آیت الله حائری شیرازی
خانه / اخبار / اسلایدر / مصاحبه ها / ضرورت اخلاق: مصاحبه با آیت الله حائری شیرازی
ضرورت اخلاق: مصاحبه با آیت الله حائری شیرازی

ضرورت اخلاق: مصاحبه با آیت الله حائری شیرازی

نظر حضرتعالی در رابطه با ضرورت اهمیت اخلاق در زندگی فردی و اجتماعی چیست؟ آیا ثمره اخلاق در زندگی دنیوی بیشتر است یا در زندگی اخروی؟

من معمولاً با مثال صحبتم را آغاز می کنم؛ بچه های خردسال شما از دوسالگی با سه چرخه کار می کنند. هر وقت خواستند سه چرخه را متوقف کنند پایشان را از روی رکاب بر می دارند. بعداً اینها دوچرخه سوار می شوند وقتی می خواهند دوچرخه را متوقف کنند دیگر نمی توانند پایشان را از روی رکاب بر دارند؛ اول باید دوچرخه را متوقف کنند بعد پایشان را بگذارند پایین به دلیل اینکه قدرت نیروی محرک بیشتر شده، برای ترمز کردن نمی شود به برداشتن پا اکتفا کرد. پس کنترل برای امنیت، امنیت برای سلامت. بشر با علم در عالم پیش می رود، آیا این علم نقش گاز را دارد یا علاوه بر اینکه نقش گاز را دارد نقش ترمز را هم دارد. برای پیشگیری و توقف سئوال از شما علوم بشری در ماشین قدرت و ماشین اقتدار بشریت نقش گاز را برای پیشرفت دارد. یعنی اینها پیش بینی ترمز ش را نکردند به همین جهت، ما ریشه اخلاق را به عقل بر می گردانیم. عقل از عقال است؛ عقال به زانوبندی می گویند که با آن پای شتر را می بندند که متوقف شود. مشابه این هم درست می کنند چفیه هایی که روی سرشان است. باد می بردش چیزی می گذارند روی آن که نگه اش دارد به آن می گویند عقال، همان عقال از عقل است. قدرت بشری که با علم پیش می رود ترمزی می خواهد که با عقل استفاده شود. بشر در به کار بردن گاز بوسیله علوم بشری و تحقیقات، موفق تر است. علم نقش گاز را دارد و نقش ترمز را نمی تواند داشته باشد. نقش ترمز چیست؟ نقش ترمز این است که آیا آدم صاحب دارد یا ندارد؟ این سئوال نقش مهمی در این قضیه دارد. اگر کسی بگوید عالم صاحب دارد آن صاحب مالک من هم هست و آن مالک شنواست. آن مالک بیناست، آن مالک متوجه است. که این می شود ترمز و همین می شود اخلاق. و این طور نبوده که مثلاً قبل از اسلام مردم از این ترمز هیچ اطلاعی نداشته باشند از معلقات سبع شاهد می آورند. شعر از زهیربن ابی سلمان جزء شعرهای معلقات سبع است هفت تا شعر یکی اش همین شعر زهیر است.

علی ابلغ الاحلام انی رساله

و ضبیان هل اقسمتموا کل مقسمی

به ضبیان و به این قسم خورده ها بگو همه قسمی خوردید.

و لا تکتموا من الله ما فی نفوسکم

لیخفا و مهما یکتم الله یعلمی

آنچه در دلتان است می خواهید این عهد را نقض کنید یک کاری کنید که خدا نفهمد هر چه بخواهید کتمان کنید خدا می فهمد:

