آیت الله حائری شیرازی
خانه / سایر سخنرانی ها / شیعه از راه اطاعت قدرت به دست می آورد و در راه اطاعت خرج می کند

شیعه از راه اطاعت قدرت به دست می آورد و در راه اطاعت خرج می کند

موضوع: ولایت الهی
زمان: 02/10/89
مکان: رادیو معارف
مناسبت: -
مخاطب: عموم مردم
اهم موضوعات مطروحه: تشخیص حق با عاشورا - اطاعت و ولایت الهی - بیشترین ضرر کننده - زائر امام رضا - روضه و زیارت عاشورا

«بسم الله الرحمن الرحیم»

«الحمدالله رب العالمین و صل الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین»

هر کوهی دامنه‌ای دارد، قله‌ای دارد. ارتفاع محرم و صفر در دهه عاشوراست، همان‌طوری که وقتی از قله کوه نگاه می‌کنید نقشه شهر را و جایگاه هر چیزی را در زیر پای خودتان می‌بینید. در قله عاشورا هم خط و خطوط‌ ها را می‌بینید و می‌شناسید. همان‌طور که اگر خواستید آبادی را ببینید باید از بلندی ببینید، اگر هم خواستید جریانات فکری، انحرافی، حق و باطل را مشاهده بکنید، باید از ارتفاع عاشورا به صحنه نگاه کنید. این مردمی که حق را شناختند، از قله عاشورا به جریانات نگاه کردند و حق را از باطل تمییز دادند. جنگ در عاشورا بین دو گروه نمازگزار بود، هر دو روزه گیر، هر دو اهل حج و جهاد. وقتی ابن سعد می‌خواست، کار را یکسره کند این جمله را گفت: «یَا خَیْلَ اَللَّهِ اِرْکَبِی وَ أَبْشِرِی»[۱]. ای سواران خدا سوار شوید! مژده باد شما را به بهشت! یعنی بکشید حسین بن علی یارانش را، بهشتی می‌شوید، آن‌ها هم شما را بکشند بهشتی می‌شوید. وقتی امام سجاد (ع) آوردنش ببرند و حرکتش بدهند، چشمش به پیکرهای مطهر افتاد، حالش منقلب شد. عمه‌اش، زینب کبری، به او گفت: «یا بَقِیَّهَ المَاضین مالی أراکَ‌ تَجُودُ بِنَفْسِکَ»[۲]. ای بازمانده درگذشتگان، چه شده است از ناراحتی داری جان می‌دهی؟ گفت عمه این‌ها می‌دانستند [که] ما کسی را نداریم کشته‌هایمان را دفع کند، کشته مسلمان، پیکر مسلمان باید دفع شود. این‌ها خودشان را مسلمان می‌دانستند، خودشان این‌ها[کشته هایشان] را دفن ‌کردند. این‌ها ما را مسلمان نمی‌دانستند. از این بلندی عاشورا نگاه کن که امام زمان را مسلمان ندانند. کار به کجا رسیده است، چرا نماز این‌ها را به این روز نشانده است که به قاتل امام زمان بگویند: «خیل الله» و بگویند: «الی الجنه ابشری». بکشید که به بهشت می‌روید و کشته شوید به بهشت می‌روید و به امام زمان و یارانشان بگویند مسلمان نیستند و پیکر آن‌ها را لازم نیست دفن کنند. دفن مسلمان واجب است. دفن غیر مسلمان واجب نیست. نماز آن‌ها را به این روز نشانده ]است[. روزه آن‌ها را به این روز نشانده ]است[. زکات آن‌ها را به این روز نشانده ]است[، حج، جهاد، امر به معروف، نهی از منکر، مجموعه فروع دینشان، از آن‌ها چنین موجوداتی ساخته ]است[.

