زمان بدهند که به ابزار، ارکان و جنود او تبدیل شوند. علی(ع)‌ را یارانش روی کار آورده بودند و او یارانش را گزینش نکرده بود. آن‌طور که در روایات آمده است شاید فقط حدود ۵۰ نفر از چندین هزار نفری که با علی بودند، او را به عنوان امام یاد می‌کردند. بقیه می‌گفتند چون مردم او را روی کار آورده‌اند او را می‌پذیریم. این عده ۵۰ نفری در حادثه عاشورا به ۷۲ نفر افزایش یافتند. یعنی می‌بینیم که با یک جریان در حال رشد، روبه‌رو هستیم. همین عده در زمان رحلت پیامبر، فقط ۳ نفر بودند. واگر این مختصات را به یکدیگر وصل کنیم می‌بینیم که در حال رشد است. حالا در زمان خودمان امام آمده و بعد از ایشان هم، این رهبر آمده و بعد از چندین سال این اتفاقات افتاده نشان‌دهنده این است که این همه افرادی که هستند باید یک غربال و پالایشی بشوند. اگر حالا پالایش نشوند و در دوره حضرت مهدی پالایش بشوند که دیگر فایده ندارد. پالایش نشده‌ها تحویل حضرت علی(ع)‌ شد، کارش به حکمیت کشید. عمرو عاص، قرآن را بر سر نیزه کرد و افراد ساده گفتند ما که با قرآن نمی‌جنگیم.

اگر آدم‌های بی‌بصیرت بیایند جزو جنود امام زمان بشوند و یک طرحی مطرح شود و از سوی این افراد بی‌بصیرت باور نشود، آیا همین‌ها روی امام زمان(عج) شمشیر نمی‌‌کشند؟

باید این مسائل پیش‌بینی شود و آن چیزهایی که ممکن است در عصر ظهور، اتفاق بیفتد باید قبلا خودش را نشان دهد، مردم از آنها عبور کنند و زمانی که در موقع ظهور بازهم خواست اتفاق بیفتد، مردم با آن آشنا باشند و بدانند که بی‌ارزش است. مردم باید بصیر شوند، مثلا این کودتای رنگی، انقلاب نرم و یا این حرکت‌هایی که الان دارد اتفاق می‌‌افتد، به جز با بینش مردم با هیچ چیز دیگری خنثی نمی‌شود.

چطور می‌شود که در زمان فتنه برخی افراد سقوط می‌کنند؟

حافظ خیلی زیبا می‌گوید:

همه کارم ز خودکامی به بدنامی کشید آخر

کجا در پرده شد رازی کز او سازند محفل‌ها

عین همان مساله‌ای که در ابتدای صحبت به آن اشاره کردم و به خاطر خودسری برای کل عالم اتفاق افتاد، در حوادث اخیر نیز پیش آمد. یکی از زنان پیغمبر از قافله جا ماند. در همین زمان جوانی زیبارو و تنها از صحرا می‌گذشت که این زن را دید، او را سوار شترش کرد و به قافله رساند.

اعضای قافله که این زن را با جوان دیدند شروع کردند به درست کردن شایعات. چهل روز گذشت. می‌دانید برای چی؟ برای این که می‌خواستند هر کسی قلمی بردارد و روی این برگه امتحانی چیزی بنویسد و بعد نمره‌ای بگیرد. هیچ کس نمی‌تواند فرار کند و زمانی که برگه همه را جمع کردند نمره‌ها را می‌خوانند. بعد که همه برگه‌ها جمع شد و همه نمره‌های بد و بیراه خود را گرفتند، آیه نازل شد: ان‌‌الذین جاء‌وا بالافک عصبه منکم

کسانی که این افترا را به زن پیغمبر زدند، عددشان ده تا نیست. آنها با یکدیگر نشستند و چنین شایعه‌ای را درست کردند. بعد می‌گویند چرا ما در این مصیبت دچار شدیم. می‌گوید: لا تحسبوه شرا لکم بل هو خیر لکم

خوب شد این اتفاق افتاد، نگویید بد شد.