یؤخر فیجعل فی کتابهم

و یذخر لیوم حساب و یعجل و ینتقم

وقتی دانست یا تأخیر می اندازد و یا اینکه تخلف شما را در نوشته ای می نویسد و برای روز حسابی ذخیره می کنند و یا اینکه تأخیر نمی کند، بلکه تعجیل می کند و همین جا انتقام نقض عهدتان را می گیرد. آنها که وحشی و جاهل بودند در عهد جاهلیت در مقابل آن قدرت جزئی که داشتند یک ترمز این چنینی هم داشتند؛ اما عصر ما گاز شده الی ما شاءالله. انگشتی اشاره کنید به موشک های بالستیک قاره پیما با کلاهک هسته ای خوشه ای چند شهر را منهدم می کند. ترمزاین قدرت کجاست؟ دو انسان را در نظر بگیرید که کلت هاشان روی شقیقه همدیگر گذاشته اند و کارهای جاری شان را انجام می دهند، یک دستشان کلت است روی شقیقه همدیگر با یک دستشان دارند نامه می نویسند بشریت اینگونه است، وضعیت کارهای روزمره این جوری است؛ موشکش درست روی سر این و آن است و فقط در چنین شرایطی دارند با همدیگر زندگی می کنند. حال این زندگی است دو نفر کلتشان را روی شقیقه هم گذاشتند که این به خاطر فقر اخلاقی است. یعنی شما نمی توانید نام خدا و اخلاق را از هم جدا کنید. شما نمی توانید آخرت و اخلاق را از همدیگر جدا کنید؛ اگر خدای و آخرتی باشد، اخلاق تجلی پیدا می کند. اگر این دو عامل را حذف کردید آن بقیه توجیهاتی است که دیگر ته و توش چیزی نمی ماند. «آنچه برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند» حالا می خواهد معتقد به خدا باشد یا نباشد. وقتی دو انسان به یکدیگر اطمینان ندارند رابطه شان صلح مسلح است. صلح مسلح یعنی این از ترس آن موشکش را به کار نمی برد می بینید اصطلاحی که به کار می برند برای سلاح های خودشان که دانشگاه ها کمکشان می کنند می گویند سلاح های بازدارنده. حالا من به عزیزان عرض می کنم بازدارنده را کالبدشکافی کنید. این سلاح را برای چه کسی می خواهد؟ برای اینکه دیگری را بازدارد؟ اما اینکه من به دیگری تجاوز نکنم، این بازدارنده اش کو. با علم می توان سلاحی را اختراع کرد که دیگران را از تجاوز به ما باز دارد، اما می توان با دانش، آموزشی را اختراع کرد که من را از تجاوز به دیگری باز دارد باز داشته شدن من از تجاوز به غیر به این می گویند بازداشتن غیر از تجاوز به من به این می گویند علم این جای علم است این جای اخلاق نیست. امنیت دو رکن دارد: علم و اخلاق. علم برای سازندگی و بازداشتن دیگری و اخلاق برای بازداری من از تجاوز به غیر. و در تمدن غرب بازداشتن غیر از تجاوز به انسان دیده شده بازداشتن انسان از تجاوز به غیر دیده نشده است. با آقای عباس هجری، تقی کی منش و علی عموئی در زندان بودیم به علی گفتم شما تمدن را چی تعریف می کنید؟ گفت که ما به کسی می گوییم که خودش مواظب خودش است که به دیگری تجاوز نکند این را بهش می گوییم تمدن وحشی به کسی می گوییم که باید مواظبش باشند تا تجاوز نکند. گفتم خدا پدرت را بیامرزد حالا به اصطلاح این که تمدن به این معنا باشد شما یک کشور متمدن به من نشان بدهید که خودش مواظب خودش باشد که به دیگری تجاوز نکند. آلمان مواظبش باشیم یا خودش مواظب خودش است. انگلستان باید مواظبش باشیم یا خودش مواظب خودش است، اخلاق یعنی همین. پس بر معنای این شما الان تمدنی که در عالم دارید تمدن رسمی است یا تمدن اسمی تمدن اسمی. است هیچ خبری از تمدن رسمی نیست؛ شرط تمدن رسمی اگر متمدن به کسی می گویند که مواظب خودش است که به دیگری تجاوز نکند ما متمدن رسمی نداریم متمدن حقیقی پیامبر ماست. به اهل کتاب می گوید: «َتعَالَوْا إِلَی کَلِمَهٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلا نَعْبُدَ إِلا اللَّهَ وَلا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَلا یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ».(آل عمران،۶۴)

