آیت الله حائری شیرازی
خانه / مقالات و نوشته ها / درباره تأثیر ریزش و رویش در مسیر تکامل جامعه/۲

درباره تأثیر ریزش و رویش در مسیر تکامل جامعه/۲

چه‌قدر موضوع علوم انسانی مهم است و چه‌قدر غرب در علوم انسانی پیشرفته است و ما ضعیف. غرب اگرچه مبنای انسان‌شناسی او ضعیف است. انسانی که غرب شناخته با “انسان” خیلی فاصله دارد، اما غرب در انسان‌شناسی مبنا دارد، با مطالعه وارد می‌شود و طرح دارد. شاید سؤال شود که اگر غرب طرح داشت، وارد عراق و افغانستان نمی‌شد تا امروز برای خروج از این کشورها نیاز به کمک ما داشته باشد. اما برای این موضوع هم دلیل و طرح دارد. باید دانست که غرب از نظر سازمانی مستقل از سازمان مدیریت یهود نیست و سازمان یهود چه به وسیله‌ی یهود و چه مسیحیان وابسته، عموماً در مدیریت تمام این سازمان‌ها نقش دارند. غرب بر مبنای دریافت مالیات از سرمایه‌داران اداره می‌شود و عموماً رشته‌های ثروت در دست همین سازمان است. سازمان یهود، مسیحیت را در خود هضم کرده، به‌دنبال هضم اسلام است که مشکل یهود با مسحیت حل شده، زیرا در انجیل نوشته شده کلمه‌ای از تورات منسوخ نخواهد شد و مو‌به‌مو اجرا باید گردد.

أقرب إلی اسرائیل
اما در قرآن، نسبت به یهود به‌صراحت تعرض شده است. تغییر قرآن و تحریف قرآن را به‌صورت تغییر لفظ حتی با حذف یک “واو” خواستند، اما نتوانستند. نمونه‌ی این قضیه در زمان معاویه واقع شد. “یا أیها الذّین آمنوا إنّ کثیراً من الأحبار و الرهبان لیأکلون أموال الناس بالباطل و یصدون عن سبیل الله و الذین یکنزون الذهب و الفضّه و لاینفقونها فی سبیل الله فبشّرهم بعذاب ألیم. یوم یحمی علیها فی نار جهنم فتکوی بها جباههم و جنوبهم و ظهورهم هذا ما کنزتم لأنفسکم فذوقوا ما کنتم تکنزون”
بنی‌امیه کنز می‌کردند و در راه خدا انفاق نمی‌کردند؛ آیه شامل آن‌ها می‌شد و از چشم مردم می‌افتادند. آن‌ها در کلمه‌ی “واو” “والذین یکنزون” مشکل داشتند. می‌خواستند این “واو” حذف شود تا “الذین” منطبق بر احبار و رهبان گردد. از ابی‌ابن‌کعب خواستند تا حذف “واو” را یکی از قرائت‌ها قرار دهد. پاسخ داد برای حفظ این “واو” شمشیر می‌کشم، هر چند کشته شوم؛ بالأخره شکست خوردند، چون قرآن تغییر نمی‌کند. اسلام و مسلمان برای آن‌ها خطر بالقوه است. آن‌ها به‌دنبال این هستند که مسلمانان مثل خوره به جان هم بیافتند و یکدیگر را درو کنند. رئیس‌جمهور آمریکا از بالا در فرمان آن سازمان جهانی است و وقتی وارد عراق می‌شود برای به‌حرکت درآوردن کارخانه‌ی آدم‌سوزی است. باید عراقی، عراقی را بکشد تا خسته شود. برای آن‌ها فرق نمی‌کند قاتل کیست، مقتول کیست. مهم این است که آن‌ها مثل مسیحیان، صهیونیست مسیحی نمی‌شوند.