حال سوال اینجاست که چرا خوب شد؟ این که همه سقوط کنند و نمره صفر بگیرند خوب است؟!

این اتفاق یک عبرتی شد که بعد از این چنین اتفاقی تکرار نشود. می‌گوید: «لولا فضل‌الله علیکم و رحمته لمسکم فی ما افضتم فیه عذاب عظیم»

اول فضل خدا شامل شما شد که عذاب الهی نازل نشد. مجازات این مساله یک عذاب دردناک است.

اذ تلقونه بالسنتکم و تقولون بافواهکم ما لیس لکم به علم

چیزی را بر سر زبان می‌آورید و چیزی می‌گویید که به آن علم ندارید.

می‌دانید در ادامه چه می‌گوید؟ می‌گوید: و تحسبونه هینا و هو عندالله عظیم

این که آدم، حرفی بدون علم بزند اگرچه به نظرش کم‌اهمیت می‌آید اما در نزد خدا، عظیم است.

یعظلم‌الله ان تعودوا لمثله ابدا

این داغ را پشت دست خود بگذارید و اگر مومنید دیگر از این اشتباهات نکنید.

ریشه این مسائل برمی‌گردد به قول بدون علم.

حالا در همین زمینه به مسائل اخیر برمی‌گردیم. یک آقایی از اصولگراها خیلی سریع می‌آید و به یکی از کاندیداها پیام می‌فرستد که شما پیروز شدید. این‌ها هم می‌گویند خب این فرد که از آن طرفی‌هاست و حتما خبر دارد که پیام تبریک می‌فرستد و همین می‌شود منشاء حرف‌ها و حدیث‌ها.

حالا من می‌گویم آخر تو چه عجله‌ای داری؟ می‌خواهی بگویی که اگر تو برنده شدی یادت باشد که من اولین کسی بودم که به تو تلفن زدم؟!شما چه کار کردید؟!

یکی از سران مهم اصولگرا گفته بود که به این‌ها تبریک بگوییم. این هم به این خاطر بود که وقتی آقای خاتمی رای آورد، آقای ناطق نوری زودتر از همه به او تبریک گفت و این‌ها هم می‌خواستند بگویند که ما به چیزی تعصب نداریم و به خاطر این که وحدت را می‌خواهیم پا روی خودمان می‌گذاریم. شیطان همین‌طوری آدم را گول می‌زند.

این‌ها هم چنین باوری برایشان حاصل شد و بعد هم تحلیل‌های مختلفی ارائه کردند که چون فلانی داماد فلان قبیله است یا این که فلانی فرزند آن قبیله است ما در آنجا بیشترین رای را داشته‌ایم. این تحلیل‌ها دست به دست هم می‌دهند و حوادث بعدی را به وجود می‌آورند.

به هر جهت وقتی که امتحانی پیش می‌آید خداوند خیلی زیبا کار می‌کند و همه وسایل آن را جور می‌کند. می‌دانید چرا؟ قرآن می‌گوید: کلا نمد هولاء و هولاء.

دولت به کدام یک از تیم‌های پیروزی و استقلال کمک می‌کند؟ به هر دو کمک می‌کند.

خدا می‌گوید ابلیس با اینهاست و هر چقدر بخواهد برای آنها خرابکاری کند ما به او ابزار می‌دهیم. کلا نمد هولاء و هؤلاء. اینها برای تقوا هر چیزی که بخواهند خدا برایشان انجام می‌دهد و به کسانی هم که می‌خواهند فجور کنند هر چه بخواهند خدا به آنها می‌دهد. این به آن معنی است که انسان نبوغی دارد که اگر در مسیر فجور قرار بگیرد، نابغه آن کار می‌شود و اگر در مسیر تقوا هم قرار گیرد نابغه تقوا می‌شود. زمانی که بنی‌صدر برکنار شد مهاجرانی، نماینده مجلس بود. او تحلیل‌هایی را درخصوص این که چرا کار بنی‌صدر به اینجا کشید ارائه کرد و این شعر مولوی را خواند که: نردبان این جهان ما و منی است / عاقبت این نردبان افتادنی است/ احمق است آن کس که بالاتر نشست/ استخوانش سخت‌تر خواهد شکست