ما نمی خواهیم شما بنده ما شوید ما برای این روز تلاش نمی کنیم این یعنی اخلاق. «وَلا یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا» خوب عالم الان گرفتار علم بدون اخلاق است نتیجه اش این شده هر چه علم بدون اخلاق پیش برود از امنیت دور می شود. ما زمانی می توانیم به امنیت برسیم که اول سلاح بازدارنده خودمان را داشته باشیم. بعد سلاح بازدارنده دیگر. سعدی اخلاق را این طور معنا می کند:

وجود تو شهری است پر نیک و بد

تو سلطان و دستور دانا خرد

رضا و ورع نیکنامان حر

هوا و هوس رهزن و کیسه بُر

یعنی انسان از خودت شروع می شود در خودت یک شهری هست اگر در خودت اصلاح کنی درست است.

تو با دشمن خویش هم خانه ای

چه در بند پیکار بیگانه ای

تو خود را چو کودک ادب کن به چوب

به گرز گران مغز مردان مکوب

خوب معناش این است انسان بوسیله اینکه خودش را باز نمی دارد همین دشمن ها از خود باز نداشتن ها آغاز می شود. وقتی من خودم را کنترل نکنم همه می ترسند من به آنها حمله کنم و به همین جهت تیرهاشان را به سمت من شلیک می کنند، اما اگر خاطر جمع باشند من به آنها حمله نمی کنم فقط آدم های شرورش به من حمله می کنند؛ چون دیگران می گویند چکارش داریم کارمان ندارد. پس در حقیقت، وقتی انسان خود را کنترل نکند، دیگران را با خود دشمن می کند. بعد به علم می گویند اگر دشمنم شده تو یک سلاحی برایم درست کن که او را از تجاوز به خودم باز دارم. اما اگر من خودم را باز دارم او می گوید ایشان قدرت هم پیدا کند نمی خواهد علیه من به کار ببرد، احساس خطر برای خودش نمی کند و نمی رود دنبال کسب قدرت، اما اگر من وقتی خودم را کنترل نمی کنم صاحب قدرت شدم هر کس می گوید آقا سلاح دست بیگانه افتاده مواظب خودتان باشید. بروید تأمین سلاح کنید. دانش بدون اخلاق جز ضرر برای انسان چیز دیگر ندارد؛ ولو اینکه انسان را به کره ماه برساند؛ زیرا هر دو انسان را مسلح می کند و هر کس هر دو را مسلح کرد دشمن هر دو است. اولین شرط مفید بودن علم، اخلاقی بودن آن است. اخلاق هم برای دنیا نافع است و هم برای آخرت. اگر اخلاق نباشد ثروت انسان به ضرر او است، علم او به ضررش است؛ اخلاق هویتی دارد که به علم جهت می دهد. ممکن است جلوی علم به علاوه باشد ممکن است منها باشد. اگر اخلاق نباشد علم عدد جبری است جلوی آن منها می رود جلوی مال منها می رود، جلوی عزت منها می رود، جلوی قدرت منها می رود. تمام این ریاست ها و امکانات هر چه در دست انسان است همه اش می شود علامت منفی اگر همین اخلاق آمد جلویش همه اینها تبدیل می شود به مثبت. آیه «زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّهِ» (آل عمران،۱۴) کسی آمد خدمت حضرت و گفت من نگرانم می ترسم حب الشهوات در ذهن من تزیین شده باشد حضرت به او گفت مگر می خواهی چه کنی؟ گفت می خواهم مهمانی کنم، می خواهم به فقیر کمک کنم حضرت به او فرمود: «انک لا تحب الدنیا انک تحب الاخره» تو دنیا را نمی خواهی تو آخرت می خواهی. همین اندازه که اخلاق آمد سلاح، قدرت، شهرت، می شود مثبِت. پس اخلاق همین اندازه ضروری است که اگر بیاید کنار علم انگار علامت مثبت آمده و اگر از کنار علم برداشته شود می شود منفی.