گفتم از عاشورا قله است، نماز را بشناسید، نماز انسان را عوض نمی‌کند. روزه عوض نمی‌کند. یک نماز انسان را از آنچه هست بدتر می‌کند، یک نماز انسان را اصلاح می‌کند. این را با دقت متوجه بشوید، اسلام یک اتوبان است، یک طرف به سمت خدا می‌رود و آن طرف دور می‌شود. تمام اتوبان‌ها همین است. اتوبان اگر شمالی و جنوبی باشد، یک طرف نرده‌ها از جنوب به شمال می‌رود یک طرفش هم از شمال به جنوب می‌رود. در همین تهران می‌روید خیابان یادگار امام، نوشته است یادگار امام شمالی، یادگار امام جنوبی. درست به عکس هم. اگر اشتباه بکنی، جنوبی و شمال را با هم اشتباه کنی، یک‌ دفعه می­بینی.

یک لحظه چون غافل شدم          صد سال راهم دور شد

شرقی و غربی دوتا کنار هم هستند، مجموعاً یک خیابان است، می‌گوید خیابان چمران. شمال یا جنوبی، اشتباه کنی دوتا را تا بخواهی اصلاحش بکنی دیگر راه ندارد. چرا؟ چون دور برگردان‌ هم اگر هم پیدا کنی باید تمام این راه‌هایی که رفتی، برگردی. اسلام و نماز مجموع این دو خط و اتوبان هستند. همین نماز، یکی‌اش از خدا دور می‌کند. یکی‌اش به خدا نزدیک می‌کند. امامان از شما گریه می‌خواهند؛ اما گریه از روی فکر می‌خواهند. اگر از روی فکر نباشد، این خط و آن خط می‌شوید، گریه‌تان‌ هم سر جایش است. ندیدید هر دو خط را می‌گویند خط امام. چرا؟ به خاطر فکر نکردن است. عاشورا فرصت فکر [کردن] است. چرا صد بار لعن را تکرار می‌کنید، برای اینکه لااقل فکر کنیم رویش و به آن بیندیشیم. چرا صد بار سلام می‌کنیم. شاید یکی‌اش از روی فکر باشد. چرا در مسجد جمکران صد بار «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِین»[۳]؛ یعنی اینجا را بکاوید. مسئله شما اینجاست. چرا شما باید صد بار به اهل نماز نفرین کنید. صد بار به اهل قبله نفرین کنید. نماز را بشناسید. نماز بی فکر همین بدبختی را می‌آورد. اشقیای کربلا همه چیز داشتند، عقل نداشتند. همه کار می‌کردند، فکر نمی‌کردند. گریه داشتند، الآن هم گریه دارند. این‌هایی که عمل انتحاری می‌کنند، شب تا صبح گریه می‌کنند. روز می‌آیند مواد منفجره می‌بندند می‌آیند می‌کشند و می‌روند و خیال می‌کنند به بهشت می‌روند. کمبود جامعه اسلامی ما امروز کمبود تفکر است. کمبود پژوهش و تحقیق است. کمبود تأمل است، اشک از روی معرفت می‌خواهند، خون از روی معرفت می‌خواهند، اول فکر بعد خون، اول فکر بعد اشک. امام زمان ‌هم بیاید اگر مردم اهل فکر نباشند، مثل قرآن سر نی می‌کنند.

