پیش درآمد:
بعد از چندی فرصتی پیش آمد تا در حضور آیت الله حائری جدای از قیل و قال ارباب رجوع و تلفن های ممتد زیر سایه درختانی که دسترنج ۱۵ساله فلاحت در فراغتند و مقابل نگاهی که از به ثمر نشستن نهال های کوچک دیروز، امروز را از آن همه غنچه های به میوه نشسته شادمان است و دسته، دسته شاخه های بارآور بادام، هلو، آلو و گردوهای پربار را روبه روی خود دارد به گپی دوستانه بنشینم و از زیر درختان شاداب و بزرگ بگذریم و به یاد آوریم که روزی روزگاری این زمین ها جز خارستانی بیش نبودند که حتی چشم مردم هم مجال تماشای آنها نمی یافت و هم اینک به باغ های سرسبز و پر میوه ای تبدیل شده اند که هنوزا هنوز هم در باور بعضی ها نمی گنجند مگر آنکه آنها را از نزدیک ببینند که چه پر میوه و سرسبز و وسیع و گسترده اند!
آری شیراز همیشه یک استثناء بوده است. از تاریخ دو هزار و پانصد ساله گرفته تا امامزاده ها و قبه و بارگاه ها، از خطبه ها و سخنرانی ها و شعرها تا معماری و ساخت و سازها. از پیشرفت ها تا عقب ماندگی ها و لذا این که این خاک حتی امام جمعه را هم به فلاحت وا می دارد نه فراغت که فراغتی در این آشفته بازار برای کسی نمی ماند حتی امام جمعه ای که دوست می داشته و عاشق باغداری بوده است!
و اما بعد!
از باغ و درخت که بگذریم به مسایل مبتلا به روز می رسیم! همانکه بارها و بارها در خطبه ها و نشست و برخاست ها بسیار گفته و شنیده شده است. اما نکته مهم این است که سخن از اقتصاد و گرانی و تورم و بیکاری های پیدا و پنهان گفتن و برای آن راهکار ارائه کردن کار هر کس نیست. و چه بسیار افرادی که به آن ورود هم نمی کنند چه رسد به آنکه بخواهند حرف و حدیث و سخنان منطقی و مطالعه شده ای را هم داشته باشند!
*از آیت الله حائری نماینده ولی فقیه در استان فارس و امام جمعه شیراز سؤال کردم: گره و گلوگاه های بسته اقتصاد ایران را چگونه تشریح می¬کنید؟
و ایشان پاسخ دادند: گره اولی استقلال در فهم است. استعمار جدید بستن راه های فهم است.
*چگونه؟
پاسخ دادند: چرا این همه غرب در مسئله هسته ای تلاش می کند کار را متوقف کند؟
آیا جز این است که اگر حلقه محاصره علمی در اسلام شکسته شود، آزاد شدن انرژی متراکم عالم اسلام که «امام راحل می فرمود: ما درصدد آن هستیم» اتفاق می افتاد؟
علم امروز دیگران، محصول ضررها، خسارت ها و اشتباهات دولت ها در گذشته است. خدا نکند ما از اشتباه بترسیم و یا این که خودمان برای خودمان برنامه داشته باشیم هراس به دل راه دهیم!
نماینده ولی فقیه در فارس در تحلیل و پاسخ به سؤال فوق بر این باور است که: علم در کشور ما و غرب متفاوت است.
وی بر این باور است که، علم در غرب مثل نهال مادر است در گلخانه ها، اما علم در کشورهای اسلامی مانند بذرهای وارداتی است. اینها همه هیبرید و عقیم اند. تخم خیار هیبرید سبز نمی شود. ما اگر توانستیم بذر خیار را تولید کنیم، دیگر به قیمت طلا این بذر را وارد نمی کنیم!
امام جمعه شیراز معتقد است که: گلوگاه های اقتصادی ما وابسته بودن به تحقیقات غربی است.