وقتی ایران از اقمار آمریکا بود، هدف از جشن تاج‌گذاری و جشن دوهزار و پانصدساله، احیاء ارتباط کوروش با یهود بود که تاریخ تکرار شود و تحت عنوان راه نیاکان ایران در خدمت صهیونیسم جهانی باشد. طبیعتاً اجازه می‌دادند شاه عربده بکشد و حرف از آزادی و دروازه‌ی تمدن بزرگ کند. قیمت نفت را بالا ببرد، در مقابل، اسلحه بخرد و برق هسته‌ای داشته باشد و در منطقه، افسر و اشرف بر اعراب باشد. به دلیل این‌که أقرب الی اسرائیل است. وقتی برخلاف حساب و کتاب و پیش‌گویی‌ها و پیش‌بینی‌ها “إلیهم العذاب من حیث لم‌یحتسبوا” از جایی که فکرش را نمی‌کردند، ‌نهضت آزادی‌خواهی اسلامی و ندای حکومت جهانی اسلام بلند شد. هرچه توانستند، ساواک را تقویت کردند و انقلاب سفید را برای خواباندن عدالت‌خواهی و آزادی‌خواهی به راه انداختند، اما ثمر نبخشید و پیرمرد هفتاد و چندساله -که در عزای ثمره‌ی عمرش نشسته بود و به نظر آن‌ها آفتاب لب بام بود- را تحمل کردند تا شاید به‌وسیله‌ی نفوذی‌ها بتوانند مهارش کنند و یا جانشین ساده‌ای برای او بتراشند.

واکسینه شدیم
در ظاهر هر آنچه مردم خواستند و در باطن، آنچه خودشان گفتند، عمل شود. بالأخره نفوذی‌ها رو شدند و دیگران هم کنار زده شدند. گروهک‌ها ماندند و درو کردن شخصیت‌ها. ظرفیت گروهک‌ها در حد براندازی نبود، ضربه‌هایی کاری وارد کردند اما کشنده نبود. انقلاب زخمی شد، اما بهبود یافت و به برکت شهادت هفتاد و دو تن از شخصیت‌ها، لااقل در مقابل گروهک منافقین بیمه شد و حتی به مقدار زیادی در مقابل انواع التقاط واکسینه شد. همان‌طور که واکسن آبله ابتدا تب ورود آبله به بدن دارد، ولی بعد، دستگاه‌های بدن با ساختن ضد آن آمادگی برای مقابله با حملات دسته‌جمعی میکروب پیدا می‌کنند. در عقائد و افکار هم همین واکسینه شدن صادق است. در هر موج حمله‌ی اعتقادی، ابتدا ریزش است و این زمانی است که میکروب بی‌خبر وارد شده و هویت آن شناخته نیست و ابزار دفاعی برای پاتک و ضدحمله آماده نیست. اما دستگاه‌ها مطالعه می‌کنند، آزمایش می‌کنند و ضدمیکروب را تولید می‌کنند و در انبارها برای روز مبادا ذخیره‌سازی می‌کنند.

