آیت الله حائری شیرازی
خانه / سایر سخنرانی ها / معرفت انسان ضریب عمل انسان است.

معرفت انسان ضریب عمل انسان است.

موضوع: رابطه انسان با خدا
زمان: 21/10/89
مکان: رادیو معارف
مناسبت: -
مخاطب: عموم مردم
اهم موضوعات مطروحه: معرفت انسان-علامت عبادات-ولایت الله-ولایت طاغوت-حفظ حدود الله

«اعوذ بالله السمیع العلیم»

«بسم الله الرحمن الرحیم»

معرفت انسان ضریب عمل انسان است. معرفت انسان علامت عمل انسان است. نیت انسان علامت دهنده به عمل انسان است. علامت دهنده یعنی چه؟ بچه‌ها که مدرسه می‌روند در کلاس‌های ابتدایی با اعداد سر و کار دارند. اعداد مطلقه، ۲،۳،۴، جمع، تفریق، ضرب، تقسیم. وقتی بزرگ‌تر می‌شوند ]و[ دبیرستان می‌روند درس جبر می‌خوانند. آنجا با عدد با علامت سر و کار دارند، به علاوه ۲، منهای ۲٫ در جبر عدد بدون علامت وجود ندارد. عدد با علامت وجود دارد. هر عددی باید با علامتش در ریاضیات جبر مطرح ‌بشود. عمل انسان هم یک عدد جبری است. نه یک عدد حسابی است؛ یعنی ]چه[ بخواهیم ]و چه[ نخواهیم به علاوه دارد، منها دارد. نماز که می‌خوانیم، عدد جبری است. یا به علاوه است یا منها؛ شما می‌گویید مگر نماز هم می‌شود جلویش علامت منها باشد؟ بله می‌شود دیگر. حرف امام حسین همین است. می‌گوید ابن سعد نماز می‌خواند، من هم نماز می‌خوانم. نماز او علامت منها دارد، نماز من علامت به علاوه دارد. نماز او، او را از خدا دور می‌کند، نماز من، من را به خدا نزدیک می‌کند. خب، حالا مؤمن، نماز علامت دارد، روزه علامت دارد، یعنی یا روزه‌ای است که از خدا دور می‌کند یا روزه‌ای است که به خدا نزدیک می‌کند. حج به علاوه داریم، حج منها داریم. حج انسان از خدا دور می‌کند، حج انسان را به خدا نزدیک می‌کند. جهاد داریم، جهادی که انسان را از خدا دور می‌کند، جهادی که انسان را به خدا نزدیک می‌کند. همه چیز به علاوه دارد، همه چیز منها دارد. امیر المؤمنین، دو نوع داریم، امیر المؤمنین به علاوه، امیر المؤمنین منها. امام صادق (ع) به منصور می‌گوید: «یا امیر المؤمنین». این امیر المؤمنین منفی است. ای کسی اسم خودت را گذاشته‌ای امیر المؤمنین. یزید را بهش می‌گویند امیر المؤمنین. هر لحظه‌ای هزار سال عذاب بر طرف حساب می‌کند. خود مؤمن، «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا»[۱] به علاوه دارد و منها دارد. به منافق می‌گویی: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا» اسمی است دیگر، مؤمن منفی است. به کسی که واقعاً مؤمن رسمی است، خوب «الَّذینَ آمَنُوا» او مثبت است. این‌ها چه علامت می‌دهد. عبادات علامت می‌گیرند، نماز، روزه، حج، جهاد، امر به معروف، نهی از منکر علامت می‌گیرند. چه به این‌ها علامت می‌دهد. ولایت به انسان علامت می‌دهد. «اللَّهُ وَلِیُ‏ الَّذینَ آمَنُوا»[۲]. این «الَّذینَ آمَنُوا» غیر از «الذین امنوا»ی «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا»[۳] است. این «الذین امنوا»، امنوا دوم است نه امنوا اول. «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا». ای کسانی که می‌گویید ایمان آورده‌اید، ایمان بیاورید؛ یعنی ای کسانی که اسم را پذیرفته‌اید، رسمی بشوید. ای کسانی که ثبت نام کرده‌اید، به جبهه بروید. ای کسانی که گفتید این‌قدر می‌پردازیم، بیاید پول‌هایتان را بدهید. ندیده‌اید برای مسجدها پول جمع می‌کنند. هر کس می‌خواهد بدهد اسمش را می‌نویسند، این «الذین امنوا» اول، وقتی پول ریختند به حساب این امنوا دوم. «اللَّهُ وَلِیُ‏ الَّذینَ آمَنُوا». ولی مؤمنین رسمی است.