هر چند اساتید دانشگاه های ما در مجلات آنها مقاله دارند، اما اینها ساختارشکنی نیست. ما در رحم علمی غرب زندگی می کنیم و دانش دانشگاه های ما بند ناف ماست. نباید اجازه دهیم نیازمان را دیگران برطرف کنند. ما با نیازمان مسایل را تجربه می کنیم. نباید برای هر مسئله ای به حل المسائل اروپایی مراجعه کنیم!
*آقای حائری! بعضی ها بر این باورند که دولت آقای احمدی نژاد کارشناس اقتصادی ندارد و یا این که به دیدگاه های کارشناسانه در اقتصاد بی توجهی می شود. نظر شما چیست؟ آیا چنین نظرهایی صحیح است؟
علت اینکه به آقای احمدی نژاد می گویند، کارش کارشناسی شده نیست این است که چون از راه حل المسائل آنها که هر کس به آن عمل کند می گویند کارشناس است استفاده نمی کند! اما هر کس ساختارشکنی کند مورد طنز آقایان قرار می گیرد. می گویند در شهر ما فردی بود که در همه چیز دخالت می کرد. وقتی اتومبیلی خراب می شد موتور آن را پیاده می کرد. همه پیچ و مهره ها را باز می کرد و بعد می گفت: تا اینجا من می توانستم، از این به بعد من نمی توانم! خداحافظی می کرد و می رفت!
گفتن این جمله آسان است. اما آقای احمدی نژاد که نه، هر کس دیگر هم بخواهد، خلاف نظر این مریدها عمل بکند با قصد قربت با آن مخالفت می کنند. اینگونه افراد مرید دانشمندان غربند. مستقل نیستند.
آیت الله حائری معتقد است: هنرمند آنها بودند که اینها را اینگونه بار آوردند! تحقیقات در انحصار خودشان اما تدریس به عهده این عزیزان!
امتحان هم امتحان حافظه است و هنر هم هنر کپی برداری، برای مثال آقای درخشان به عضویت در دانشگاه های داخلی پذیرفته نشد، چون دیپلم نداشت. اما در دانشگاه آکسفورد برای دوره دکتری پذیرفته شد! چون آنها مرید نبودند، می شد با آنها گفتگو کرد.
اینها بعد از حصول نتیجه ممکن است در اندیشه خود تجدید نظر کنند. باید ساختارشکنی انجام بگیرد. وزرای ساختارشکن برگزیده شوند و مجلس به ساختارشکن رأی دهد. تاکنون گلوگاه توقف مجلس بوده مجلس باید از غیر ساختارشکن مأیوس شود تا بتواند ساختارشکنی را بپذیرد!
این عزل و نصب ها مربوط به رئیس جمهور نیست نصب تحمیلی تا مدتی قابل تحمل است. در اولین فرصت ساختارشکن کارش را انجام می دهد.
امام جمعه شیراز در ادامه این بحث افزود: یارانه ای که در کشور ما پرداخت می شود به اندازه ظرفیت یک نظام اقتصادی است که از کمترین تا بیشترین بخواهد راه خود را طی کند یعنی «۹۰ هزار میلیارد تومان»
فقط یک ساختارشکن اگر وزراء مناسب داشته باشد می تواند چرا که وزیر به منزله انبری است که رئیس دولت با آن می تواند آتش را کنترل کند. اگر امسال وزراء ساختارشکن حاصل شوند از این تهدیدها فرصت های خوبی به دست خواهد آمد…!
* آیا اقتصاد را یک علم می دانید یا تجربه؟
جواب آن روشن است. کدام علم است که فرزند تجربه نیست. و به همین دلیل علی (ع) می گوید التجربه فوق العلم. علم در مقابل تجربه یعنی تئوری و تئوری و تجربه مکمل یکدیگرند. مثل این که ما با دو پا حرکت می کنیم. به یکی تکیه می کنیم و دیگری را پیش می بریم و در قدم بعدی در آن قسمت پیشرفته تکیه می کنیم و پای عقب مانده را جلوتر می بریم. به تجربه تکیه می کنیم، تئوری را اصلاح می کنیم و به تئوری تکیه می کنیم و تجربه را تفسیر می کنیم. بشر هزاران سال آتش را می دید اما تئوری چگونه سوختن را نداشت همیشه می خواست در مهار آتش ها، حرارت را کم کند، وقتی بشر کشف کرد حرارت صرفاً کاتالیزور است و عامل اکسیژن و هواست از آن پس رابطه آتش را با هوا قطع کرد. شما نان را در خلأ حرارت دهید، هرگز ذغال نخواهد شد ولو اینکه چند هزار درجه حرارت به آن داده باشید.