حالا او باید این شعر را برای خودش بخواند. هر چه بالاتر برویم و سقوط کنیم سخت‌تر است. به هر حال بعد از انتخابات حرف‌هایی زده شد و بعضی‌ها مسائلی به ذهنشان آمد، اما قانون اساسی می‌گوید اگر شما اعتراضی دارید از راه قانونی وارد شوید. اشکال از اینجا بود که گفتند یا حرف ما را قبول کنید یا این که می‌گوییم جوان‌ها بیایند داخل خیابان سر و صدا کنند. رهبری گفت خب اگر من در مقابل تهدید اینها عقب‌نشینی کنم و این انتخابات را ابطال کنم، دفعه دیگر با چه رویی از مردم بخواهیم که بیایند رای بدهند. ۸۵ درصد از مردم در انتخابات شرکت کردند، حال ما با چه دلیلی می‌توانیم این انتخابات را ابطال کنیم.

ایشان هر چه فکر کردند دیدند نمی‌توانند چنین امتیازی بدهند و گفتند غیر از ابطال هر چه بگویید برایتان می‌کنم. آنها گفتند که نه، اولین خواسته ما ابطال انتخابات است و تازه بعد از این مرحله، خواسته‌های دیگر خودمان را به تدریج اعلام می‌کنیم.

در روز اول اینها بودند و افرادی که همچون قوطی کبریت، حالت اشتعال داشتند.

خانه امید رهبری یا امام زمان(عج)‌ یا امام رضا(ع)‌ است و هر وقت گرفتار شوند به سراغ اشک و آهشان می‌روند. جلوی کسی هم گریه نمی‌کنند. علی(ع)‌ هم گریه می‌کرد و از خدا کمک می‌گرفت. حسین(ع)‌ نیز شب عاشورا گریه می‌کرد و کمک می‌گرفت.

آن افراد خودسری کردند، اما رهبری خداسری کرد و خدا را بالای سرش دید. رهبری گفت هر چیز قانونی که بخواهید ما عمل می‌کنیم، اما آنها قانون را نپذیرفتند. قانون همچون پل صراط است و وقتی که آدم قانون را نپذیرد از پل سقوط کرده است. سقوط اینها به خاطر راضی نشدنشان به قانون بود و صعود مردم این بود که گفتند ما به شما کاری نداریم و به قانون عمل می‌کنیم. به آنها گفته شد ناظر بفرستید تا درصدی از آرا را دوباره بشماریم، اما قهر کردند، دلیلش هم این بود که می‌گفتند ما از اصل این قضایا را قبول نداریم و همه آن را ساختگی می‌دانیم.

آنها در روز رای‌گیری، ۴۰ هزار ناظر داشتند و همه آنها صورتجلسه‌ها را امضا کرده بودند. من در یک جلسه خصوصی به بسیاری از استانداران گفتم که اگر واقعا می‌دانید تقلب شده است بگویید، اما آنها قسم خوردند که سالم بوده است. به هر جهت در این جریان، بعضی‌ها خودشان را برای یک اموری آماده کرده بودند که کار به اینجا رسید.

یعنی از قبل پیشداوری داشتند؟

طرز فکر آنها این طور بود که اگر این بار در انتخابات پیروز شدیم این دفعه همچون دوم خرداد عمل نمی‌کنیم. این دفعه اصل رهبری را هم برمی‌داریم. آنها در جلسات خصوصی خودشان این طوری می‌گفتند و در بیرون هم این گونه عمل کردند. صدماتی که بر آنها وارد شد به خاطر این بود که از اول وارد قلمروی رهبری شدند. وگرنه خدا آبروی انسان را حفظ می‌کند، اما وقتی خدا می‌خواهد آبروی خود را برای گمراه کردن انسان‌ها مصرف کند، این نعمت را از آنها می‌گیرد تا انسان‌های کمتری گمراه شوند.