کسب آمادگی، مهم‌ترین نوع رویش است. ریزش و رویش دو روی یک سکه هستند.به این دلیل که انسان، نوعی ساخته شده که از تهدیدها، فرصت بسازد. به همین دلیل همه‌چیز برای انسان فرصت است. اگرچه فعلاً تهدید باشند، انسان‌شناسی مبتنی بر وحی به ما می‌گوید “وسخّر لکم ما فی السموات و ما فی‌ الأرض؛ هرچه در زمین و آسمان است به نفع شما به کار گرفته شده است.” یعنی همه برای شما فرصت بالقوه هستند. از تهدیدات بالفعل آن‌ها نهراسید. وجود شیطان با همه‌ی پهناوری که “یجری فی ابن آدم مجری الدم؛ ابلیس همراه گردش خون شما در شما می‌چرخد” اما جزء “ما فی السموات و الارض” است. بنابراین به نفع ما به کار گرفته شده است. نفس امّاره‌ی خودمان که اعدی عدو هر کسی است، آن هم خارج از زمین و آسمان نیست، بنابراین به نفع ما به کار گرفته شده است. تنها مشکل انسان، خود انسان است. اگر غرور و یأس بر او مسلط نشوند، از همه‌ی تهدیدها سربلند بیرون می‌آید. خوف و رجاء مثل ضربان قلب، حیات روحانی انسانند و قبض و بسط ضربان قلب روحانی انسان است. مُردن دل یعنی تعطیل قبض و بسط. “من مره حسناته و سائه سیئاته فذلک المؤمن حقاً”
انقلاب در ابعادی از التقاط در مقابل فتنه‌ی گروهک‌ها بیمه شد. جنگ عراق با ما از طریق صدام پیش آمد. هدف محرکین صدام این بود که ایران متوسل به آمریکا شود، همان‌گونه که عربستان متوسل به آمریکا شد. امام انسان‌شناس بود و در علوم انسانی متبحّر بود و می‌دانست هدف اولیه‌ی جنگ، نزدیک کردن ایران به آمریکا است. دانشمندان متبحّری در علوم انسانی غرب پشت جریانات برعلیه ما هستند. متأسفانه دانش علوم انسانی در کشور ما تولیدی نیست. دانشمندان ما مبنا ندارند و نمی‌توان با آن‌ها وارد بحث علوم انسانی شد. چون ترجمه‌ی ناقص و کپی‌برداری ضعیفی از نظرات غربی‌ها کرده‌اند. آن‌ها اگر اسرائیل را در منطقه جا انداختند، فکر همه‌ی این مخاطرات و خطرات را کرده بودند. آن‌ها در تولید علم به جاهای پایه رسیده‌اند. آن‌ها دین خلق می‌کنند، حزب خلق می‌کنند. وقتی انسان بی‌تقوا در علوم انسانی چیره شد، خیلی بیش از علوم تجربی معما حل می‌کند و حتی انسان را تبدیل به ابزار می‌کند. اگر عالِم علوم تجربی روبات می‌سازد،‌ ماشینی درست می‌کند که مثل انسان عمل نماید، دانشمند بی‌تقوا در علوم انسانی که مولد علم باشد، مبنا داشته باشد، مترجم نباشد، از انسان روبات می‌سازد که بیا و ببین. باورش می‌شود که شاه و صدام دیروز و بن‌لادن و سلاطین و رؤسای جمهور این همه کشور عربی و اسلامی، همه روباتی در دست و مهره‌های آن‌ها هستند.

سامری چه کرد که هارون تنها ماند؟
آن‌ها بعد از شاه می‌خواستند ملی‌گرایان را چون روباتی در دست داشته باشند، نشد. تا در علوم انسانی صاحب مبنا نباشیم، با خواندن و ترجمه کردن تولیدات اروپا، دانشمند صاحب مبنا در علوم انسانی نمی‌شویم. دانشمند، راه حق و باطل دانشمند را می‌فهمد؛ با سیاهی‌لشکر به تنهایی کاری از پیش نمی‌رود. آیا این اعجاز علوم انسانی نیست که دانشمندان غرب در علوم انسانی توانستند شوروی را که تهدید جدی برای آن‌ها بود، بدون یک فشنگ و یا یک بمب و یا هزینه‌ی آن‌چنانی، فروپاشی آن را پیش‌بینی کنند و با بعضی راه‌کارها این فروپاشی را تسریع نمایند.
سامری چه کرد که هارون تنها ماند؟ بنی‌اسرائیل چه کم داشتند که در دام سامری گرفتار شدند؟ مزیت سامری بر هارون چه بود؟ مزیت گوساله بر معبود قبلی چه بود؟ این منیّت پنهانی در بنی‌اسرائیل بود که خدا را برای خود می‌خواستند. خداوند زیرک‌تر از آن است که آن‌که خدا را برای خودش می‌خواهد، به ریزش گرفتار نکند. اهل رویش خدا را می‌خواهند و اهل ریزش خود را. ریشه‌ی بت‌پرستی در بنی‌اسرائیل بود و گوساله‌ی سامری بهانه. چه‌طور این همه مؤمنان بنی‌اسرائیل در یک چشم به‌هم زدن تا حد یک روبات تنزّل کردند. سامری مردم‌شناس بود و توانست با طرح گوساله از مردم فهم و شعور را ازاله کند. به هر جهت، صدای هارون به جایی نرسید و کسی به حرف او گوش نکرد. چه ریزشی از این وسیع‌تر و چه فاصله‌ای از این بیشتر که از خداپرستی تا گوساله‌پرستی سقوط کردند.