علم اقتصاد محصول تجربه های اقتصادی است. مبنای انسان شناسی که هدف اقتصاد را تعیین می کرده است، یعنی اقتصاد برای توسعه، توسعه برای تکامل است. اما تعریف تکامل از انسان شناسی است. به همین دلیل اقتصاد جزء علوم انسانی است و غرب در مسئله توسعه و امنیت گرفتار یک پارادوکس است. یعنی امنیتی که برای آن به دانشگاه ها پناه می برد و دانشگاه ها در آزمایشگاه هایشان سلاح بازدارنده می سازند و حتی به آنچه سال ها برای آن زحمت کشیده می رسد می بیند امنیت او هم به همین سلاح رسیده است و مشکل امنیت نه تنها حل نشد، بلکه مشکل تر شد. امنیت سرابی است که وقتی به آن می رسند که سلاح بازدارنده آنها باشد متوجه می شوند طرف مقابل هم به دست آورده و آب نبوده، آب نما بوده است. امنیت نبوده، امنیت نما بوده. اقتصاد برای هر هدفی از تکامل که تعریف شود به سرنوشت امنیت مبتلاست. دلیل آن این است که در انسان شناسی خام بوده اند. انسان موجودی است که اگر خدا و آخرت را از زندگی او خارج کنند، هیچ چیز دیگر جلو او را نمی گیرد. قدرت هر چه به دست انسان یا حکومت ناخود بازدار بیفتد فساد ایجاد می کند. پس ما بایستی دین و دانش را در اقتصاد با هم ببینیم تا به امنیت یا به عدالت برسیم.
امام جمعه شیراز بر این باور است که:
انسان شناسی را از دین بگیریم، تجربه را از دانش. ترکیب این دو توسعه پایدار را تعریف می کند. مثل اکسیژن و ئیدروژن که آب حاصل از آن دو اساس حیات است. پس در مسئله اقتصاد هم تجربه و دانش و هم ارزش دین دخیلند. چنین اقتصادی می تواند محصولی از عدالت و آزادی داشته باشد وگرنه اگر ارزش انسانی در اقتصاد دیده نشود در این صورت یا به مالکیت فردی یا به مالکیت جمعی منتهی خواهد شد. مالکیت فردی راه شده یعنی این که قدرتمند به دلیل قدرتش از ناتوان به دلیل ناتوانی اش چیزی مطالبه کند. این چیز هر چه که باشد، مسئله نظام امضاء کننده چنین مطالبه ای بسیار بزرگ است. قبول چنین وضعیتی دقیقاً مثل آن است که دو ظرفی که روی زمین بودند و قانون ظروف مرتبط بر آنها حاکم بود و دائم التعادل بودند به روی دو کفه ترازو قرار گیرند و حالت ممتنع التعادل پیدا می کنند و در این وضعیت وضعیت یک مساوی با همه.
همان مطلبی که قرآن درباره اش می گوید هر کسی که یکی را بکشد مثل این است که همه را کشته است. یعنی نظام ترازویی را پذیرفته است چون اجازه یافت یک نفر را بکشد. با این وصف با سرمایه داری و سوسیالیزم به ارزش آزادی نخواهیم رسید!
قانون مایعات است که به صورت ثقلی از بالا به پایین می رود. محصول این دو قانون، قانون ترازو و قانون حرکت مایعات یک قطره را در حکم همه می کند و همان ظرفی که به یک قطره سنگین تر است بالاخره همه خواهد شد و آن ظرفی که یک قطره کمتر بود هیچ خواهد شد.