مردم وقتی به صحنه نگاه می‌کنند می‌بینند که در آن طرف هم استاد دانشگاه، آیت‌الله و مرجع تقلید هست. نماز شب‌خوان و مومن و متدین نیز وجود دارد. معیاری که امروز و آینده می‌تواند در شناخت راه صحیح کمک کند چیست؟

درخصوص جنگ جمل از حضرت علی(ع)‌ پرسیدند چطور شد کار به اینجا رسید. مگر می‌شود همسر پیغمبر هم اشتباه کند؟ او مادر ماست. چطور می‌شود که رو به روی مادرمان بایستیم.

حضرت پاسخ داد: الحق لایعرف بالاشخاص. اگر می‌خواهی حق را بشناسی نمی‌توانی بگویی چون فلانی این حرف را زده است پس حق است. شما باید حق را بشناسید و بعد افراد را از روی حق بشناسید. ما دو جریان داریم؛ یکی شناختن حق از روی اشخاص که البته باطل است و دیگری شناختن اشخاص از روی حق که این حق است.

خب این کار سختی است، چون آنها هم سخن حق می‌زنند، اما اراده باطل می‌کنند. آنها هم قرآن می‌خوانند و می‌گویند ما از آزادی مردم دفاع می‌کنیم.

می‌دانم. وقتی از مردم بپرسید که از کجا فهمیدید این راه حق است، می‌گویند این فرد چند سال نخست‌وزیر امام بوده است. این افراد می‌خواهند از روی اشخاص، به حق پی ببرند، در صورتی که عکس این مساله ملاک است. اول انسان باید حق را بشناسد و از روی این شناخت، اهل حق را بشناسد.

خب آن حق را چگونه باید شناخت؟

شما الان با جریانی مواجه هستید که می‌خواهد اشخاص را بشناسد و از روی اشخاص، پی به حقانیت کارها ببرد. این مسیر، یک مسیر وارونه است و اصلا یک بیماری است.

می‌گویند ما آمده‌ایم برای فلانی تبلیغ کنیم تا او رئیس‌جمهور شود و سلیقه ما جا بیفتد. خب شما رای خودتان را می‌دهید، اگر او اکثریت آرا را آورد، رئیس‌جمهور می‌شود و اگر نیاورد هیچ. اینها می‌گفتند حتی اگر آرا شمرده شود و ببینیم درست است، باز هم این نمی‌تواند دلیلی باشد که تقلب نشده است. حالا شما می‌خواهید با این افراد چه کار کنید؟

بعضی حرف‌ها را می‌شود در ابتدا زد، اما روی آنها نمی‌توان تا آخر ایستاد. این گونه حرف‌ها همچون سرنیزه می‌ماند که می‌شود به آن سجده کرد، اما نمی‌توان روی آن نشست. اینها اشتباه کردند و روی سرنیزه نشستند و این مسائل به سرشان آمد.

در این قضایا خیلی از شخصیت‌هایی که از آنها انتظاراتی می‌رفت سکوت کردند و هنوز هم بعضی از آنها روزه سکوت خود را نشکسته‌اند. مقام رهبری چندین بار تاکید کردند آن چیزی را که تشخیص می‌دهید بگویید. اگر تشخیص می‌دهید که انقلاب در خطر است بگویید. من با نگاهی به مواضع شما دیدم که در هیچ زمانی سکوت نکردید. یعنی حتی اگر شد با یک نامه مواضع خودتان را بیان کردید. می‌خواهم ببینم که چگونه به چنین حس و حالی رسیدید؟

آیا شما می‌دانید که بدترین گناه، سوءظن به خداست؟ به نظر شما چرا این گناه بدتر از همه است؟ چرا وقتی که خدا می‌خواهد بگوید مشرک بد است می‌گوید الظانین بالله ظن‌السوء علیهم دائره السوء؟ اصلا انبیا آمده‌اند که انسان را به خدا خوشبین کنند.

