معادله سقوط آزاد یک سنگ یک معادله درجه ۲ است چون در هر ثانیه ۸/۹ متر بر میزان سرعت افزایش می یابد آنچه موجب میشود که هیچ سنگی در حال رهائی چنین وضعیتی را پیدا نکند این است که با افزایش سرعت ضریب اصطکاک و مقاومت نیز افزایش پیدا میکند و از سرعت میکاهد .
در اجتماع هم وقتی سه قوه بنفع قوی و بضرر ضعیف عمل کنند علاوه بر انتقال دارائی و قدرت از ضعیف به قوی فاصله طبقه ضعیف از قوی هم افزایش می یابد و بالاخره یکی بوسیله دیگری نابود می شود و آنگاه نوبت نابود شدن به قوی های نسبی میرسد که بوسیله قوی تر معدوم شوند تا آنگاه که تنها یک مجموعه بماند که حق حیات داشته باشد و صهیونیست هـــا در انتظار آن روز در تلاشند چون احساس میکنند دیگران نسبت بهم ظروف غیر مرتبط هستند اما خودشان نسبت بهم ظروف مرتبطند .
اگر یک تاجر مسیحی با یک تاجر یهودی در یکی از شهرهای دنیا در حال رقابت تجاری با هم هستند هیچ تاجر مسیحی در جهان پشتوانه این تاجر مسیحی نیست اما تاجر یهودی میتواند روی همکاری همه تجار یهودی در جهان حساب کند اختلاف آنها با خودشان حساب جدا دارد و اتحادشان در مقابل دیگران بجای خودش محفوظ است .
به همین جهت کفه قدرت مرتباً بنفع این طایفه در حال پائین رفتن و کفه دیگر در حال بالا رفتن است تا زمانیکه قدرت کلاً از همه گرفته شود آنچه باعث میشود سرمایه داری با آن سرعت پیش بینی شده طرف را نابود نکند میزان مقاومتی است که مرتباً در حال افزایش است .
اگر اختلاف فاصله طبقاتی قوی و ضعیف پنهان نگاه داشته میشد و در افکار و در اعمال زمینه ساز اعتراضات و مقاومت ها نمیشد در فاصله زمانی کوتاهی ضعیف نابود شده بود .
در جهان نظامی نیست که در قوه مقننه و مجریه و قضائیه او هیچ مقاومتی در مقابل اختلاف سطح قوی و ضعیف صورت نگیرد .
مالیات هائی که بررشد تصاعدی بسته میشود جلو نابودی سریع ضعفاء را میگیرد . قوانین بیمه که ضعیف را تحت حمایت قرار میدهد زمان نابودی را بعقب میاندازد .
خیال بعد از مرگ چه رسد به ایمان به آن ، و نگرانی از حساب و مجازات ، و تدارک قبل از مرگ که بوسیله بسیاری از اغنیاء صورت میگیرد و اموال خود را جهت ضعفاء وقف می کنند در پیشگری از سرعت زوال ضعیف ، مؤثر است .
وجدان بیدار انسانها و آگاهی از مقررات استعمار و هلاک طایفه ضعیف بوسیله قوی عوامل بازدارنده است . اگرچه بسیاری از اوقات این عکس العمل در مقابل استعمار ضعیف بوسیله قوی به راههای انحرافی کشیده شده است . مسئله لغو تبعیض ها و یا القاء امتیازات قوی نسبت به ضعیف که نتیجه بیداری وجدان انسانها بود وقتی خواست ریشه استعمار قوی از ضیعف را جویا شود به اصل مالکیت فردی بدگمان شد و آن را ریشه همه بدبختی ها دانست و تنها جـامعه را مالک شناخت و مالکیت افراد را الغاء نمود و در این راه تا آنجا پیشرفت که عقاید دینی را در قوانین حمایتی قوی بر ضد ضعیف دانست و مسئله بهشت و جهنم و حساب و کتاب و حتی بازخواست ظلم قوی به ضعیف را از ابزار های استعمار قوی از ضعیف دانستند که قوی برای تخدیر ضعیف و دل خوش کردن او به بازخواست بعد از مرگ از مطالبه حق خود غافل گردد .