در همین موقعیت، گروه اندکی که به هارون وفادار ماندند، بالاترین رویش را تجربه کردند. جماعت سازمانی یهود  یا صهیونیزم جهانی، عالمانه و انسان‌شناسانه با اسلام و مسلمین برخورد می‌کنند. مقابله و مقاومت عوامانه بیش از آن‌که به ضرر جماعت سازمان صهیونیزم جهانی باشد، به نفع او خواهد بود. نفوذ آن‌ها در سازمان‌های جهانی توهم توطئه نیست و این قضایا تازگی ندارد. حضرت رسول(صلی‌ الله علیه و آله و سلم) فرمود: “طائفتان إن صلحتا صلحت الامه و إن فسدتا فسدت الامه” این‌که توهم توطئه نیست، این حقیقت برهنه است. امت‌ها به دو عامل اصلاح می‌شوند و به همان دو عامل فاسد می‌شوند؛ عامل اول، علما و عامل دوم اُمرا. یهود در فاصله‌ی رحلت تا خلافت عثمان، یعنی کمتر از پانزده‌سال، در جبهه‌ی علما رخنه کردند. وقتی عثمان یک‌میلیون دِرهم یعنی معادل صدهزار گوسفند پول به مروان -که مثل خود عثمان اُموی بود- داد، ابوذر در جلسه‌ی علنی اعتراض کرد. عثمان رو کرد به کعب‌الأحبار که نظرت درباره‌ی کار من و اعتراض ابوذر چیست؟ کعب‌الأحبار گفت: “المال مال الله و انت وکیل الله”. به هرکس هر اندازه خواستی می‌توانی ببخشی. ابوذر عصای خود را بر سر کعب‌الأحبار زد و گفت: “أتعلّمنا دیننا یا یهودی” این‌که ابوذر به کعب‌الأحبار گفت: ای یهودی تو دین ما را به ما می‌آموزی؟ اظهارات ابوذر از روی عصبانیت بود، یا این‌که کعب‌الأحبار از علمای یهود بود که به‌ظاهر مسلمان شده بود.
مسلمانی کعب‌الأحبار توطئه بود یا تفکر ابوذر توهم توطئه بود؟ ابوذر با پشتوانه‌ی حدیث نبوی توانست به کعب‌الأحبار چنین بگوید. چون رسول خدا درباره‌ی او فرموده بود: “ما اظلّت الخضراء علی ذی لهجه اصدق من ابی‌ذر” پس ابوذر در یهودی دانستن کعب‌الأحبار صادق بود. یهود بعد از پانزده‌سال توانست در مهم‌ترین رکن عالم اسلام یعنی مرجعیت خلیفه‌ی مسلمین نفوذ نماید. همه‌ی مسلمانان از خلیفه پیروی می‌کنند و خلیفه تحت آموزش این یهودی است. ده‌سال بعد، یعنی بیست و پنج‌ سال بعد از رحلت، جنگ جمل پیش می‌آید و اهل بصره شکست می‌خورند و مروان در خطر است. امام حسن(علیه‌ السلام) او را سوار می‌کند و خدمت پدر می‌آورد که از خون او درگذرد و حضرت می‌پذیرند. بعد، امام حسن(علیه السلام) می‌گوید: مروان می‌خواهد بیعت کند. مروان دست دراز می‌کند که حضرت اجازه دهد بیعت کند، حضرت دست خود را قبل از رسیدن دست مروان به‌عنوان “کفٌّ یهودیه” عقب می‌کشد که این دست، دست یهودی است. اگر صدبار از پیش رو بیعت کند، از پشت‌سر نقض بیعت می‌کند. حضرت اجازه نداد مروان با او بیعت کند و دست او را نگرفت.