این «یُخْرِجُهُمْ‏ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور»[۴] ولایت الله، مؤمنین از ظلمات به نور می‌برد نه نماز، ولایت الله نماز را می‌کند مُثبِت. علامت به علاوه بهش می‌دهد. «وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوت‏»[۵]. این «الذین کفروا» مسیحی نیست، یهودی نیست، این «الذین کفروا» یعنی همان کسانی که مؤمن رسمی نیستند، می‌شوند کافر رسمی، اگر چه مؤمن اسمی باشند. پس بهتر این‌طوری بگوییم، وقتی من می‌گویم «وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوت»، می‌گوییم مسیحی، اولیاءش طاغوت است، آن‌ها هم از نور به ظلمتش می‌برند. نه سر و ته قضیه را عوض کن تا معنایش بهتر روشن بشود. آن‌هایی که اولیاءشان طاغوت است، الذین کفروا هستند. این چطور است. آنکه تحت ولایت طاغوت است، الذین کفرواست. چطور می‌گویی «وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوت»، حالا بگو «الذین اولیاءهم طاغوت هم الذین کفروا». پس مسئله، مسئله این است، ولایت کسی با ولایت طاغوت نماز می‌خواند، به من بگو نمازش علامت جلویش به علاوه است مؤمن یا منهاست. منهاست؛ یعنی چی منهاست؟ یعنی این نماز آن را از نور به ظلمت می‌برد. می‌گوید این هم یک حرف تازه که آدم نماز بخواند از نور به ظلمت ببرد. بله می‌برد دیگر. اگر نماز نخواند می‌تواند فکر کند که کارش خراب است، اما وقتی نماز می‌خواند مطمئن است که کارش درست است. وقتی آدم کارش خراب است، خیال بکند کارش درست است از نور به ظلمت رفته است، عوضی فهمیده است؛ یعنی اگر نماز نخواند می‌تواند موقعیت خودش را بفهمد. شاید متنبه بشود؛ اما وقتی نماز خواند می‌گوید مگر می‌شود من چهل سال است یک رکعت نمازم قضا نشده است. خوب، نمی‌گذارد شیطان قضا بشود، چهل سال است نماز در مسجد می‌خوانم اول وقت با جماعت. خوب، بخوان. اشقیای کربلا مگر نمازشان قضا می‌شد. مگر یک کلمه نماز را دیر می‌رسیدند، ابداً. اولِ تکبیره الاحرام اقتدا می‌کردند. اولِ وقت هم نماز می‌خواندند. قرائتشان از شما بهتر نه اما قرائتشان از بنده بهتر بود. این به علاوه و منهایش در ولایتش معلوم می‌شود. وقتی با طاغوت متحد می‌شود، نمازش منفی می‌شود، روزه‌اش منفی می‌شود، زکاتش منفی می‌شود، حجش منفی می شود، امر به معروفش منفی می‌شود. همه‌اش او را می‌برد به ظلمات. به همین دلیل امام برای ما یک کاشف بزرگ است و برای فقهای ما یک خبیر مطلع است. درباره همین ولایت ]می­گویند[: «بل یمکن أن یقال، إن الاسلام هو الحکومه، إن اسلام هو الولایه و الاحکام قوانینها و هی من شئونها»[۶]؛ احکام یعنی واجب و حرام، نماز واجب است، روزه واجب است؛ می‌گوید این‌ها قوانین ولایت است. خود دین یعنی ولایت. در دین نماز واجب است، قانون ولایت است؛ یعنی اگر شما بخواهید این ولایت را داشته باشی واجب است که نماز بخوانی. چطور می‌گویی اگر بخواهی متدین باشی باید نماز بخوانی، چون کلمه متدین باشی را بگو، اهل ولایت باشی. چون دین یعنی ولایت، ولایت یعنی دین. «بل یمکن أن یقال، إن الاسلام هو الحکومه، إن اسلام هو الولایه و الاحکام قوانینها و هی من شئونها»؛ نماز از شئون ولایت است؛ یعنی اگر کس نماز نخواند ولایت بین او و خدا قطع می‌شود. روزه از شئون ولایت است. همان‌طور که می‌گوید از شئون اسلام است؛ یعنی اسلام، یعنی ولایت. خوب پس همه این‌ها علامت دارد. گریه هم علامت دارد. گریه مثبِت داریم، گریه منفی داریم. نه تنها ولایت علامت است، معرفت علامت است، معرفت ضریب هم هست. ضریب است یعنی چه؟