از جمله دروسی که در دانشگاه ها تدریس می شود درس اخلاق اسلامی است. حال با توجه به ضرورت اخلاق در زندگی انسانی از نظر حضرتعالی عوامل و موانع تأثیرگذاری آموزه های اخلاقی کدامند؟ راه های مقابله با موانع تأثیرگذاری را هم بفرمایید.

اینکه بیاییم مثل معراج السعاده یکسری صفت خوب در یک طرف قرار دهیم و یک سری صفت بد و اخلاق رذیله در طرف دیگر قرار دهیم بعد بخواهیم راه های مقابله با صفات بد را پیدا کنیم، جواب نمی دهد. اخلاق حرکتی است که به صورت غیرمستقیم جواب می دهد حقیقت قضیه این است که این دو جنبه ای که در انسان وجود دارد شناخته شود. جنبه «فِطْرَهَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا….» و جنبه «انّ النفس لاماره بالسوء الا ما رحم ربی» هم نفس را دارد هم فطرت را دارد هم «اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک» و هم «نحن اقرب الیه من حبل الورید» و هم اینکه خدا بشر را بر فطرت پاک آفریده است: «کل مولود یولد علی الفطره» قرآن وقتی که در مورد خلقت انسان گفتگو می کند، نقل می کند که ما به ملائکه گفتیم انسان را می آفرینیم. ملائکه به انسان به دید تردید نگاه کردند که «أتجعل فیها من یفسد فیها» ملائکه درباره خودشان هم حسن ظن داشتند و «نحن نسبح بحمدک و نقدس» اینکه ملائکه از خودشان تعریف کردند، این یک نوع «خود» بود. حالا دیگر آن لایه نازک تبدیل شده به یک پرده ضخیم «فسجد الملائکه کلهم اجمعون الا ابلیس» بعد به ابلیس گفتند چرا سجده نکردی؟ گفت: «لم أکن لا سجدَ لبشرٍ خلقته من صلصال من حماءٍ مسنون» یا گفت: «انا خیر منه خلقتنی من نار و خلقته من طین» این دارد می گوید آن موقع که زمین نبود که ما انسان بیاوریم و جهل را در او مستقر کنیم این «خود» عامل همه چیزها بود. شیطان ببا دیدن خود ۶هزار سال عبادت را ضایع کرد و تبدیل شد به حجاب ضخیم این می شود اخلاق، یعنی بدانیم ۶هزار سال عبادت تبدیل می شود به حجاب ضخیمی که ابلیس تصویر کرد. یعنی انسان باید بداند از کجا ضربه می خورد. اگر نداند، دنبال علت اصلی نمی گردد. سرکشی ابلیس به ما می آموزد که مواظب باشیم با نماز و روزه و خدمت به خلق به سرنوشت ابلیس دچار نشویم. عکسش هم اتفاق می افتد؛ ساحرها برای فرعون هشتاد سال عمرشان را خرج می کردند این حجاب به این غلیظی و آخرش هم می خواستند زمینه پیروزی فرعون بر موسی را فراهم کنند. اینها از خود گذشتند و اخلاق یعنی از خودگذشتگی و «القی السحره الساجدین قالو آمنا برب العالمین رب موسی و هارون» بعد فرعون تعقیب کرد. دست و پا قطع می کند و شما را در تنه نخل میخ کوب می کند. این هم استقامت. «الذین قالوا ربنا الله» که اینها گفتند «آمنا برب موسی و هارون» تهدیدشان کردند، گفتند بگذارید دست و پایمان را قطع کنند «الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه» یعنی دیگر درهای نور برایشان باز می شود. اینکه می گوید: «لا تفتح ابواب السماء» درهای آسمان برای