«اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم»
«بسم الله الرحمن الرحیم»
متناسب با ظرفیت مجلس، مجلس خسته نشود، ما یک ربع ساعت بیشتر مزاحمتان نیستم. الآن ساعت ۱۰:۲۰ است. إن شاء الله ساعت یازده و بیست دقیقه کم حرفم را تمام میکنم. شب میلاد امام مجتبی (ع) است، علی (ع) میفرماید: «الْعَالِمُ بِزَمَانِهِ لَا تَهْجُمُ عَلَیْهِ اللَّوَابِس»[۱] کسی که به زمان، شناس باشد در شبههها در نمیماند. معمای شبهات را میتواند حل کند. امام هشت سال وظیفهاش تشویق مردم به جهاد و جنگ بود. جنگ، جنگ تا رفع فتنه. جنگ، جنگ تا پیروزی إن شاء الله. ایام، ایام کار حسینی بود. عالم به زمانش بود. هشت سال مردم هر روز جانباز دادند، شهید دادند، اسیر و آزاده دادند. این در آن زمان.
سال آخر جنگ است. امام نگاه به مسائل کرد، دید صلح کند به صرف اسلام است. دوره حسینی امام پایان یافته بود و دوره حسنی امام آغاز شده بود. در آن هشت سال دفاع مقدس مردم امام را مثل امام حسین در وسط میدان می دیدند و جانفشانی می کردند. زمان عوض شد. زمان امام حسن (ع) پیش آمد و به همان دلیل که امام حسن (ع) با معاویه صلح کرد. امام هم گفت که من با صدام صلح میکنم. این صلح تاکتیکی نیست و معمای جنگ را حل کرد با این کار. «الْعَالِمُ بِزَمَانِهِ لَا تَهْجُمُ عَلَیْهِ اللَّوَابِس». امام از چهره حسینی تغییر چهره داد به چهره حسنی. مردم ما هم عالم بزمانشان بودند. همانطوری که پای امام در چهره امام حسین سیصد هزار شهید دادند پای امام در چهره امام حسن هم با همه تلخیها اطاعت کردند. امام می-گفت این جام کشندهتر از زهر را سر میکشم. رزمندگان هم سر کشیدند. حالا الآن دیدیم که قبول قطعنامه یک فرصتی به ما داد. اول، نتیجهاش این شد که صدام مغلوب شد. چون ما حاضر شدیم باهاش صلح کنیم. باورش شد که این من بودم که این جام کشندهتر از زهر را به امام نوشاندم. وقتی غره شد، خب حالا این ها قطعنامه نوشتهاند. که ایران برگردد به مرزهای خودش عراق هم برگردد به مرزهای خودش. بعد گفت چند سال آمریکا مرا تشویقم کرد به جنگ با ایران. من چون شروع کننده بودم، مردم از من می پرسند: خب؛ این همه کشته دادیم دست خالی بود. چه حاصلی داشت. من جواب مردم را چه بدهم!
ایران میتواند جواب بدهد و بگوید من که هنوز شروع نکرده بودیم، دشمن شروع کرد، و حالا تمام شد. ما که شروع کننده بودیم مردم آمدند از ما سؤال بکنند. خب؛ برای چه چیزی جنگیدی. جنگیدی که خوزستان بیاید، ولی خوزستان نیامد. برگشتی به مرزهای خودت. صدام گفت مردم از من بر میگردند با این رسوایی. فکر کرد چون من این همه خدمت به آمریکا کردم یک کاری میکنیم. کویت را به عنوان یک استان تسخیر میکنیم لشکرکشی کرد و کویت را تسخیر کرد. فکر میکرد همه میگویند: خب حقش است. اینها هم گفتند اگر ما امروز کویت را رها کنیم؛ فردا دیگر عربستان را هم بر روی اعتبار ما حساب نمیکند. این بود که اینها گفتند به بهانهای که با صدام بجنگیم پایمان را وارد عراق میکنیم. تا بیاییم در عراق مستقر بشویم. رهبری هم آن موقع رئیس جمهور بودند یا دوره رهبریشان بود. گفتند عراق باتلاق است. میآید و توی آن غرق میشود. عالم به زمان بود. ببینید. صدام حمله کرد به کویت و تمام قدرت ریاست جمهوریاش را از دست داد. امام قبول قطعنامه کرد، بعدش هم مسائل [آبادانی کشور] را شروع کردند، جنگ نبود ، کشتار نبود ویرانیهای و بمبارانها نبود. شروع کرد به بازسازی کشور. امام عالم به زمانش بود. یک وقت دید زمان حسینی است، جنگید، یک وقت دید زمان حسنی است، صلح کرد.