یک درهم ربا همان قطره اول است که از هر زشتی زشت تر است. منتهی علم اقتصاد اروپایی صرفاً قلمرو را قلمرو تجربه می داند نه ارزش. در حالی که اقتصاد پایدار ترکیبی از تجربه و انسان شناسی است.
* با کدام تجربه می توانیم یک اقتصاد سالم و پویا داشته باشیم؟
سؤالی که کردید که این علم انسانی برای ما چه وضعیتی دارد؟
هر جا با مبنای انسان شناسی ما مغایرت داشت حاکم انسان شناسی است نه تجربه. ما تجربه را باید به عنوان راهکار تلقی کنیم. راهکار طبیعتاً متعددالقرائت است. شما می خواهید از نقطه ای در جنوب شرقی به نقطه ای در شمال غربی به عنوان مقصد سیر کنید. شما می توانید سهم از جنوب به شمال را در ابتدا و سهم از مشرق به مغرب را عقب بیاندازید. و می توانید عکس کنید. اول سهم از مشرق به مغرب رفتن و سپس از جنوب به شمال رفتن را و می توانید تلفیق کنید تکه تکه قسمت هایی از جنوب تا شمال و قسمت هایی از مشرق به مغرب را. پس ارزش دینی را، ارزش انسان شناسانه را بایستی با قرائتی از دانش که بتواند در آن این ارزش محفوظ بماند استفاده شود. شما اگر ارزش آزادی را می خواهید، با سرمایه داری و با سوسیالیستی به آن نخواهید رسید. در سرمایه داری دولت عامل سرمایه دار است و مردم بهره ده. سرمایه دار بهره کش. دولت نخست عنوان قانون و مقررات مردم را نگه می دارد تا سرمایه دار با کمال امنیت بتواند آنها را بدوشد و حقوق خود را تحت عنوان مالیات دریافت کند. این نظام از برده داری های قرون وسطایی هم قدرت دوشیدنش بیشتر است. در سوسیالیزم هم حزب و دولت مستقیماً برده دارند و مردم برده. همانگونه که برده ها مالک چیزی نیستند، مردم هم چیزی ندارند. گاهی می شود هر دو برده داری با هم ترکیب می شوند و برده داری مدرن تری را به وجود می آورند که در آن هم سرمایه داران بزرگ به دوشیدن خود ادامه می دهند و هم دولت با تک حزبی مردم را قاطعانه تر به خط می کند و کامل تر می دوشد!
ضریب رشد اقتصادی همه چیز قضایا نیست. باید دید انسان چه به سرش آمده است. اگر انسان ماشین شده است وامصیبت! در آمریکا انسان تتمه آگاهی خود را از دست نداده در اروپا از دست نداده، این همه رسانه ها برای سرگرم کردن انسانی است که حق رأی دارد. آنها می خواهند به لطایف الحیلی آنچه در جیبش گذاشته اند به سمت آنها که می خواهند و به صندوق آنها ریخته شود. آنها دو نفر را معین می کنند و می گویند یا رأیتان را برای این یا برای آن بریز. آنکه هیچکدام را نمی پسندد چه کند؟
درست است که آراء متفرق نمی شوند بالاخره نظام دو حزبی قدرت نفس کشیدن انسان در آن بیشتر است و بهتر از نظام تک حزبی است. انسان برده فکری نمی شود. اما به وسیله بدهکاری هایی که دارد برده اقتصادی می شود. مگر این که در عصر جهش علمی و انواع رسانه ها آنچنان غذا برای او بریزند که فرصت هضم کردن نداشته باشد. و آنچنان مسایل در اطراف او پر شود که فرصت فکر کردن را از دست بدهد. نظام ایده آل در عالم نظامی است که از تجربه به عنوان ابزار مدرن و اهرم تسلط استفاده کند. بیل دستی کجا، بیل مکانیکی کجا؟ اگر یک بچه خردسال با بیل و لودر آموزش ببیند کار دویست الی ۳۰۰ مرد قدرتمند را می کند.