تمام یاران علی آمدند راه برون رفت، راه برون رفت، راه برون رفت تا کی؟ اختلافات ما را کشت. هیچی! یک آدم خیّر بیاید به این‌ها بگوید آقا تکلیف برای امام تعیین نکنید. سطحی اشک کار می‌کرد، عقلشان کار نمی‌کرد. یک انسان که بنشیند فکر کند؛ چرا این‌طور شد. دیگر فریب این نمازها را نمی‌خورد. وقتی می‌گویند نماز، بگو نماز شمالی است یا جنوبی، مگر نمی‌گویی یادگار امام شمال یا جنوبی، مگر نمی‌گویی چمران شمالی یا جنوبی. وقتی اتوبان قم هست، می‌گویی کدامش. قم – تهران یا تهران – قم. وقتی برمی‌گردی در آن می‌روی، وقتی می‌آیی در این می‌آیی. تکلیفت را می‌دانی. یکی‌اش برای آمدن پیش خداست همین نماز، یکی برای دور شدن خداست، چه بود این‌ که دور می‌کند، نماز را. نماز را نزدیک می‌کند ولایت، ولایت، ولایت. قرآن چطوری حرف بزند «اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ»[۴] با همین نماز. نماز با ولایت طاغوت می‌شود راه دور شدن از خدا، آن‌هم با وسیله بسیار سریع السیر نماز. من منکر این نیستم که نماز سریع السیر است، حج سریع السیر است، جهاد سریع السیر است، روزه سریع السیر است؛ اما بحثم در این است با کدام ولایت، با ولایت طاغوت سریع السیر است برای دور کردن از خدا، با ولایت بنده مطیع خدا و رسول سریع السیر است برای رساندن به خدا و رسول. چرا فکر نکردند یزید بن معاویه به صراحت می‌گوید وحی دروغ است، اما خدا گفته است: «أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ»[۵]، این ولی امر است، خدا گفته اطاعتش کن. بله گفته­ام که

لعبت هاشم بالملک فلا             خبر جاء و لا وحی نزل[۶]

او وقتی مست می‌شود از این دری وری ها هم می‌گوید اما فعلاً ولی امر است. هر که در اطاعت او کار بکند و بکشد می‌رود بهشت و کشته شود می‌رود بهشت به دلیل اینکه تابع ولی امر است و هر کس مخالفش شد، می‌رود جهنم جنازه‌اش را هم روی زمین بگذارید و دفن نکنید. این است! این قصه امروز عالم اسلام هم همین است. مگر این‌هایی که می‌گویند …..(۱۵:۲۹)اطاعتش واجب است یا فهد واجب است یا ملک عبدالله واجب است؛ غیر از [این است که] همین آیه «أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ» را دارند می‌خوانند؛

اما شما می‌گویید چه؟ می‌گوید: ما می‌گوییم ولی امر، باید من احراز کنم. از راه اطاعت خدا ولی امر شده است. در راه اطاعت خدا ولی امری‌اش را خرج می‌کند. این دو شرط را دارد. شیعه این را از عاشورا یاد گرفته است. از راه اطاعت به دست بیاور‌د این قدرت را، در راه اطاعت خرج کند.