حالا چه زمانی است؟ ما الآن در چه زمانی هستیم؟ زمانه ما چیست؟ این را از زبان آقای حسن زاده آملی برایتان میگویم. که عالم به زمان بودن یعنی چه. ایشان عنوان میکند که ظهور آقا امام زمان(ع) مثل ظهور خورشید است. طلوعش مثل طلوع خورشید است، غروبش هم مثل غروب خورشید است. خود ایشان هم فرمودند: کسی سؤال کرد در دوره غیبت چه فایدهای برای وجود امام زمان (ع) است؟ فرمود: وقتی ابر هست چه فایدهای برای خورشید است. زمین در جاذبه خورشید حرکت میکند. متکی به خورشید است. ولی خداوند می گوید: درونش ابر باشد. خب غیبت [هم] مثل ابر است. من وجودم مثل خورشید است. آقای حسن زاده میگوید: ظهورش هم مثل ظهور خورشید است. غروبش هم مثل غروب خورشید است. غیبت هم مثل غروب خورشید است.خورشید چطوری غایب میشود. غیبت هم آنطور است. خورشید جِرمش ناپدید میشود، زمین این جور می آید جلو خورشید. در این حرکت وضعی اش. هر ساعتی خورشید غروب میکند یک ساعت و نیم بعدش یک سپیده غروب میکند. ببین چطوری میگویم. اگر این خورشید باشد، این کره نور خورشید است. این خورشید جرمی است. این خورشید اشعه است. این کره خیلی بزرگتر از این کره است یک ساعت و نیم قبل از اینکه این کره آشکار بشود، این کره آشکار شده است. نگاه کن. من میخواهم این بیاید بالا. این زمین برود پایین، زمین می چرخد. اول ببینید این خط دیده میشود. بعدها این خورشید میآید. فاصله این نقطه تا این نقطه یک ساعت و نیم طول میکشد. آن موقعی که اذان صبح میگویند این نوری که دیده میشود به نام سپیده، نور خورشید است. این نور خورشید را میتوانی بگویی ظهور یا نمیتوانی بگویی. ظهور است یا ظهور نیست. سپیده ظهور خورشید است یا ظهور خورشید نیست. میگوید ظهور نورش است. نورش هم مثل خودش است دیگر. ظهور نورش از ظهور خودش است. یک ساعت و نیم قبل از اینکه خورشید ظاهر بشود. نورش ظاهر میشود. در مغرب هم، خورشید که اینجا غروب کرد. یک ساعت و نیم بعدش نورش محو میشود. نور خورشید که محو میشود، وقت نماز عشاء است. سقوط شفق. منتهی تفاوتی که ظهور و غروب دارد. در غروب اول جرم رد میشود بعد نور، در طلوع اول نور ظاهر میشود بعد جرم.این است دیگر، اما هر دو هم علتش یک چیز است. چون کره نور هزار برابر بزرگتر از کره خود جرم است. آقای حسن زاده میگوید: ظهور [امام زمان] مثل ظهور خورشید است. غیبت هم مثل غیبت خورشید است. امام زمان (ع) که غایب شد غیبت صغری، غیبت جرم بود. نورشان غایب نشده بود، حضرت نایب داشت. چهار تا نایب هفتاد سال داشت. میگویید شما در غیبت اینجوری دیدید که غیبت حضرت عینا غیبت خورشید است. میگوید ظهورش هم مثل ظهور خورشید است. آن وقتی که حضرت میآید در مکه و ندا میدهد که ایها الناس من آمدم. این طلوع جرم است. شخص حضرت ظاهر میشود. باید سالها قبل از این نورش ظاهر شده باشد. آقای حسن زاده تطبیق میدهد و میگوید انقلاب که پیروز شد، این نور امام زمان بود. خب شما نمیگویید، امام نگفت. امام گفت انقلاب ما انفجار نور بود. یعنی سپیده نور حضرت بود. امام نگفت ما منتظر طلوع خورشیدیم. کی میگویید شما، منتظر طلوع خورشیدیم؟ منتظریم آفتاب بزند. وقتی که سپیده گذشته شما منتظر طلوع خورشید هستید. ایشان میگوید: ایها الناس ما در بین الطلوعین هستیم. طلوع اول حضرت ظاهر شده است. طلوع دومش مانده است. این اظهارات آقای حسن زاده است. آقای حسن زاده شخصیت کمی نیست. آقای حسن زاده با سایر علما فرق میکند. شاگرد ایشان در طب با تلفن از اتریش بیمار را میگویند دارو میدهد و بعد تعجب میکنند. چند سال بردهاند در اطباء اروپا نتیجه نگرفتهاند و با تلفنی خوب شد. این شاگرد طبی آقای حسن زاده. آقای حسن زاده آدم فوق العاده ای است. به هر جهت میگوید آقایان که می خواهید کاری بکنید، نماز هم اگر میخواهید بخوانید نماز صبح وقتش بین الطلوعین است. اینکه بگوییم آقا بیایند چه میکنم، آقا بیایند چنان میکنم، این مثل این است که بگویید آفتاب که زد من نماز صبحم را میخوانم. آن موقع دیگر نماز قضاست. آنچه در عراق دارد واقع میشود علامت است. مسائل دیگر علامت است. من به این نکته اشاره کنم و به بحثم پایان بدهم. از حضرت سؤال کردند که کی این ظهور شما واقع میشود؟ گفت هر وقت بر مردم دیدی وفا را.
امامهای ما را میگرفتند چند تا[(انسان)] رویشان کشته میشدند. امام راحل را گرفتند نیمه خرداد تشکیل شد. امامها، مردم را دعوت به جنگ میکردند مثل علی (ع) چند تا حاضر میشدند بیایند جبهه؟ امام راحل مردم را دعوت کرد سیصد هزار شهید دادند. وفاداری است دیگر. میدانید با اسرایتان چه میکردند در عراق؟ آقای ابوترابی خودش برایم نقل کرد که یک سرهنگ بعثی آمد دید نماز میخوانند امام جماعت را برد و مردم را غدغن کرد که نماز جماعت نباید بخوانند. این را کفپایی گفت بهش بزنند تا ایشان قول بدهد که نماز نمیخواند. در نماز جماعت دیگر امام جماعتی نمیکند تا آزاد شد. شلاق زدند ده تا بزن. یکی، دو تا، سه تا ده تا. ایشان به جای اینکه التماس کند گفت یا صاحب الزمان. بیست تا زدند. گفت یا صاحب الزمان. سی تا صد تا زدند، آقای ابوترابی گفت دویست تا زدند، سیصد تا، نخیر، هزار تا زدند. فقط گفت یا صاحب الزمان. این افسر گفت فایده ندارد اتو بیاورید. برق گذاشتند تا دید، رویش را کرد پایین. التماس نکرد. گفت یا صاحب الزمان. یک دفعه افسر خودش گفت این را کولش کنید و بیاورید. این را انداختند بر روی دوش و گرفتند و آوردند. و گفت تا من هستم اینجا نماز بخوانید، جماعت هم بخوانید. من امروز به امام زمان شما ایمان آوردم. اسرا این را میکشیدند. جانبازها چه میکشند؟ اینها همهاش وفاداری است. امام وقتی قبول قطعنامه کرد دیدید؟! یک نفر به امام نگفت «السلام علیک یا مذل المؤمنین». امروز که ولادت امام حسن مجتبی است، ببینید؛ قدر کارتان، شغلتان، برنامهتان را بدانید. هر وقت کسی از زحمتتان خبردار نمیشود ناراحت نشوید. آقا اینها نمیدانند، امام زمان میداند که من دارم کار میکنم. امام زمان میداند که من دارم فوق العاده دارم کار میکنم. امام زمان میداند که من خارج از برنامه دارم کار میکنم. امام زمان میداند هر وقت به من گفتند بیا، من آمدم. من نگاه نمیکنم که او میآید یا نمیآید. من میگویم آمدم. خودتان را در دوره حکومت ایشان بدانید و کار کنید.
«السلام علیکم و رحمه الله».
[۱] . الکافی، ج۱، ص۲۷