نتیجه چنین وضعیتی این شد که دو نظام اقتصادی یکی بر مبنای اصالت سرمایه و دیگری اصالت جمع و لغو مالکیت فردی بوجود آید اگر چه نظام سوسیالیستی عکس العمل اجحافات سرمایه داری بود و طبیعی بود هرجا تجربه مفاسد و مظالم سرمایه داری بیشتر خود را نشان داده بود تبلیغات سوسیالیزم مؤثرتر واقع شد و چون سوسیالیسم هم فرصت خود نشان دادن یافت هم تنگناهای خفه کننده دیکتاتوری پرولتر و هم جدائی مالکیت از مباشرت و تعطیلی جاذبه سود و دافعه ضرر عقب ماندگی در توسعه را باعث گردید از طرف دیگر طرفداران سرمایه داری با افزایش مالیات و توسعه انواع بیمه ها ، طبقه مستضعف را برای طولانی تر دوشیدن نگهداشتند .
از سوی دیگر طائفه ای از سوسیالیست در چین به جای تأکید بر انترناسیونالیست شوروی بر ناسیونالیزم چینی پای فشردند و اگر جاذبه سود و دافعه ضرر فردی در مالکیت جمعی مطرح نیست بر دافعه و جاذبه ملی و جمعی تکیه کردند و چون ملت خود را در جنگ با قدرتهای جهانی چه نظامی و چه اقتصادی و فرهنگی مشاهده می کنند سلب آزادی ها تا زمانیکه مسئولین از نظر ساختار معیشتی از مردم جدا نشده اند زیاد محسوس نیست حال ببینیم اسلام در میان سرمایه داری و سوسیالیسم چه مشی اقتصادی و چه منش فرهنگی و چه روش اجتماعی را برگزیده است ؟
ادیان الهی عموماً و اسلام خصوصاً زیر بنای اصلاحات کوتاه مدت را اصلاحات بلند مدت میداند جهان حاضر و حیات دنیا را دوره کوتاه مدت از برنامه انسان و جهان بعد از مرگ را دوره بلند مدت و اساسی او میداند اگر چه هیچ اصلاح بلند مدت بدون اصلاحات کوتاه مدت میسر نخواهد گردید علت این وابستگی طرفینی این است که تا زمانیکه مسئله خدا و آخــرت مـطرح نـباشــد
مسابقه در برتری طلبی رذالتی است که ریشه تمام فضائل تمدن انسانی است و فضائلی که ریشه در رذائل دارند از خطرناک ترین رذائل بدترند .
اگر یهود مثل ظروف مرتبط عمل می کنند و همه در خطر یک نفر شریک می شوند نه بدلیل رحم و عاطفه است که بدلیل شدت بیگانی با غیر یهود ، فضائلی که ریشه در رذائل دارند سرابی بیش نیستند .
آنچه انسان را بفکر خدمت به انسانها میاندازد بی آنکه فکر این خدمت توطئه ای برای مقاصد سوئی باشد انگیزه احساس مسئولیت نهائی است با غفلت از مبدأ و معاد خدمت ها یا دانه پاشی برای صید است یا رقابت با دیگران است .
اسلام طرح قولو لا اله الا الله را برای نجات از الوهیت خود و دیگران تنها راهکار میداند . کسی که با این راهکار وارد صحنه عمل می شود مزدور کسی نیست و او را هم نمیتوان برای ادامه حیات خرید چون او بحیات و زندگی بالا میاندیشد خدمت میکند و با خدا معامله میکند .
کسی که بدون منت خدمت میکند و حیات برای او وسیله خدمت است و هر زمان که لازم باشد حیات را حتی برای نجات دیگران خرج میکند نه تطمیع پذیر است و نه تهدید پذیر ، وقتی اسلحه تهدید و تطمیع در انسانی کارگر نباشد هیچ سلاح دیگری در او کارگر نیست .
در انسانی که حیات برتر را برگزیده است مسئله اختلاف بیانداز و حکومت کن را هم حل کرده است این انسان چون برای شهرت و محبوبیت و حتی مطرح شدن اصراری ندارد تحریک پذیر هم نیست .