همین مروان بعد از مرگ یزید به مقام خلافت رسید. حکام مهم بنی‌امیه اولاد مروان هستند. حال علی(علیه‌السلام) که می‌گفت “کفٌّ یهودیه” توطئه را می‌دید یا توهم توطئه. پس با روی کار آمدن مروان، یهود در رکن دوم اسلام یعنی اُمرا هم رخنه نمود. یهود در فاصله‌ی بیست و پنج سال، مقام رئیس‌‌العلمایی و امیرالاُمرایی را هر دو تصاحب کردند. حالا این توطئه است یا توهم توطئه است؟

بهائیت، توطئه یا توهم توطئه
اما نفوذ یهود در ایران قبل از اسلام، موضوع استر و مردخای در تورات برمی‌گردد که چگونه یک زن زیبای یهودی که معشوقه‌ی سلطان ایران شده، تحت تعلیم یک عالم یهودی، چگونه قدرت این کشور را در خدمت مقاصد یهودی درآورده است. این توطئه است یا توهم توطئه. تا قبل از تأسیس دولت یهود در فلسطین شمالی، این حزب صهیونیستی، سرچشمه‌های علم و مال را به تصرف خود درآورده بود. این توطئه است یا توهم توطئه؟
در کشور خودمان و قبل از پیروزی انقلاب، مرحوم آیت‌الله طالقانی به شیراز آمده بودند. از ایشان درباره‌ی بهائیت سؤال شد. ایشان گفتند یهود جامعه‌ی بسته‌ای است. کسی را دعوت به یهودی شدن نمی‌کند، اما نیاز دارد که در همه‌جا حضور داشته باشد. تأسیس یک مذهب مصنوعی که در آن‌جا تحت تعلیم قرار گیرند و در اختیار یهود باشند و ضمناً کانون یهود کاملاً بسته بماند. آن‌ها در ایران مذهب بهائیت را راه‌اندازی کردند که به‌وسیله‌ی آن‌ها مسلمانان را تحت امر داشته باشند و مسلمانان حق نفوذ در بین آن‌ها نداشته باشند. به همین جهت بهائیت را در ایران و وهابیت را در عربستان تأسیس کردند. وهابیت و بهائیت، توطئه است یا توهم توطئه؟
وهابیت در گذشته در مسئله‌ی کفر به طاغوت کم می‌آورد. در کنفرانس اسلام در آفریقا که به ابتکار سعودی در نیجریه تشکیل شده بود و عربستان سمینار بزرگی با امکانات مختلف فرهنگی به هزینه‌ی خودش در ابوجاء پایتخت سیاسی فرهنگی نیجریه تشکیل داده بود و زبان رسمی جلسه، انگلیسی بود، محور تمامی مباحث، سرمایه‌گذاری در کشورهای آفریقایی برای پیشرفت اسلام و بالأخره درخواست همه از عربستان برای سرمایه‌گذاری در کشورهای آفریقایی. ضمناً از جمهوری اسلامی هم دعوتی به عمل آمده بود و این‌جانب در رأس هیئتی رفته بودیم. وقتی به زبان عربی صحبت کردم، در فرصت آزاد، یک طلبه‌ی نیجریه‌ای از وقت استفاده کرده و گردانندگان جلسه را ملامت نمود که این آقا انگلیسی صحبت می‌کنند اما به احترام اسلام و قرآن عربی صحبت کرد. شما خجالت نمی‌کشید که زبان رسمی جلسه را انگلیسی قرار داده‌اید. بالأخره در قطع‌نامه‌ی نهایی یکی از مصوبات این شد که بعد از این جلسات و کنگره، با زبان عربی اداره شود.