هاتف می‌گوید: چشم دل باز کن که جان بینی/ آنچه نادیدنی است آن بینی / گر به اقلیم عشق روی آری / همه آفاق گلستان بینی / آنچه بینی همان دلت خواهد/ آنچه خواهد دلت همان بینی/ بر همه اهل این زمین به مراد / گردش دور آسمان بینی / آنچه داری اگر به عشق دهی/ کافرم گر جوی زیان بینی

در ادامه همین شعر می‌گوید:

دل هر ذره‌ را که بشکافی / آفتابیش در میان بینی

هر چه هست، حسن ظن به خداست و هر چه کفر و شرک و نفاق است، منشا آن سوءظن به خداست.

خدا و مردم با هم هستند: یومن بالله و یومن للمومنین. ریشه ایمان به مومنین، ایمان به خداست.

همان طور که به آن آقای برنده جایزه نوبل گفتم وقتی دو تا تلفن بدون مرکز مخابرات نمی‌توانند با یکدیگر تماس بگیرند، دو تا انسان هم بدون خدا نمی‌توانند با یکدیگر ارتباط برقرار کنند. باید رفت و با خدا آشتی کرد. مشکل اینها سوءظن به مردم است و ریشه سوءظن به مردم، سوءظن به خداست. رهبری حسن ظن خود را به خدا زیاد کرده است و به همین خاطر، حسن ظن مردم هم به او زیاد شده است. یعنی شما هر کسی را که می‌بینید حسن ظن زیادی به خدا دارد. لازمه آن این است که به مردم هم حسن‌ظن داشته باشد. این آیه کریمه است: یومن بالله و یومن للمومنین.

از خصوصیات فتنه این است که تشخیص حق از باطل برای مردم سخت می‌شود. الان هم همین شرایط است و ما در خانواده‌هایمان و میان همکارانمان و در سایر جوامع کوچک و بزرگ، شاهد بروز اختلاف‌ها و شکاف‌هایی هستیم. آنها هم عقبه فکری دارند که عقبه فکری درستی هم هست. مردم باید چگونه تشخیص دهند که بالاخره چه کسی درست می‌گوید و چه کسی غلط. بالاخره همه در صحبت‌های خود برای استدلال از امام خمینی کد می‌آورند و همه خودشان را پیرو امام می‌دانند. سوابق خوبی هم داشته‌‌اند اگر بخواهیم به مردم شاخصی بدهیم که بتوانند متوجه راه صحیح شوند، این شاخص‌ها کدامند؟

رهبری در خطبه‌های نماز جمعه اخیر،‌ زحمت من را کم کردند. اصلا این که شما این سوال را مطرح کردید به این معناست که رهبری، عملیاتی فکر می‌کند و ذهنی کار نمی‌کند. مردم در جنگ صفین به صورت متحد وارد شدند اما به صورت متفرق خارج شدند.

خوارج در ابتدا جزو یاران حضرت علی بودند، اما وقتی که موج کج‌فهمی شروع شد، اینها به خطرناک‌ترین دشمن تبدیل شدند.

خوارج کسانی بودند که کشته شدن در راه اعتقاد‌شان را برای خود افتخار می‌دانستند و الان هم از این افراد در عالم کم نیستند. گروه‌هایی مثل طالبان و گروه بن‌لادن هم همین‌طوری هستند و انتحاری عمل می‌کنند. ریشه همه اینها در این است که آنها به فهم خودشان زیادی اعتماد دارند.

مشکل خوارج، تکبری بود که خودشان را پشت آن پنهان کرده بودند. به این معنی که مثلا وقتی من یک حرفی را زدم روی این حرف تا آخر بایستم.

برای این که انسان به بهشت نرود، لازم نیست یک کوه تعصب و تکبر داشته باشد، بلکه اگر به اندازه یک حبه خردل هم داشته باشد کافی است. علت، این است که همین حبه خردل، او را نگه می‌‌دارد و نمی‌گذارد که از پل عبور کند.

یک وقتی آقای ری‌شهری، آیین‌‌نامه دادگاه ویژه روحانیت را نوشته بود. آقای یزدی هم رئیس قوه‌قضاییه بود. طبیعتا او می‌خواست این دادگاه‌ها زیر نظر خودش باشد اما آنها هم می‌خواستند مستقل باشند.