این وضعیت تکیه بر ثابت است که نتیجه آن حفظ تعادل است اگر مسئله خدا و آخرت از خاطر محو شد جایگزین آن را جز تکیه گاه متحرک مثل ترازو چیزی نیست . قدرت بدست آمده برای چنین موجودی عطش قدرت را ایجاد میکند نه رفع عطش میکند ثروت هم عطش ثروت میآورد عزت هم عطش عزت .
وقتی خدا و آخرت مـحو میشود خـود و دنیا بدون مزاحمتی یـا بـا مزاحمت هائی مطرحند خود مسئله ، این مزاحمتها را نوعی حل میکند که بخواسته اصلی خود که حفظ وضع موجود و دست یابی به وضع بهتر است هر چه باداباد دست پیدا کند تمام این انسانهای پیگیر خواست خود ، نسبت بهم رقابتی پیدا و ناپیدا ، اما همیشگی و مداوم دارند ولی گـاه بـرای حـذف رقیـب بـرتـر و خطرناکتر نوعی مشارکت و همکاری گذرا را ملاحظه میکنند ولی همینکه رقیب ناپدید شد مشارکت و همکاری به مقابله و مقاومت تبدیل میگردد .
اگر خدا و آخرت در زندگی ناپدید شود توسعه جز تسریع و تشدید درگیری چیزی در پی نخواهد داشت آنچه بن بست ها را میگشاید و طلسم تمدن امروز بشری را می شکند پدیده میل و اهتمام به ایثار است .
این ایثار از یک سو طلسم درگیری و عدم احساس مسئولیت و از سوی دیگر طلسم تضاد توسعه و امنیت را میشکند . وقتی همه همه خوبی ها را برای خود می طلبند خصومت پیش می آید چون گذشت دلیلی ندارد اما آنکه خدا و آخرت را می شناسد ایثار برای او دریافت است نه محرومیت ، و از طرف دیگر وقتی دانش در جهت تأمین امنیت استخدام میشود تنها راهی که دانش به آن دست میزند ساختن سلاحهای بازدارنده است اما دانش کار ندارد باینکه این سلاح بازدارنده دست کیست ؟ وقتی سلاح برتر را دانش در اختیار جمعی قرار داد و جمع های دیگر احساس نا امنی میکنند چون از دارنده سلاح ایمن نیستند آنها هم ناچار میشوند به تحقیق روی آورند و سلاح بازدارنده پیشرفته تری تأمین نمایند این همان عدم تکیه به تکیه گاه ثابت است .
انسان نا مطمئن انسانی است که وقتی قدرت پیدا میکند و میتواند ، خودش جلوگیر خودش نیست . پس دیگران ناچار میشوند برای خود فکری کنند سلاح دور بردتر و با دقت بیشتر و قدرت تخریب افزون تر را می طلبند و بالاخره به آن میرسند وقتی دست زیاد شد و همگان به چنین قدرت های فائقه ای دست یافتند برای دعواهای کوچک هم از سلاح های بزرگ استفاده میکنند .
آن روز که بشر برای نزاع های محلی از سلاح هسته ای استفاده کند و راه برگشت نباشد معلوم میشود که امنیت بیش از آنکه مرهون آزمایشگاه ها و مراکز تحقیقاتی دانش بشری باشد مرهون عامل خود بازدار انسانی است سلاح دگر بازدار بدون قدرت خود بازداری موجب تشدید نا امنی است اما اگر بالاترین سلاح دگر بازدار در دست جمعی باشد که بشدت خود بازدارند این قدرت چتر امنیتی است که ضد آن در آن بیشتر نیست .
اعتقاد به جهان آخرت و اعتقاد به اینکه:
خود بازداری این است که وقتی با دیگران بازداری دانش تلفیق شود مثل اکسیژنی که با ئیدروژن ترکیب شده . دین و دانش اساس حیات را که امنیت است به ارمغان میآورد و آن دیگری آب را که حیات هر چیز به آن است .