آنها باز نمی شود برای این باز شد اخلاق این است اخلاق یک نکته است «العلم نکته کثرها الجاهلون» نکته اخلاق بین خود و خدا را انتخاب کرد خود را که مقابل خودت از این جهت از آن تعبیر می کند به طاغوت «الله ولی الذین آمنوا یخرجهم … اولیائهم طاغوت» یعنی خودش طاغوت بیرون که نیست که کسی را طاغوت می کند. ابداً یک همچنین عرضه ای ندارد شما وقتی می شوید: «الذین کفروا اولیائهم الطاغوت» طاغوت بیرونی که دستش به انسان نمی رسد طاغوت درونی است که طاغوت بیرونی را طاغوت می کند، اینها اخلاق است. شما می خواهید عبادت را از اخلاق جدا کنید اصول عقاید را از اخلاق جدا کنید، بعد می بینید چیزی از آن نماند. اینها یک چند ضلعی هستند که در اضلاعشان به یکدیگر مرتبطند. در عالم خارج اینگونه نیست که اخلاق و عقاید از هم جدا باشند. جدایی اخلاق و عقاید جدایی عقل است؛ یعنی انتزاعی است. تحقق اخلاق در عالم اینگونه نیست که آن یک عالم دیگری داشته باشد. آن یک عالم دیگری است. طرف مثلاً عقایدش خوب است، اما اخلاقش بد است. اینجوری است «علیه یسئل و کلم الطیب و العمل الصالح یرفعه» اصلاً شما نمی توانید عمل صالح را از اخلاق جدا کنید؛ چون عمل صالح به نیت صالح نیاز دارد. نیت صالح یعنی نیتی که در آن «خود» نباشد. بدون گذر از خود، هیچ کاری نمی شود کرد؛ یعنی هر عملی نیت دارد. کسی که فاقد نیت است یا نیتش «خود» است به جایی نمی رسد. پس ملاک نیت است دانشجو باید انسان شناسی، ایدئولوژی، اخلاق و این روش ها را بیاموزد. اینها به هم قفلند. به قول دکتر شریعتی، شما بایستی از انسان ایده آل در اخلاق تعریفی داشته باشید. تعریفی داشته باشید از جامعه ایده آل در جامعه شناسی بعد نحوه گذر از وضعیت فعلی به وضعیت ایده آل را تفهیم کنید و طرحتان را بدهید که این مدل اخلاق، مدل تربیتی و مدل جامعه شناسی تان بشود. امروز هم مهم ترین چیزی که شما در مهندسی فرهنگ به آن نیاز دارید، «مدل» است. شما تا مدل ندهید، اصلاً نمی توانید کار کنید. اگر مثلاً به صورت عملی با مسائل دانشگاهی برخورد کنید و در دانشگاه که هستید وارد یک حوزه کاملاً کارشناسی بشوید و حرف هایتان سر و ته داشته باشد ورود و خروج داشته باشد ارتباط منطقی با هم داشته باشند، موفق خواهید بود. منتها تفاوت حوزه و دانشگاه در این است که حوزه مهد منکر دانستن تفسیر به رأی و ارشاد در مقابل نفس است؛ اما دانشگاه عالم تعقل است نه تعبد. اگر شما بر مبنای تعبدی تان یک دلیل عقلانی بیاورید در دانشگاه خریدار دارد؛ یعنی اگر شما تعبدتان را به تعقل نبندید اصلاً نمی توانید تعاطی کنید و با دانشجو ارتباط برقرار کنید؛ چرا که مثلاً اگر کلاس معارفتان یک جوّی داشته باشد خارج از جو دانشگاه وامصیبت است؛ یعنی به قصد قربت مطلقه یعنی نمره خوب درس می خواند بیست هم می گیرد، اما هیچ اثری روی دانشجو ندارد، دانشجو باید افق را درباره انسان صاف ببیند، تحلیل شما را از انسان بشناسد و شما هرچقدر در انسان