وقتی که برای هر سخنران بیست دقیقه به‌طور رسمی وقت معین شده بود، استثنائاً اعلام کردند فرصت این‌جانب پنج دقیقه است ولی چون تبعیض بین هیئت‌ها سؤال‌برانگیز بود، یک وقت دو دقیقه‌ای برای تمام هیأت‌ها قرار دادند و سهم این‌جانب را در ضمن همان دو دقیقه‌ای‌ها معین کردند. اصل بیست دقیقه حذف شد. عربستان هم اولین گروه بود که دعوت شد و هفت دقیقه و نیم به بحث تشکر و تقدیم هدیه و تعریف از پادشاه عربستان گذشت. پنجمین هیئت جمهوری اسلامی صدا شد. تنها موردی که با نام آن کشور تکبیر فرستادند، جمهوری اسلامی بود و صحبت این‌جانب به عربی چهار دقیقه و نیم طول کشیده بود. قبل از اعلام پایان، صحبت این‌چانب پایان یافته بود و پنج بار در طی صحبت این‌جانب تکبیر گفتند. بعد از سلام به حاضرین هیأت خود را چنین معرفی کردم که ما از مملکت کسی آمده‌ایم که اسلام را در زمان ما رهبری کرد و نام امام را بردم و تکبیر دوم را فرستادند و سپس گفتم وقتی دیگران مشغول تأسیس مسجد و مدرسه برای تربیت مسلمان‌ها شدند، ما مشغول به کفر به طاغوت شدیم و در این راه صدهزار شهید و بیش از دو برابر آن مجروح داده‌ایم و هنوز کار تمام نشده است، تکبیر سوم را فرستادند.
ما چون از کفر بریدیم و به اسلام گرویدیم، توانستیم این همه شهید و مجروح بدهیم. اگر ما می‌خواستیم با بریدن از طاغوتی به طاغوت دیگر بپیوندیم، چون اختلاف سطح نبود، جریان تعطیل می‌شد. تکبیر چهارم را فرستادند. سپس گفتم اولین اصلاح، اصلاح ولایت است. اطاعت نکنید مگر کسی را که مطیع خدا و رسول است و تکبیر پنجم را فرستادند. آخرین جمله این بود که در اسلام مسجد به دو گونه است. مسجد تأسیس شده بر پایه‌ی تقوا و مسجد ضرار. پس اسلام هم به دو گونه است؛ بیائیم اسلام‌مان را بر پایه‌ی تقوا تأسیس کنیم نه اسلام متصل به طواغیت.
وقتی برگشتم، سفیر ما در نیجریه گفت تا شما نام از کفر به طاغوت بردید، رئیس هیأت عربستان رنگش متغیر شد. این نکته، ضعف عربستان در تمام عالم اسلام بود. رابطه العالم الاسلامی عربستان هزینه‌ی تأسیس مساجد در تمام آبادی‌های عالم و ارسال مبلّغ و هزینه خطیب و امام جمعه را در جهان اسلام می‌پردازد. این توطئه است یا توهم توطئه؟ حتی در کشور ما مدارس و مساجد به سمت عربستان جهت‌گیری می‌شود. این‌که فرقه‌ای معادل بهائیت در تمام جهان اسلام، اسلام را آن‌گونه که آمریکا بپسندد، تبلیغ کنند، این توطئه است یا توهم توطئه. وقتی سلمان رشدی کتاب خود را نوشت و امام تهدید کرد و بقیه ساکت ماندند، بعد از مسئله‌ی کفر به طاغوت، سکوت در امر سلمان رشدی، تکان دوم به اسلام آمریکایی بود.

طالبان، قهرمان مبارزه با طاغوت!