چرا شیعه خبرگان دارد؟ برای اینکه این‌ها مواظب باشند ولی امر از راه اطاعت خدا به ولایت برسد و بعد ولایتش را در راه خدا خرج کند. می‌گوید خیلی خوب، خبرگان گفتند همین طور است، این ولی امر از راه اطاعت خدا این ولایتش به دست آمده، الآن هم دارد در راه ولایت خدا خرج می‌کند. می‌گوید: خیلی خوب. این امام جماعت ماست. از عاشورا باید این را با فکر گرفت. حالا که این هفتاد تا را که ما انتخاب کرده‌ایم، بروید نظارت کنید برای ما گواهی بدهید. این‌ها شهادت داده‌اند. حالا من به این امام جماعت با تمام وجود اقتدا می‌کنم. این امت یک امام جماعت دارد، همه به او اقتدا می‌کنند. خوب مراجع تقلید اگر یک فاضلی را صلاح دیدند وایستاندندش جلو. وقتی نماز می‌خوانند رکوع قبل از او می‌روند؟ خودشان مرجع، یک فاضل را انداخته‌اند جلو، قبل از او حق دارند رکوع بروند؟ چون مرجع هستند! قبل از او سجود بروند، قبل از او سر از سجود بردارند؛ نه! هر که هست اقتدا می‌کند بایستی بهش متابعتش کرد؛ نه جلوتر از او، نه عقب‌تر از او، با او. خوب مردم می‌گویند چه؟ می‌گویند آقا ما به ایشان اقتدا کرده‌ایم. این نفر پشت سریش اگر هماهنگ با او نیست این شد نماز فرادی کرد، خوب کرد. یک نفر لطمه به نماز نمی‌زند. ما کار خودمان را ادامه می‌دهیم، ما منتظر نمی‌شویم او هم برود رکوع بعد ما برویم رکوع؛ نه ما به یک جا نگاه می‌کنیم. مجموعه یک امام جماعت دارد. هر کس فرادی کرد، خوب شما وسیله اتصالت بود؛ اما آقا مسافر بود نماز شکاند، شما می‌بینید الآن وصل نیستید، دو قدم این طرف تر به یک کسی که متصل است خودت را وصل می‌کنی، خودت را از او جدا می‌کنی. این‌ها چیزهایی است که باید از عاشورا گرفت. رهبر که مدام می‌گوید، بصیرت، بصیرت، بصیرت؛ برای همین است. همش می‌گوید عمار یاسر کارش این بود برود، بنشیند با این و آن صحبت کند بصیرت آوری کند، الآن فرصت، عاشورا فرصت بصیرت است. من هم به مداحان توضیح می‌دهم بیایید اول خودتان بصیر بشوید، به شعرا هم عرض می‌کنم بروید اول بصیر بشوید و بعد شعر بگویید. شاعر باید اول بصیر باشد، بعد شعر بدهد. مداح باید بصیر باشد بعد شعر انتخاب کند و متأسفانه در این حوزه بصیرت کم شعر گفته می‌شود. آن‌قدر زمینه دارد برای کارهای هنری.

ای کاش صدا و سیما برای بصیرت این فیلم حکمیت را می‌ساخت و به مردم ارائه می‌داد که چطوری شد علی (ع)، از زبان سنی آقا جان. عبدالفتاح عبدالمقصود حکمیت را نوشته ]است[، پنج جلد کتاب، شش جلد کتاب در رابطه با علی (ع) نوشته]است[، بی انصافی نکرده]است[، سنی هم هست، مصری است. حقایق را انکار نکرده]است[، من به آقایان عزیز عرض می‌کنم این کتاب ترجمه هم شده]است[، بخوانید، کتاب معتبری است. مخصوصاً چون اهل سنت نوشته. نگویند شیعه‌ها نشسته‌اند برای خودشان یک چیزهایی گفتند. اتوبانی بود به نام اسلام، دو خط دارد. مجموعاً بهش می‌گویند اتوبان اسلام. یکی‌اش به خدا نزدیک می‌شود، یکی از خدا دور می‌شود. دقیق بدان به مجموعه می‌گویند اسلام. یک خطش تحت ولایت ولی خدا و مطیعان خداست، به خدا نزدیک می‌کند، یکجایش [هم] در تحت کسانی است که با زر و زور و تزویر روی کار می‌آیند، بعد هم قدرتشان را در راه زر و زور و تزویر به کار می‌برند. آن‌هم نماز می‌خواند، آن‌هم روزه می‌گیرد، به آن‌هم اسلام می‌گویند، دقت کن اسلام یک اتوبان دو خط است. رفتی و برگشتی. این‌ها سوار در خط برگشتی بودند، پنجاه سال از خدا دور شدند، شدند اشقیای کربلا. دیگر بدبختی همین است دیگر که نمازش باعث شد که خیال کند آدم خوبی است و این هم بدترین نوع ظلمتی است که از آدم از نور به ظلمت برود. «الْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا، الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا»[۷]. بیشترین ضرر کننده در عالم کسانی است که گمان می‌کنند آدم خوبی هستند و آدم بدی هستند. این نماز و روزه موجب می‌شود خیال کنند آدم خوبی هستند.