شناسی به دانشجو کمک کنید به اخلاق کمک کردید. به کل اصول عقاید کمک کردید. ریشه تمام صفات رذیله سوءظن بالله است؛ تمام اخلاق حمیده ریشه در حسن الظن بالله دارد. امکان دارد که به خدا حسن ظن پیدا کند ببینید در عالم خارج انسان نمی تواند جامع بین سوءظن به خود و خدا باشد. یا هر اندازه از سوء ظن به خود کم بگذارد این قسمتی که از خود کم گذاشته سهم خدا می شود انسان صد تا سوء ظن مایه اش است ده تاش به خودش است نودتای دیگر می ماند. این نودتای دیگر مصرف خدا می شود. صد تا حسن ظن دارد این حسن ظن ها اگر نود تاش سهم خودش شد، ده تاش برای خدا می ماند. امام در کتاب «جنود عقل و جهل» به دنبال همین عقل و جهل است؛ یعنی شما باید در دانشگاه روی عقل و جهل بیشتر کار کنید و از روی او فلسفه اخلاق را پیدا کنید. در دانشگاه آنچه بیشتر از همه چیز می تواند خریدار داشته باشد فلسفه است. یعنی آنجا از شما چرایی قضایا را می خواهند. حوزه خیلی خریدار چون و چرا نیست؛ چون متحول است. دانشگاه جایگاه چرایی هاست و پاسخ این چراها را باید کشف کند. اصلاً ما اخلاق می خواهیم برای چه؟ اگر نداشته باشیم چطور می شود؟ ببینید این را باید اول در عالم خارج دانشجویتان را خلع سلاحش کنید تا حاضر بشود گوش شنوا به حرفتان داشته باشد. بیاید سراغ علم که معبود دانشگاهی است. الان دیگر علم حالت طریقیت ندارد. حالت موضوعیت پیدا کرده، به همین دلیل حالت بت پیدا کرده، شما این بت را برایش بشکن. برای اینکار مثلاً دو نفر را فرض کنید که با هم دعوا می کنند، نفر سوم آرام و با عدالت به هر کدام یک چوب می دهد. او به این دو تا خدمت می کند یا خیانت؟ یکی هم وقتی اینها دعوا می کنند فوری به اسم میانجی می آید دست می کند در جیب هر دو و خلع سلاحشان می کند، آنکه به ظاهر دزد است و از اینها دزدی کرده در واقع به آنها خدمت کرده. حالا بیاییم بگوییم دانشگاه این نفر سوم است. بشریت دو قسمت شده نفر اول و دوم است. جهان به دو قطب تبدیل شد این دو قطب انسان با هم دعوا داشتند. دانشگاه در این مدت در آزمایشگاه ها تحقیق می کرد و این دو قطب را تجهیز می کرد. اگر در علم اخلاق بود به جای اینکه به این و آن اسلحه بدهد آداب خلع سلاح کردن این دو را بهشان می داد. یعنی شما بین اینکه اول مسلح کردن یا اول طرف را صالح کردن اصلاح یا تسلیح کدامش مقدم تر است اول اصلاحش کن بعد تسلیحش کن. این هیچ ضرری ندارد، چون این سلاح را مصرف می کند برای خلع سلاح، یعنی چون مسلح است مسلط است نمی توانند از آن بگیرند، چون مسلط است سلاح را از دست ناصالحان می گیرد. بسیاری از این شعاع قدرت فساد را کم می کند. یعنی اهرم فساد را از انسان می گیرد شما وقتی که بازوی فساد را کاهش دادید فساد کاهش پیدا خواهد کرد. پس دانش خودش جهت ندارد، لذا می تواند در جهت منفی یا مثبت قرار بگیرد. بایستی در دانشگاه آن حالت بی چون و چرا یعنی لازم بودن دانش حرفی در آن نیست بحث در کافی بودنش است.