در کارنامه بچه‌هایتان نگاه کنید، دبیرستانی‌ها. ثلث سوم دروس مهم رشته‌شان ضریب دارد؛ یعنی اگر کسی رشته‌اش ریاضی است، ریاضیات در این ضریب دو دارد؛ یعنی اگر ۱۸ گرفته است ۳۶ حساب می‌کنند؛ اما اگر انشاء را ۱۸ گرفته است، ۱۸ حساب می‌کنند. بعد جمع‌بندی می‌کنند، این‌ها ضریب دو دارند. معرفت ضریب عبادت است. همان‌طور که علامت عبادت است، ولایت علامتش هست، ضریبش هم هست. «لضربه على یوم الخندق‏ أفضل‏ من أعمال الثقلین»[۷]؛ یک نفر را علی در روز جنگ احزاب کشته است. عمرو بن عبدود را. یک ضربه زده است به او. می‌فرماید از عبادت جن و انس افضل است. چرا؟ به خاطر موقعیتش. موقعیت عمل، شده است ضریب عمل. موقعیت عمل می‌شود نرخ عمل، ناهار بازار معرفت است. علتش چی بوده است، ضریب بزرگ را پیدا کرده است عملش. علتش این بود. عمرو بن عبدود آمده است. می‌گوید سینه‌ام گرفت از بس که گفتم «هل من مبارز». مسلمان‌ها ایستاده‌اند همه، این کافر از جلویشان رد می‌شود و می‌گوید آقا! مگر نمی‌گویی اگر بکشی بهشت می‌روی! مرا بکش برو بهشت. مگر نمی‌گویی اگر کشته بشوی به بهشت می‌روی بیا کشته بشو برو بهشت. یک نفر نیامد که بکشد یا کشته شود. گفت آقا صبح تا به حال سینه‌ام خسته شد از بس گفتم هل من مبارز.

اسرائیل چقدر در عالم اسلام گفت هل من مبارز؟ سی و سه روز حزب الله جوابش را داد اگر نداد، چقدر برای اسلام ننگ بود. امروز غزه مقاومت بکند، چقدر برای عالم اسلام ارزش است. این ارزشش می‌شود ضریب عملش. یکی بکشند در این در این شرایط خیلی اجر می‌برند. خیلی تأثیرگذار در عالم است.