خوب، یک آقایی را یک خورده بداخلاقی‌هایی داشت؛ اما زائر امام رضا بود. بنده خدا از راه رفت در راه یک سال بعد رفیقش دیدش در خواب. گفت چطور شد. گفت خوب می‌دانی که وقتی از دنیا رفتم آوردند مرا دور حرم طوافم دادند. این ملائکه‌های رحمت آمدند مرا از ملائکه عذاب تحویل گرفتند. ملائکه عذاب خیلی عصبانی بودند، تند بودند با من، خیلی در مشقت بودم. این ملائکه‌ها، ملائکه رحمت بودند. از اول که مرا تحویل گرفتند گفت اگر آقا امام رضا دخیلت را قبول بکند دیگر تحویلت به آن‌ها داده نمی‌شود. هر کاری داری بکن. گفت این‌ها همین‌جور به من دلالت می‌کردند. تا مرا آوردند در رواق، در کنار ضریح. شما آقا را نمی­دیدید، من می‌دیدمش. دیدم در سر ضریح نشسته، او هم مرا دید؛ اما تا من را دید رویش را برگرداند. من یک طواف دادند. هی گفتم یا علی بن موسی الرضا دخیل، یا امام رضا دخیل، زائرت هستم دخیل؛ اما خوب من یک بداخلاقی‌هایی داشتم. این ملائکه، یک دور داشتیم، آقا رو نکرد، گفت این دور آخر است. اگر این دور بروی دیگر تحویلت می‌دهیم به آن‌ها. این دور آخر ملائکه یک چیز یادم داد. گفت به این امام رضا بگو تو را به فاطمه زهرا، تو را به جده‌ات فاطمه. من این دفعه گفتم یا امام رضا، تو را به حضرت زهرا، تو را به جده‌ات فاطمه. روی ما را بگیر. گفت تا اسم فاطمه را شنید، نمی‌دانم فاطمه چه حالی دارند این امامان به ایشان. تا اسم فاطمه برده می‌شود، قهر باشند، آشتی می‌کنند، غیظ باشند تغییر می‌کنند. گفت این آقا که رویش برگردانده بود از من یک نگاهی به من کرد گفت شما شیعه‌ها یکجایی برای شفاعت ما بگذارید.

یا فاطمه معصومه ما امروز گذاشتیم یکجا برای شفاعت شما.«یَا فَاطِمَهُ اِشْفَعِی لِی فِی‏ اَلْجَنَّهِ»[۸]. خودت با فاطمه صحبت کن، با این فاطمه معصومه. در حرمش هستی، این روضه را به نیت اینکه شفیعمان بشود بخوان. چطور امام رضا اسم فاطمه را برایش بردند، یک‌دفعه گفت شما شیعیان یکجا برای شفاعت ما بگذارید. گفت وقتی تمام شد به ملائکه،گفت: بگویید که قبولش دارم. تحویلشان ندهید. گفت مرا برگرداندند، این ملائکه‌ها آمده بودند مرا تحویل بگیرند، گفت: نه. آقا قبول کرده‌اند، واسطه شده‌اند همین‌جا بماند. گفت از وقتی آقا گفته‌اند اینجا هستیم یکجایی معین کرده‌اند اینجا زندگی می‌کنیم. خوب می‌خواهم شفیعمان باشید. من هرچه فکر می‌کنم چه زمانی برای حسین بن علی سخت‌تر بود، من تا حالا که به این سن رسیده‌ام وقتی صدایش زدند از بیرون گفتند آقا یک کار واجبی هست بیا در حرم. آقا مشغول جنگ بود کار واجب داشت. گفتند عمه زینب خانم می‌گوید کار واجبی هست بیا داخل. چون زینب است دیگر. کاروان سالار است. حسین بن علی آمده است: چیست کار. می‌گوید این اصغرت، نگاهش بکن:

گاهی پیچان شود به دامن خواهر           گاهی ناخن زند به سینه مادر[۹]