*فرهنگ و قانونمندی تا چه میزان در رشد اقتصادی مؤثرند؟
هر کاری بخواهد سرانجامی داشته باشد باید تعریف شده و معنی دار و در چهارچوب قانونی گنجانده شود. و این قانون مدتها برقرار بماند تا امنیت سرمایه گذاری معنی پیدا کند. هیچ چیز به اندازه قانونگذاری های موردی و تکه تکه به اقتصاد لطمه نمی زند. در قانونگذاری باید همه مسایل دیده شده باشد.
متأسفانه در کشور ما انسان شناسی به عنوان جامعی که بر مبنای آن اقتصاد و تربیت و سیاست و مدیریت شکل گرفته شده باشد نبوده است از این جهت در حالی که نظام اقتصادی و قوانین مربوط به آن از یک نوع گرایش به انسان شناسی تغذیه می کند، تربیت از نوع گرایش دیگر و سیاست از گرایش غیر از آن دو و مدیریت از گرایشی غیر از آن سه. نتیجه این می شود که چون از یک مبنا روییده نشده اند آثارشان یکدیگر را نفی می کنند. به اصطلاح اساتید دانشگاه انسان شناسی پارادیم واحدی نشده که ابعاد مختلف علوم انسانی از آن نشأت بگیرد.
نتیجه این می شود که سیاست، اقتصاد، مدیریت و تربیت در جهت هایی در حال دور شدن از هم باشند و تشتت موجب تشتت در قانونگذاری و تشتت در قانونگذاری موجب تشتت در برنامه ریزی باشد.
نتیجه آنها این می شود که سرمایه گذار نمی داند این بستر قانونی که بر مبنای آن احساس امنیت می کند تا چه تاریخی برقرار است و یک مسئولی با سلیقه دیگری در تاریخ بعد چه رفتاری با او خواهد داشت. و مردم هم به دلیل تکرر قانون گرفتار تحیر در اطاعت از قانون می شوند. وقتی قانون جامع نیست تخطی از قانون به جای آن که ضد ارزش باشد به تدریج ارزش می شود و اطاعت از قانون به جای این که ارزش باشد نشانه ساده اندیشی و کم عقلی طرف می شود. اما اگر تمام ابعاد مدیریت، اقتصاد، سیاست و تربیت از یک الگوی انسانی نشأت گرفته باشد، به تدریج همه مسائل با هم هماهنگ می شوند.
در حال حاضر اگر کسی علی سنن ماضین رفتار کند با آبرو می آید با آبرو می رود اما جامعه تکان نمی خورد ولی اگر طرف بخواهد ساختارشکنی کند باید بپذیرد ابزار تفریح فرهیختگان شود. امام هم در ابتدا همین دشواری ها را داشت تا بالاخره ساختارشکنی او کار خود را کرد و تحول ایجاد شد. و امام به عنوان مدل انسانی و به عنوان یک رهبر مدل و الگو، یک مرجع تقلید الگو، یک مربی نمونه و الگو، صاحب یک خانواده نمونه و سیاست نمونه تعریف شد.
امام در حوزه اقتصاد مثل سیاست ساختارشکنی نکرد. برای دوره بعد از خود گذاشت. الان وقت ساختارشکنی است و از بیرون به عنوان قانون شکنی دیده می شود. زیرا وقتی قانونگذار قانون جامع ارائه نمی کند قانون های تکه تکه و جدا جدا مدیران اجرایی را به عصیان می کشاند. پس کسی می تواند ساختارشکن باشد که قدرت تحمل معترضین را داشته باشد.
*آیا در اسلام زمین مال الله است و اگر مال الله است هر کس می تواند آن را حیازت کند؟
قال الله تبارک و تعالی: والارض وضعها للانام زمین را برای مردم قرار داد. فرمود ان الارض یرثها عبادی الصالحون ان الارض لله یورثها من یشاء. درست است که زمین مال خداست، اما خداوند انسان را به روی زمین فرستاده تا زمین را آباد کند و با آباد شدن زمین خودش آباد شود. با ساختن زمین ساخته شود. پس از هر انسانی که این فرصت را بگیریم فرصت خودسازی را از او گرفته ایم.