برای حل مشکل اول که کفر به طاغوت بود، سلفی‌ها خلق شدند. این‌ها جنگ یا کفر را و کفر به طاغوت را بر مبنای بازگشت به پسر سلف صالح برگزیدند و گروه‌های تکفیری پیدا شدند. از خصوصیات آن‌ها این است که هم با کفار بجنگند هم با رافضیه. آیا این توطئه است یا توهم توطئه که قهرمان مبارزه با طاغوت و کفر جهانی گروه‌های سلفی ذی‌کفری، امثال القاعده و طالبان باشند. انعکاس اعمال خشن این جماعت، اسلام در حال پیشرفت را زیر سؤال می‌برد که اسلام دین خشونت است. این مبنا داشتنِ دانشمندان علوم انسانی غرب است که راه نفوذ در کشورها را به صورت علمی و استوار پی‌ریزی می‌کنند. مبارزه با اسلام را عالمانه و با تدبیر انجام می‌دهند و برای ایجاد ذهنیت در مسیحیت بر ضد اسلام، برنامه حساب‌شده و عمیق و دقیق دارند که تصادفی نیست.
در کشورهای اروپایی، مسلمان به چه صورت به چشم می‌خورد. مرد مسلمان با داشتن هجده نوزده فرزند از محل تشویق به فرزند سوم به بالا ارتزاق می‌کنند و زندگی با آن اداره می‌شود و مسیحیان خبر دارند اما زن مسلمان در بازارها و خیابان به صورت پوششی که روزنه‌ی مشبکی برای دیدن چشم دارد و چنین نشان بدهند که این هم زن در اسلام. آیا این توطئه است یا توهم توطئه؟
این‌که غرب اصرار عجیبی دارد که بگوید اسلام یعنی طالبان و القاعده، این توطئه است یا توهم توطئه؟ وقتی قرآن سر نیزه رفت و یاران نفوذی معاویه فریاد کردند، ما روی قرآن شمشیر نمی‌کشیم، ما برای قرآن می‌جنگیم و جوانان حافظ قرآن که اصل و اساس قدرت رزمندگی لشکر علی(علیه‌السلام) را تشکیل می‌داد، دسته‌جمعی پذیرفتند و دور علی(علیه‌السلام) را گرفتند و گفتند اگر جنگ را تعطیل نکنی با تو خواهیم جنگید. در این مرحله بیش از نود درصد این جوانان چنین فکر می‌کردند و آن حضرت، با جوانان مخلص و حق‌طلبی روبرو بود که حاضر بودند برای آرمان خود کشته شوند. ریاست برای آن‌ها معنا و مفهومی نداشت و هیچ استدلال و بحثی در آن‌ها کارگر نبود. روبات‌های مخلصی بودند. تبدیل کردن مسلمان مجاهد به روبات مخلص عیناً وضعیتی است که در تمام عالم اسلام ما امروزه با آن روبرو هستیم. علی(علیه‌السلام) دست از جنگ کشید و برای مالک پیغام داد که اگر دیرتر بیایی مرا نمی‌بینی. مالک وقتی محاصره شدن علی(علیه‌السلام) را به وسیله‌ی جوانان حافظ قرآن و قرّاء بصره دید، گفت داغ پیشانی شما ما را فریب داد. ما اگر پایه‌ی اعتقادی جوانان خود را محکم نکنیم، به وسیله‌ی اساتید علوم انسانی خودمان به روباتی مخلص و فداکار برای اهداف غرب تبدیل خواهند شد. تربیت سطحی زمینه‌ساز ریزش است. علوم انسانی وارداتی پایه و اساس ریزش‌هاست.

آماده‌خوری ممنوع!