یعنی از ما گذشته است چاره اصغر، چکارش بکنیم. آقا دید ای وای این بچه هی این لب‌ها را جمع می‌کند هی باز. ماهی دیدید که از آب می‌گیرند، ماهی که روی خاک می‌اندازی چطوری. ماهی هی. به این می‌گویند تلظی. تلظی، هی لبش را جمع می‌کند هی باز می‌کند. این پسر بچه شش ماهه مگر چقدر خون دارد. مگر چقدر آب در پوستش، ندیده‌اید درخت‌ها وقتی یک مقداری تشنه می‌شوند این شاخه نازکشان کج می‌شود. پژمرده می‌شود؛ اما برگ‌های یک ساله‌شان سرحال است. آدم‌های بزرگ دارند بتوانند تاب بیاورند. «وهبنی… صبر عنها لاننی جلیل و هل من صبر…»(۲۸:۳۲) حسین صبر بکند بر عطش. اکبر صبر بکند بر عطش، بچه شش ماهه چکارش بکند. گفتند آقا دیگر تکلیفمان بود به شما بگوییم. هر چه نظرتان است. آقا گفت: خوب بدهیدش به من. قنداقه را گرفت سوار اسب نشد. سوار شتر شد و آمد، وقتی سوار شتر شد می‌دانستند می‌آید صحبت بکند، نمی‌خواهد بجنگد.

شه ز حرم خانه‌اش ربود و روان شد

پیر خرد هم‌عنان بخت جوان شد

آمد و آمد به هر طرف نگران شد

تا به که سازد حدیث خویش مدلل

یک مردی در این‌ها پیدا می‌شود، درون این همه نامرد. تا به که سازد حدیث خویش مدلل. یک کسی هست حرفش منطق باشد.

گفت که ای قوم، علی اصغرم این است

شاهد کبرای روز محشرم این است

آن همه اصغر بدند، اکبرم این است

آن شاهدها پیش این شاهد، شاهد کوچکی هستند، این شاهد بزرگ من است در روز محشر.
گفت که ای قوم، علی اصغرم است این

شاهد کبرای روز محشرم این است این

آن همه اصغر بدند، اکبرم این است این

ناگه از آن قوم از سعادت محروم

حرمله‏اش تیر کینه نواخت به حلقوم

تیر سه شعبه درازی‌اش نیم متر است. سرش پیکان آهنی است. سر جوجه را که با ساتور نمی­برّند. این تیر سه شعبه برای این حلقوم! آقا روی دستش بچه را گرفته بود. اگر فکر می‌کنید این بهانه است. بچه را بگیرید خودتان ببرید، آب بدهید. خودش هم بار خاطرش این روضه است. دیدنش در خواب گفت: «شیعتی مهما شربتم ماء عذب فذکرونی» هر وقت یک آب گوارایی نوشیدی بگو یا حسین.

شیعتی مهما شربتم ماء عذب فذکرونی        او سمعتم بشهید من قتیل او اسیر فندبونی[۱۰]

بعد بار خاطرش به این صحنه است: «لیتکم فی یوم عاشورا جمیعا تنظرونی» ای کاش روز عاشورا بودید و مرا در حالتی که داشتم می‌دیدید.

لیتکم فی یوم عاشورا جمیعا تنظرونی        کیف استسقی لطفلی فابوا ان یرحمونی[۱۱]

می‌آمدید و می‌دیدید من طلب آب برای بچه‌ام می‌کنم؛ اما این‌ها حاضر نشدند به من رحم کنند.