پس معرفت ضریب عمل است. کسی معرفتش هزار است، یک نماز دو رکعتی می‌خواند، یکی معرفتش یک است. نماز او هزار تا نماز این قیمت دارد. بخواهی همین است، نخواهی همین است. باورت بشود مطلب این است، باورت نشود مطلب این است؛ اما اگر معرفت نداشتی می‌خواهی از یک جا خوبش کنی، خرابش می­کنی ها!. مداح خوب، مؤمن می‌گوید، اباالفضل گفت: اگر حاجت این روا نشود، حالا خدا گفته است نه او گفته است نه من می‌گویم پس این باب الحوائجی را از روی من بردارد. ای بابا! اباالفضل قهر می‌کند! می‌گوید خدا گفته است. می‌گوید خب خدا گفته باشد. نشد که. چکار می‌کنیم ما. ما چه یاد مردم می‌دهیم. روی حرف خدا حرف زدن، پس «أُفَوِّضُ‏ أَمْری إِلَى اللَّه‏»[۸]. چطور شد. «وَ الرِّضَا بِقَضَاءِ اللَّهِ وَ التَّسْلِیمُ‏ لِأَمْرِ اللَّه‏»[۹]. چطور شد؟ یک چیزی نگوییم که اباالفضل بدش بیاید. من به مداح‌ها توصیه می‌کنم. این آقایان مرجع تقلید شده‌اند، خوب برای شماست. شما مقلد که هستی. برو پهلوی مرجع تقلیدت، بگو آقا این‌گونه شنیده‌ام که کسی حاجت داشته آمده پیش من، پیغمبر نشسته بوده، علی بوده، فاطمه بوده، حسن بوده، حسین بوده، ایشان مریضی‌اش این بوده. این‌ها گفته‌اند که خدا گفته این تقدیر است. بعد من می‌گویم عباس گفت اگر این‌طور است و نمی‌شود؛ پس بیا لقب باب الحوائجی را از روی من بردارید. خب، برو به مرجع تقلیدت بگو که این را می‌گویم درست است، یا اینکه می‌گویم درست نیست. اگر گفت درست است خب بگو. اگر گفت درست است، علامت به علاوه می‌آید برای مداحی؛ اما اگر گفت درست نیست مداحی‌ات علامت منفی می‌گیرد. به جای ثواب، پایت گناه می‌نویسند. خوب چرا این کار را می‌کنی. این‌ها درس می‌خوانند برای چه است، برای همین است. برای اینکه مداح پیش مرجع تقلیدش برود، بگوید اگر شما نظرتان نیست، من این‌گونه دیگر نمی‌گویم. من این را از این کتاب حذف می‌کنم. این می‌شود «وَ الْحافِظُونَ‏ لِحُدُودِ اللَّه‏»[۱۰].

یک کسی به امام سجاد (ع) طعنه می‌زد، هی مردم می‌روند جهاد شما آمده‌اید حج. جهاد سخت را رها کرده‌ای و حج راحت را گرفته‌ای. «تَرَکْتَ الْجِهَادَ وَ صُعُوبَتَهُ- وَ أَقْبَلْتَ‏ عَلَى الْحَجِّ وَ لِینَتِه‏»[۱۱] و آن آیه جهاد را خواند از «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏»[۱۲] تا «وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیم‏»[۱۳]. حضرت گفت آیه بعد را هم بخوان. او آیه بعد را از «التابعون» خواند تا «وَ الْحافِظُونَ‏ لِحُدُودِ اللَّه‏». تا به کلمه «وَ الْحافِظُونَ‏ لِحُدُودِ اللَّه‏» رسید حضرت گفت: «هاهنا». همین جا. اگر جهاد را حافظون حدود الله انجام بدهند، ما حج را رها می‌کنیم می‌آییم برای جهاد، چرا؟ چون جهاد حفظ حدود شد علامت جلوی آن منهاست یا به علاوه است مؤمن؟ «وَ الْحافِظُونَ‏ لِحُدُودِ اللَّه‏»، به علاوه است. اگر حافظ حدود الله نیست جلوی این جهاد علامت منهاست؛ یعنی هر چه باشد انسان از نور به ظلمت می‌برد. گفت وقتی ما دیدیم جهاد را کسانی اداره می‌کنند که حافظ حدود الله هستند، حج را رها می‌کنیم می‌رویم جهاد. هر وقت دیدیم آن‌هایی اداره می‌کنند که حافظ حدود الله نیستند، جهاد را رها می‌کنیم و می‌رویم حج. پس حفظ حدود الله علامت عمل است. یکی از حدود عمل ولایت است. اگر این عمل در ولایت طاغوت است، منفی است و اگر با ولایت الهی است، مثبِت است. ممکن است کسی در دوره شاه جزو حکام شاه بوده؛ اما ولایت شاه را قبول نداشت، ولایت مرجع تقلیدش را قبول داشت. رفته است و از او پرسیده است من بروم در این اداره، گفته است با این شرط و با آن شرط برو. خب، این تحت ولایت طاغوت نیست و تحت ولایت الله است و این مدت هم که در قشون او کار می‌کرد، در اداره او کار می‌کرد، حرکتش از ظلمت به سوی نور بود. چون اول با اجازه رفته است، با اجازه مرجع تقلیدش رفته است. «وَ الْحافِظُونَ‏ لِحُدُودِ اللَّه‏».