ما نباید منکر توانایی‌های علوم انسانی شویم. قرآن خواندن و قرآن حفظ کردن بدون داشتن قدرت تدبّر و فهم عمیق و بصیرت کافی، از انسان مخلص روبات می‌سازد و ما نمی‌توانیم غرب را ملامت کنیم که چرا در علوم انسانی پیش رفته‌اید؟ آن‌ها مرتباً کار تحقیقاتی می‌کنند و علم انسانی را تولید می‌کنند. ما هم مرتباً ترجمه می‌کنیم و آماده‌خوری می‌کنیم. ما باید هزینه‌ی تولید علوم انسانی را بپردازیم. این زرنگی نیست که آن‌ها تولید کنند و ما تولیدات آن‌ها را مرتباً ترجمه کنیم. اگر عراق و افغانستان در مبارزه با صدام و طالبان از اتحاد با آمریکا طرفی بستند و به‌جای این‌که هزینه‌ی مبارزه با صدام و با طالبان را خودشان بپردازند، با اتحاد با آمریکا به این مهم دست یافتند، باید تاوان آن را بپردازند. عیناً ما هم تا زمانی که علوم انسانی را با مبانی خودمان تولید نکنیم و به ترجمه اکتفا کنیم، باید تاوان آن را بپردازیم.
اگر چندین میلیون نفر انسان مخلص با طراحی کارشناسان، تبدیل به روبات‌هایی برای جلوگیری از حرکت سریع برای پیشرفت و حتی پیروزی شوند، چه باید کرد؟ علی(علیه‌السلام) در صفین، اندکی تا پیروزی نهایی بر دشمن فاصله داشت. تعبیر فواق ناقه که در این رابطه آمده است، یعنی مدت زمانی که صبر می‌کنند تا دوباره شیر در پستان جمع شود و او را بدوشند. با روبات مخلص چه می‌توانید بکنید.
شما گمان می‌کنید مشکل عالم اسلام چیست که این‌قدر عقب مانده است؟ چرا اکثر کشورهای اسلامی با داشتن این همه منابع ثروت، این‌قدر فقیرند؟ چرا زیرساخت‌های اقتصادی در کشورهای اسلامی آماده نمی‌شوند؟ قرآن که تحریف نشده است. قانوناً باید تورات و انجیل تحریف‌شده را در زمان کوتاهی از میان بردارد. چرا پیروان کتاب تحریف‌نشده، آلت دست پیروان کتاب تحریف‌شده قرار می‌گیرند؟ این‌ها نقصی دارند که آلت می‌شوند و آن‌ها هنری دارند که می‌توانند دیگران را استعمار کنند. آن‌که استعمار می‌شود، جاهل است و آن‌که استعمار می‌کند، عالم است. جاهل مستعمره‌ی عالم است و نمی‌تواند از حکومت او فرار کند.
علوم انسانی همین تفاوت عالم و جاهل را نشان می‌دهد. با علوم انسانی است که استعمارگران مرتباً روش استعمار خود را با کمر همّت بسته‌تر و نحوه‌ی دوشیدن خود را جامع‌تر و کامل‌تر می‌کنند. علوم انسانی است که با پیشرفت آن، جنگ نظامی را به شرکت تجاری و استعمار و جنگ اقتصادی را به استعمار و جنگ فرهنگی مبدل می‌کند و وقتی استعمار فرهنگی به بار نشست، آخر رحمت و اول راحت است.
روزی که عراق پذیرفت در مقابل صدام با آمریکا متحد شود و افغانستان پذیرفت در مقابل طالبان متحد شود، استعمار فرهنگی به بار نشست. اشتباه در تشخیص دشمن اصلی از دشمن فرعی معضل کمی نیست. اگر یهود شناخته‌شده بود، نه آمریکا و نه صدام و نه طالبان، هیچ‌کدام دشمن اصلی دیده نمی‌شدند. نمودار مجازی استکبار جهانی آمریکا و نمودار حقیقی آن صهیونیزم جهانی است. امام راحل در پاسخ به نامه‌ی سرگشاده‌ی قائم‌مقام رهبری که می‌گفت دشمن اصلی آمریکاست و صدام فرعی و معلول است و جنگ با معلول در هیچ مکتبی معقول نیست، فرمود: جنگ ما با آمریکا نیست، با شوروی نیست؛ جنگ مردمی ما با نامردمی‌هاست. معنای قضیه این است که جوان‌مردان عالم را دریابید و از نامردان عالم در هراس باشید. تلاش کنید مردان عالم با شما متحد شوند و از اتحاد با نامردان مردم عالم احتراز کنید…