آیت الله حائری شیرازی
خانه / اعتقادی / گلچین بیانات / “عمل” مثل تیر اندازی است

“عمل” مثل تیر اندازی است

در تیر اندازی، تیرانداز مقابل« سیبل» دراز می کشد، گاهی اصرار دارد که تیر بیشتری به من بدهید. حالا یا از صدای تیر خوشش می آید، یا از« گلن گدن» کشیدن، یا از تیر انداختن. همه اش به فکر این است که چند تا تیر بیشتر بیندازد. مربی که او را امتحان می کند، می خواهد ببیند این چقدر نمره می گیرد و این به فکر آن است که چقدر بیشتر تیر بیندازد. به هر جهت اینقدر تیر به او می دهد که وضع تیر اندازی وی مشخص شود، یعنی هرچه شانسی و بی هوا زده است معلوم شود. وقتی که تیر اندازی کرد او را به کنار « سیبل» می برند، تا مشخص شود.
آخرت و دنیا اینجوری است. انسان در دنیا که کار می کند کارش تیر اندازی است و سیبل« نامه عمل» است. از اینجا پیدا نیست که شما کجا را زده اید و کجا را نزده اید، بعد که این صد متر راه را رفتید و به «سیبل» رسیدید متوجه می شوید، وقتی تیر می اندازید متوجه نمی شوید کدام خورد و کدام نخورد.
عمر دنیا محلی است که آدم تیر می اندازد. وقتی که تیر های او و دیگران تمام شد و تفنگها را از دست همه گرفتند، آنگاه به کنار سیبل می روند. تا آخرین نفر تیرش را نیندازد و اسلحه اش را زمین نگذارد، به هیچ کس اجازه نمی دهند کنار سیبل برود، می گویند خطر دارد، همانطوری که تا آخرین نفر از دنیا نرود، آخرت شروع نمی شود.
کسی که تیر می اندازد فکر می کند۸،۷ تا به خال خورده است، اما وقتی می رود می بیند هیچ خبری نیست. انسان هم خودش خیال می کند این کارهایی که می کند همه اش از روی تقواست، خودش را سمبل تقوا و از متقی ترین مردم عالم می داند و می پندارد همه تیرها را زده است توی خال، اما وقتی نگاه می کند می بیند اصلا به« سیبل» هم نخورده است.
صفحه سیبل دارای چند حلقه است، هرچه به مرکز خال نزدیکتر باشد، نمره اش بیشتر و هر چه دور تر باشد کمتر است. بهشت هم همینطور، یک بهشت جایزه کسی است که توی خال زده است، یک بهشت پایین تر است برای آنکه کنارش زده است. بهشت هم حلقه حلقه است، مقامات بهشت فرق می کند، مسکن بعضی ها در قلب بهشت است. بعضی می زنند توی سیبل بیتقوایی و توی خال، جهنم هم مثل بهشت سیبل دارد. آدمی در این دنیا به این می ماند که مقابل او دو سیبل قرار داشته باشد، یک سیبل مثبت، یک سیبل منفی، بعد به او بگویند حال مخیری.
راهی به سوی عاقبت خیر می رود
راهی به سوی هاویه، اینک مخیری
« انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا»
آدم گاهی از صدای تیر خوشش می آید و غافل می شود، مربی به او می گوید دستت تکان نخورد، خودت را جمع کن، نفس نکش، وقتی تیر می اندازی صبر کن آرامش داشته باشی، چشمت را باز کن، به روزنه و مگسک و هدف نگاه کن. مثل همین است که به انسان می گویند وقتی می خواهی کاری کنی « بسم الله» بگو، قصدت قربت و«لله» باشد، نیتت نلرزد، تا به هدف بخورد. گاهی انسان هدف را درست تنظیم می کند، اما دست می لرزد. در امور معنوی هم می گوید وقتی هدف را درست در نظر گرفتید مواظب باشید هوای نفس دست را نلرزاند، همه چیز انسان در قصد قربت است. گاهی چشم می بیند ولی دست می لرزد، گاهی دست نمی لرزد، اما چشم نمی بیند. هر دومشکل ساز است. همانطور که اسلحه « لگد» دارد، تقوا هم لگد دارد. اسلحه را در وقت تیر اندازی باید محکم بگیرید، کاری را هم که برای خدا می خواهید انجام بدهید، باید خیلی خودتان را محکم بگیرید تا ضربه نبیند.
آدم کمبود می آورد، خرجش کم می شود، عائله دارد، احتیاجات دارد، اینها لگد است؛ یعنی تکان دارد. آنکس که تفنگ را شل می گیرد، یک لگد میخورد که پرت می شود. آنکسی هم که به او مسوولیت میدهند و شل و ول می گیرد، باید بداند که مسوولیت، لگد دارد. تقوا پرتش میکند. وقتی به انسان مسوولیت دادند باید آن را مثل تفنگ درسینه بفشارد. هرچه محکم تر بگیرد تکانش کمتر است و هرچه شل تر بگیرد سخت تر است.
نفس اماره را هم هر چه شل بگیرید، لگد می زند هرچه سفت بگیرید، بهتر به نشانه خورده و خوب هم کار میکند.