مداحی هم حدود الله دارد، شعر هم حدود الله دارد. مرجع تقلید باید حدود این‌ها را معین کند. یک گروه را معین کند مرجع تقلید، بروید مدح مداحان و شعر شعرا را ببینید و هر کدامش در چارچوب حدود الله هست، علامت بزنید و هر کدام خارج از حدود است علامت بزنید اصلاح کنید و بدهید دست مداح اگر مداح عمل نکرد. مداح که تقصیر ندارد. کتابش را درست نمی‌کنیم بعد می‌گوییم چرا این‌طور کردی، بنده خدا آدم خوبی است. باید این کار را بکنند مراجع بزرگوار. این گروه پژوهشی، یک گروهشان بروند برای اینکه تمام کتب مداحان را در چارچوب حدود الهی بررسی کنند، اگر این مداحان روی سر نگذاشتند، اگر این مداحان روی چشم نگذاشتند. مداحان خوش ذات هستند. مداحان پاک هستند. مداحان نیتشان خیر است. مداحان سوز دارند، من این مطلب را می‌گویم برای این است که مراجع عزیز اطمینان داشته باشند اگر این کار را بکنند مداحان روی سر می‌گذارند. مداح می‌خواهد خدمت به اسلام بکند.

خب، ولایت اللهی که جاری است، پیامبر اکرم مجرای آن است، علی مجرای آن است، اولاد علی مجرای آن هستند، امام زمان مجرای آن است. ولی فقیه مجرای آن است، این‌ها همه مجرا هستند. ولایت جاری است. خدایا این جاری ولایتت را از مجرای پاکی که برای آن قرار داده‌ای ما را از آن جدا مکن! ولایت طاغوت جاری است، ولایت شیطان جاری است، رئیس جمهور آمریکا مجرای آن است، اسرائیل مجرای آن است، همه این‌ها مجاری ولایت طاغوت هستند. خداوندا ما را از این ولایت‌ها دور بدار! لعنی که می‌کنید لعن به جاری ولایت طاغوت است، سلامی که می‌کنید سلام ولایت اللهی است. خداوندا! اول لعن ما و دوم سلام ما را قبول بفرما.

والسلام علیکم و رحمت الله.

[۱]. اى کسانى که ایمان آورده‏اید؛ النساء/۱۳۶

[۲]. خداوند، ولى و سرپرست کسانى است که ایمان آورده‏اند؛ البقره/۲۵۷

[۳]. اى کسانى که ایمان آورده‏اید، ایمان (واقعى) بیاورید؛ النساء/۱۳۶

[۴]. آنها را از ظلمتها، به سوى نور بیرون مى‏برد؛ البقره/۲۵۷

[۵]. (اما) کسانى که کافر شدند، اولیاى آنها طاغوتها هستند؛ همان.

[۶] – مستدرک الوسایل و مستنبط المسایل/ جلد: ۱۱/ محدث نوری/ ص: ۲۵۵

[۷]. الاقبال بالاعمال الحسنه/ جلد: ۱/ سید ابن طاوس/ ص: ۴۶۷

[۸]. من کار خود را به خدا واگذارم‏؛ غافر/۴۴

[۹]. الکافی، ج۲، ۴۷

[۱۰]. و حافظان حدود (و مرزهاى) الهى‏؛ التوبه/۱۱۲

[۱۱]. تفسیر القمی، ج۱، ص۳۰۶

[۱۲]. خداوند خریدارى کرده‏؛ التوبه/۱۱۱

[۱۳]. و این است آن پیروزى بزرگ‏؛ همان