ثروت ابزار خودسازی است. الغای مالکیت خصوصی یعنی اهرم خودسازی و تربیت از انسان گرفته شود.
در اسلام سرمایه داری غرب که می گوید دارا حق دارد بگیرد و ندار باید بدهد چنین اقتصادی جایگاه ندارد.
اسلام می گوید تنها کسی حق سود دارد که در ضرر مشارکت کرده باشد. سود برای کسی که در ضرر شراکت ندارد همان قطره اول نظام ترازویی است که باید نظام یا همه یا هیچ را به آن نام گذاشت و در اسلام دولت مالکی و انحصارات دولتی هم جایگاهی ندارد.
بر هر کاری که دولت انجام می دهد یک برهان عقلی بر خلاف آن است. وزارت بازرگانی یک کشتی شکر وارد می کند. اگر شکرها آب گرفت از جیب چه کسی است؟ از جیب مردم! اما اگر چنین اتفاقی برای تاجری بیفتد ذره ای از جیب مردم نرفته است.
در اسلام اصالت سودبری سرمایه دار بدون مشارکت در زیان و مالکیت دولت بدون ضمانت، خسارت مردود است. چون کسی که متولی مالکیت می شود باید ضامن بهره برداری شود. دولتی که نمی تواند پاسخگوی ضمانت بهره برداری باشد، صلاحیت مالکیت ندارد.
دولت چرا کشاورز خوبی نیست؟ به دلیل آنکه پول خسارت در جیب او نیست. چرا تاجر خوبی نیست؟ به دلیل آن که پول خسارت در جیب نیست. وقتی دولت می داند هر چه تلف کند ضامن نیست چرا تلف نکند؟
سیستم سرمایه داری و آزادی مالکیت اگر سود تضمین شده نداشت به اسلام نزدیک تر بود. حکومت در اسلام نه مالکیت را منحصر در دولت می کند نه انسان را هر چه بخواهد بکند تحت عنوان الناس مسلطون عن اموالهم به حال خود می گذارد. قاعده الناس مسلطون علی اموالهم به معنی الناس مسئولون علی اموالهم می باشد و هر کس به اندازه ای که احساس مسئولیت می کند باید به او فرصت داده شود تا تواناتر شود. و به همان اندازه که احساس مسئولیت او نارساست در پیشروی و قدرت باید تحت کنترل باشد. چرا قران می گوید ولا تؤتوا السفهاء اموالکم اللتی جعل الله لکم قیاماً… سفیه تنها دیوانه نیست که مهجور باشد.
امام صادق (ع) می گوید شارب الخمر سفیه و به فرزندش می گوید پولت را به دست او مسپار. سفیه همان است که در این آیه می گوید. و من یرغب عن ملت ابراهیم الا من سفیه نفس. سفیه در مقابل فقیه است. فقیه یعنی کسی که نور فطرت او و انرژی نورانی او آزاد شده است. سفیه یا جاهل به کسی گفته می شود که جهل او بر عقلش غالب شده باشد.
یوسف می گوید: خدایا اگر مکر زن ها را از من برطرف نکنی فریفته آنها می شوم و از جاهلین می شوم. پس هر کس به هر اندازه که بر جهل خود مستولی تر است حق اداره ثروت بیشتری دارد و هر کس به هر اندازه که در سفاهت و جهالت مستغرق تر است قوانین او را بیشتر محدود می کند. پس در اسلام اول صلاحیت است و سپس قدرت.
امام راحل هم می فرمود: سلاح باید به دست صالحین باشد و چه سلاحی کاراتر از سرمایه. پس سرمایه نه به دست سرمایه دار و دنیاطلب و نه به دست دولت بلکه به دست انسان. هر کس فطرت او بر طبیعت چیره تر باشد محدودیت دارایی برای او کمتر است.
۱۹/۴/۱۳۸۷