با توجه به فضایی که شما از دانشگاه ترسیم کردید، چقدر درس اخلاق در دانشگاه ضرورت و لزوم پیدا می کند و چه جایگاهی را در بین دانشجوها باید پیدا کند.

بسیار زیاد. علتش این است که برای مثال بزرگ ترین قدرت جهان الان آمریکاست. آمریکا از نظر علم کم ندارد از نظر اخلاق کم دارد. چه فرقی بین آمریکا و یک دانشجوی آمریکایی وجود دارد. جامعه یعنی یک انسان، یک انسان یعنی یک جامعه. اصلاً شما به راحتی می توانید هر انسانی را یک جامعه فرض کنید و به راحتی می توانید هر جامعه ای را یک انسان فرض کنید. حالا اگر برای دانشجو انسان را به یک کشور تشبیه کنی و بعد درباره آن کشور همه تاریخ استدلال پشت سرش است، مثل مجسمه ای می بیند بعد بیا این را منتقل کن به خودت بعد نگاه می کند می گوید اینها بدیهی است اصلاً بسیاری از این مسائل بدیهی هایی هستند که ما امثالش را پیدا نمی کنیم. از این جهت در متشابهات اصلاً نیازی به استدلال نداریم. نگاهی به آیه بکنید «لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی» ، «قد تبین الرشد من الغی» یعنی اختلافشان بدیهی است. تبیین ما پرده بردار همه این چیزهایی که مجهول اولند می شوند معلوم اول. بعد در همین جا می گوید می دانی «راه رشد» چیست؟ «راه غیّ» چیست؟ غی یعنی من انسان غی هستم، رشد یعنی جنگ با این من لااکراه فی الدین. پس انبیا می جنگیدند برای چه؟ اگر لااکراه اینها می خواستند مردم را به غی اکراه کنند انبیا می جنگیدند با اینها که اکراه را بر دارند اینها را به حد لااکراه برسانند امام زمان(عج) وقتی می آید، قیامش برای لااکراهی است. الان اگر ما بخواهیم کار به کسی نداشته باشیم آمریکا می گذارد؟ او می خواهد ما را به شرک و ظلم مکره کند.

به نظر شما آیا کتاب هایی که الان در دانشگاه ها به عنوان کتاب های اخلاق اسلامی تدریس می شود کافی است و اگر کافی نیست شما چه متونی با چه مشخصاتی پیشنهاد می کنید که بیشتر مؤثر باشد.

مشکل حوزه که نمی تواند دانشگاه خوب از آن تغذیه کند کاربردی نبودنش است. خود آقایان در مورد خودشان می گویند طبیب دوار بطبه… یعنی فقیه را طبیب می دانند، حوزه را طبیب می دانند. شما با دانشگاه سر و کار دارید پزشکان سه سال دوره تئوری می بینند بعد دوره بالینی می بینند و هر چه دارند از دوره بالینی شان است و اگر کسی دوره بالینی نبیند جرأت نسخه نوشتن ندارد. مشکل آقایان این است که کتاب هایی هم که بیرون می دهند هر کدام دوره بالینی دیده باشد دانشگاه ، هم حرف او را می شنود و هم مشکلی با او ندارد و اگر هم بیاید سخنرانی کند تو شاهدش می شوی اما اگر دوره بالینی ندیده باشد و مسائل را به صورت تئوری و ذهنی بگوید، همان سر کلاس حالی اش می شود شما خودتان این مدتی که با دانشگاه سر و کار دارید تجاربی که دارید بیشتر به شما کمک کرده یا کتابهایی که خواندید. رفته سر کلاس ها آنهایی که توانستند با دانشجوها ارتباط برقرار کنند از لحاظ بالینی شان توانستند یا از درس تئوریشان. من اولین باری که می خواستم جایی سخنرانی کنم قصه خودم را گفتم جلسه بعد ضبط گذاشتم اولین بار که رفتم قصه خودم را گفتم. گفتم رفتم سر قبر پدرم فاتحه خواندم بعد از خودم سئوال کردم آیا این فاتحه رسید یا نرسید من در همه چیز شک کردم و همه چی از دست رفت و بعد دوباره از صفر شروع کردم. این می شود راه من.

شما در محیط دانشگاه با حالت تدافعی به هیچ جا نخواهید رسید. ببینید سیدحسن نصرالله حزب الله، را چه جوری تربیت کرد. حالت تهاجمی به آن در دفاع داده است، در برنامه ها، در اخلاق. اخلاق، تهاجمی اش درست است. اخلاق تدافعی چه فایده ای دارد؟ مسلمان باید یک حبه آتش باشد. باید بداند این سایت ها از یک منجلابی به نام «خود» سر در می آورند این «قد تبین الرشد من الغی» است قرآن می گوید: «ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت ایدی الناس» طرح داشته باشید، الگو داشته باشید، روشن حرف بزنید، بالینی باشید.

خیلی از محضرتان استفاده کردیم از اینکه این فرصت را در اختیار ما قرار دادید از شما سپاسگذاریم.