آقای ری‌شهری، این آیین‌نامه را با عنوان قانون دادگاه‌های ویژه روحانیت تهیه کرد و پیش رهبری برد و ایشان هم پای آن را امضا کرد. آقای یزدی اشکال گرفت و گفت طبق قانون اساسی، فقط مجلس می‌تواند قانون وضع کند. آیا رهبری باید در این حال بگوید که ما فراتر از قانونیم؟ خیر. ایشان چنین حرفی نزد بلکه وقتی متوجه شد اشکال دارد، گفت من حرفم را پس می‌گیرم.

اما در حوادث اخیر، این افراد نمی‌خواهند حرفشان را پس بگیرند و تصور می‌کنند مردی این است که بگویند حرفشان یکی است. اما مردی این است که وقتی حرفی را زدی و بعد متوجه شدی اشتباه بود، رسما و علنا بیایی و بگویی که اشتباه کردی. این بزرگ‌ترین مردانگی است.

یا ایها‌ الذین آمنوا، کونوا قوامین بالقسط،‌ شهداءلله و لو علی ‌انفسکم. بیایید علیه خودتان شهادت دهید و بگویید که من تا دیروز این‌طور می‌گفتم اما حالا متوجه شدم که اشتباه کردم.

یک دزد سیاهی دزدی کرده بود و او را خدمت علی‌(ع)‌ آورده بودند. تمام مقدمات ‌کامل بود و ۲۵ شرطی که لازمه اجرای حد بود وجود داشت و علی‌(ع)‌ ۴ انگشت او را قطع کرد. این دزد، ۴ انگشت خود را برداشت و بر سر یک بلندی رفت و گفت: امروز صالح‌ترین و درست‌کارترین حاکم عالم، ‌دست مرا قطع کرد.

اگر انگشت‌هایش در دستش نبود،‌ این حرف خیلی مخاطب نداشت اما وقتی که انگشت‌های قطع شده در دستش بود خیلی مهم بود.

یک نفر آمد به حضرت علی‌(ع)‌ این جریان را گفت و حضرت از او خواست که این مرد را دوباره به نزدش ببرند. حضرت علی(ع)‌ بعد از مدتی صحبت با این مرد، انگشت‌هایش را گرفت و سرجایشان گذاشت و دستی کشید و انگشت‌ها به حالت اول بازگشتند.

هر کسی بیاید چنین کاری کند علی(ع)‌ آبروی او را تضمین می‌کند. این افرادی که تا حالا به این شکل رفتار کرده‌اند و کار به اینجا رسیده است،‌ حالا بیایند و بگویند راه را اشتباه رفته‌ایم. اولئک یبدل الله سیئاتهم حسنات. من ضمانت می‌کنم که در این صورت، آبروی اینها صددرصد به آنها باز می‌گردد. همه اینها از بزرگ گرفته تا کوچک، دست از تعصب بردارند و بگویند ما پا روی نظر خدا گذاشتیم و آن چیزی را که به ذهنمان آمد گفتیم. من نسبت به بازگشت احدی از اینها مایوس نیستم. به ما گفته‌‌اند که نه نسبت به آدم‌های خیلی خوب قسم بخورید و نه نسبت به آدم‌های خیلی بد مایوس باشید. شاید نشستند یک لحظه با خودشان فکر کردند و راه درست را انتخاب کردند.

بعضی از منطق‌ها به صورت دوگانه استفاده می‌شود. مثلا می‌گویند در فاصله کوتاهی از رحلت پیغمبر، حادثه عاشورا اتفاق می‌افتد و این حادثه را با مراسم ۱۴ خرداد امسال مقایسه می‌کنند که عده‌‌ای هنگام سخنرانی حاج‌سیدحسن آقا شعار می‌دادند.

 به این آیه قر‌آن نگاه کنید: و وصینا الانسان بوالدیه حسنا. به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکویی کند.

و ان جاهداک لتشرک بی‌ مالیس لک به علم فلا تطعهما. اگر این پدر و مادر تلاش کردند که تو در یک راه غیرالهی قدم برداری،‌ از آنها اطاعت نکن.