لیتکم فی یوم عاشورا جمیعا تنظرونی

کیف استسقی لطفلی فابوا ان یرحمونی

و بجرد الخیل بعد القتل عمدا سحقونی[۱۲]

با اسب‌های نعل تازه زده بعد از قتل عمداً من را استخوان‌هایم را له کردند. شما می‌گویید که بدن آن حضرت را این‌جوری له کردند که آثارش محو بشود. عکس امام را زیر دست و پا له کردند خیال کردند با این کار، کار تمام می‌شود. نه اگر بنا بود با عکس کسی له کردن، او را در جامعه خورد کنی و محوش کنی بدن که از عکس خیلی مهم‌تر است. سم اسب هم از پای انسان‌ها خیلی سنگین‌تر است. اگر بنا بود چیزی، عکسی، شخصیتی با عکسش را زیر دست و پا له کنند؛ آن فراموش بشود، آن بدنی را که زیر سم اسب له کردند باید زودتر فراموش شود. راهتان را ادامه بدهید، کارتان را انجام بدهید، عاشورایتان را محکم داشته باشید. من در این آخرین لحظاتم از تمام مداحان و شعرا، دستشان را می‌بوسم که دقت بیشتر کنند، اشعارشان بصیرت آورتر باشد. مداحان هم شعرهای بصیرت آور را بیشتر بیان کنند. من صحبتم را با یک سلام و لعنی طبق دستوری که داده‌اند، اول آن خط اتوبان اسلام که دور از خدا می‌شود با نماز و روزه از او خارج بشویم. می‌گوییم:

«اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلی ذلِکَ اَللّهُمَّ الْعَنِ الْعِصابَهَ الَّتی جاهَدَتِ الْحُسَیْنَ وَ شایَعَتْ وَ بایَعَتْ وَ تابَعَتْ عَلی قَتْلِهِ اَللّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمیعاً»[۱۳]. هر وقت خواستید صد تا لعن بخوانید فراغتتان کم شد به جای کل لعن این قسمت آخر را با تسبیح صد بار بگویید کافی است. «اَللّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمیعاً» را اولش را یک بار بگویید. «اَللّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمیعاً» را صد بار بگویید و اگر لعن انسان قبول شد نگاه به سلامش می‌کنند. اگر لعن انسان از روی دل بود و حقیقت در را بر رویش باز می‌کنند. وقتی در روی آدم باز شد به آقا می‌گویید «سلام علیکم»، نیست! می‌گویند سلام بعد لعن است برای این است. «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ»[۱۴] کسانی که می­خواهند صد بار سلام را بگویند این قسمت آخر «اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ» بیان کنند کافی است.

و السلام علیکم و رحمت الله

[۱]. الارشاد،ج۲، ص۸۷

[۲]. بحارالانوار، ج ۴۵، ص۱۷۹

[۳]. تنها تو را مى‏پرستیم و تنها از تو یارى مى‏جوییم؛ الفاتحه/۵

[۴]. خداوند سرور کسانى است که ایمان آورده‏اند آنان را از تاریکیها به سوى روشنایى به در مى‏برد و[لى] کسانى که کفر ورزیده‏اند سرورانشان [همان عصیانگران[طاغوتند که آنان را از روشنایى به سوى تاریکیها به در مى‏برند؛ البقره/۲۵۷

[۵]. خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیاى امر خود را [نیز] اطاعت کنید؛ النساء/۵۹

[۶] – اللهوف علی قتلی الطفوف/ جلد: ۱/ سید ابن طاووس/ ص: ۱۷۴

[۷]. از زیانکارترین مردم آگاه گردانم، [آنان] کسانى‏اند که کوشش‏شان در زندگى دنیا به هدر رفته و خود مى‏پندارند که کار خوب انجام مى‏دهند؛ الکهف/۱۰۳ و ۱۰۴

[۸]. بحارالانوار، ج۹۹، ص۲۶۵

[۹] – شاعر: جیحون یزدی

[۱۰]. اسرار الشهاده، فاضل دربندی، ص ۴۶۲.

[۱۱]. همان.

[۱۲]. همان.

[۱۳]. بحارالانوار، ج۹۸، ص۲۹۳

[۱۴]. همان.