رئیس مجلس آلمان غربی در دوره آقای خاتمی به ایران آمد. آن موقع بحث روز، گفتگوی تمدنها بود و ایشان هم روی این مساله مانور میداد. زمانیکه خواست موضوع گفتگوی تمدنها را شروع کند من گفتم که میخواهم در ابتدا سوالی از آقای رئیس مجلس بپرسم. گفتم اگر ۲ نفر با هم دعوا میکردند و یک نفر سومی آمد به هر کدام یک چوب داد، آیا به این دو نفر خدمت کرده است یا خیانت؟ او ترسید که اگر بگوید خیانت کرده من مچ او را میگیرم که شما در دوره جنگ به عراق و ما کمک میکردید. برای رئیس مجلس هم، چنین گافی خیلی سخت است. آخر یک جوانی بود که گفت من عضو حزب سوسیالیست هستم و جزو نمایندهها بود. این جوان دیگر حوصله نکرد و گفت جواب شما روشن است و این فرد به هر دو نفر خیانت کرده است. ایشان هم ناچار شد که بگوید خیانت کرده است. البته بعد من دل او را آرام کردم و گفتم که سوال من سیاسی نیست. من میخواستم بگویم که نتیجه علم منهای دین، این است. اینکه دائم تو سر دین میزنند و میگویند که دین باعث عقبافتادگی است، یک بار هم به دین فرصت دهید که از خودش دفاع کند. دانش که تاج افتخار بشریت است تا به حال چه کار برای بشریت کرده است. بشر در ابتدا الف بود و ب. دانش آمد و دائم یکی به این داد و یکی به آن. بعد از اینکه این فرد قبول کرد که چنین اقدامی خیانت است.
سوال دوم را مطرح کردم. گفتم شما معتقدید که آیا اول باید یک نفر را مسلح کرد و بعد او را اصلاح کرد یا اینکه اول او را اصلاح کرد و بعد مسلح کرد؟ در پاسخ به این سوال هم کمی این پا و آن پا کرد و بعد گفت اول اصلاح و بعد تسلیح، گفتم خب شما که میگویید ابتدا باید اصلاح و بعد مسلح شود اگر کسی اصلاح نشده مسلح شد باید او را خلع سلاح بکنیم یا خیر؟ او هم ناچار شد که بگوید باید خلع سلاح کنیم.
گفتم پس آن چیزی که میتواند جامعه را اصلاح کند ۳ چیز است: خلع سلاح فاسدها، اصلاح و تسلیح. اینکه ما بیاییم و با یکدیگر حرف بزنیم، اما هیچ ضمانت اجرایی نداشته باشیم چه اهمیتی دارد. دیدید که گفتگوی تمدنها هم کمکم خاموش شد. من تاکید کردم که ما ضمانت اجرایی میخواهیم و شرط امنیت، اینهاست. اینکه میگویم خودسرانه کار کردن، عاقبت ما را به این روز نشانده است که از باران فرار میکنیم و میرویم زیر باران میایستیم. اینکه ما الان به این روز نشستهایم به خاطر خودسری است. یعنی من طوری زندگی میکنم که دیگران مرا بپسندند، حالا گیرم که همدیگر را پسندیدیم. اگر فقط ما بودیم و غیر از ما کسی نبود حرفی نداشتیم، اما عالم صاحب دارد و این طور رفتار، خودسرانه است.