این مادرت است، اما اگر تلاش کرد که تو را در مقابل خدا قرار دهد، اطاعت نکن. خودش می‌گوید که با مادر مهربان باش،‌ اما خودش در جای دیگری هم حد و مرز را تعیین می‌کند.

باید ببینیم که چه کار باید بکنیم و حق چیست.

ما باید در ورودی به اشخاص را از مفاهیم بگیریم، نه این که در ورودی مفاهیم را از اشخاص بگیریم.

در قرآن می‌گوید: لیس البران تأتوا البیوت من ظهورها، ولکن البر من امن بالله و اتوا البیوت من ابوابها.

این کار خوبی نیست که از پشت بام وارد خانه شوید. اگر کسی بخواهد از روی اشخاص‌ مفاهیم را بشناسد مثل این می‌ماند که از روی پشت بام وارد خانه شده باشد.

خانه در دارد و باید از در وارد شد. در خانه، مفاهیم است و باید از روی مفاهیم،‌ اشخاص را شناخت. مفاهیم معرف اشخاص هستند نه این که اشخاص معرف مفاهیم.

عوام کسانی هستند که برای آنها اصل، اشخاص هستند و خواص آنهایی هستند که برایشان مفاهیم اصل است. حالا هر کسی که اصلا روی اشخاص تکیه نمی‌کند اصیل‌تر است. ما اگر می‌خواهیم برای انقلاب جهانی حرکت کنیم، هسته مرکزی ما خیلی باید سفت باشد.

قدیم‌ها وقتی که ما می‌خواستیم برف را از پشت بام بیندازیم و با پارو خسته می‌شدیم، ‌بهمن درست می‌کردیم.

برای این کار بعضی‌ها مقداری برف را به هم فشرده می‌کردند اما آنهایی که می‌خواستند بهمن خیلی بزرگی درست کنند، یک آجر را در مرکز قرار می‌دادند. ما به منزله این آجر هستیم و قرار است که بهمن به دور ما جمع شود.

اگر ما فقط برف فشرده باشیم، به محض این که از یک حدی بزرگ‌تر شویم از وسط به دو قسمت می‌شویم.

هسته مرکزی این بهمن‌های بزرگی که از کوه پرت می‌شود می‌دانید چیست؟ هسته مرکزی اینها برف نیست، بلکه ابتدا یک سنگ یک تنی حرکت کرده و بعد برف‌ها به دور آن جمع شده‌اند،‌ این بهمن چون هسته مرکزی خیلی محکمی دارد هر چه که می‌آید از بین نمی‌رود و تمام فشارها را تحمل می‌کند. بعد می‌آید و مثلا یک روستا را نابود می‌کند.

ما به منزله سنگ وسط این بهمن هستیم و هرچه فشرده‌تر شویم،‌ هرچه غربال شویم و هرچه عددمان کم شود بهتر است. آن روزی که حضرت می‌خواهد قیام کند، گروه بسیار فشرده‌‌ای دارد و یاران او ۳۱۳ نفر هستند.

می‌دانید حکایت این ۳۱۳ نفر چیست؟ ۳۱۳ نفر برای جنگ به طالوت ایمان آوردند. او برای انتخاب این ۳۱۳ نفر یک نهری را نشان داد و گفت هر کسی که از این نهر آب بخورد با ما نیست. البته گفت اگر کسی یک مشت خورد عیب ندارد. اما آنها رفتند و سیر آب خوردند و بعد از آن بود که حذف شدند. فقط ۳۱۳ نفر بودند که آب نخوردند.

این که امام زمان ‌(عج) هم با ۳۱۳ نفر می‌آید یعنی ۳۱۳ نفر آب نخورده‌اند اما می‌دانید که آب نخوردگان در دوره ما چه کسانی هستند؟ آب در دوره ما سوءاستفاده از قدرت است. ما را بر سر رودخانه قدرت قرار داده‌‌اند و به ما می‌گویند اگر کسی از این رودخانه یک مشت آب بخورد عیب ندارد اما اگر کسی قدرت‌طلبی کرد،‌ حذف می‌شود.