اشکال تمدن غرب سرمایه داری و شرق سوسیالیستی دو چیز است یکی مشترک در هر دو و یکی متفاوت . آنچه مشترک بین سرمایه داری و سوسیالیزم است عدم استفاده از نهاد فطرت و ترمز عقل و هدایت دین برای اصلاح ساختار روابط اجتماعی . دوم عدم رعایت اعتدال در حدود اختیارات . حکومت و مردم سرمایه داری تحت عنوان آزادی فاقد ترمز و مهار طبقه قوی برای پیشگیری از خورده شدن طبقه ضعیف است نظام متکی به کفه های ترازوست ، مهارهای حاشیه ای و موردی کافی نیست .
مسئله بیمه کردن ضعیف حتی بیمه بیکاری ، درمان و از کار افتادگی تنها کاری که میکند از انفجار جامعه و شورش ضعیف بر قوی جلوگیری مینماید . مسئله مالیات ها حتی مالیات تصاعدی نیز از سرازیر شدن دارائی ضعیف در حساب قوی مانع نمی شود چیزی که هست تاریخ یک طرفه شدن را مقداری بعقب می اندازد وقتی تکیه گاه ثابت وجود ندارد هم قوانین بنفع طبقه قوی وضع میشود و هم قضات ، بالاخره دست نشانده قدرتمندان هستند و هم نظام اجرائی با دریافت مالیات جیره خوار قوی شده است.
اینکه گفته میشود در غرب مردم فرهنگ مالیات دارند و از آنها گرفته نمیشود خودشان مالیات را می پردازند و اگر صاحبان مهمترین پست ها در پرداخت مالیات طفره رفته باشند با آنها برخورد میشود ، دلیل اقتدار نیست دلیل وابستگی نظام به مالیات پرداز است . مالیات دهنده گوئی حق العمل حکومت را برای آرام نگهداشتن طبقه ضعیف می پردازد و از طرف دیگر در نظام سوسیالیستی دولت جای سرمایه دار را گرفته و استعمار بدتری را بوجود آورده است زیرا اگر در غرب قدرت با سرمایه دار است هنوز سرمایه داران با هم رقابت دارند و این رقابت موجب مرغوبیت کالا و نوعی حق تنفس برای طبقه ضعیف است در نظام سوسیالیستی حزب حاکم بدون هیچ رقیبی فعال است گوئی عقل و فهم و شعور علاوه بر دارائی و ثروت یعنی قدرت اقتصادی حـاکمـیت نـظامـی و فرهنگی وتبلیغاتی و آموزشی یعنی قدرت فرهنگی و سیاسی هم در دست حزب است .
همه همان گونه باید فکر کنند که حزب می پسندد ، طبیعی است در چنین وضعیتی رشد و توسعه تا زمانی تداوم دارد که همه حزبی فکر کنند و حزبی کار کنند و حزبی توزیع قدرت و ثروت کنند و همه بهمان سهم که حزب نظر داده قانع شوند این چنین وضعیتی برای یک نظام در محاصره امکان تداوم دارد چون تنازع بقاء فردی جای خود را به تنازع بقاء جمعی داده و هدف جمعی بدلیل فشار دشمنان خارجی جایگزین خواسته های فردی شده است اما همینکه موقع تقسیم غنائم فرا رسد و از حالت محاصره صد در صد خارج شوند و بحث رفاه و توزیع آسایش بین بحثها مطرح شود فروپاشی نظام حتمی است .
روسیه و چین و آمریکا و کلاً غرب بدلیل ساختار تمدن و نظام موجودشان مثل بشکه های روی ترازو بی تعادلند شما باید مرتب به یکی اضافه کنید و از دیگری بردارید تا تعادل بهم نخورد چون تکیه گاه ثابت ، دخالت در روابط اجتماعی نکرده است .
اگـر اعتـقاد بـه خـدا و آخـرت در آمریکا و اروپا و کلاً غرب بـاشـد در حـد نـوشـته روی دلارهاست بـالاتـــــر ازWe trust in god و In god we tsust ما بخدا اعتقاد داریم آنها میگویند ما فقط به خدا متکی هستیم این جمله هم ارزشمند و هم گویاست اما این تکیه گاه ثابت وارد نظام اقتصادی نشده است نوشته شدن روی پول رایج خیلی مهم است اما مهمتر از آن مهار شدن قدرت طبیعی فرد و جامعه بوسیله اعتقاد به خدا و روز جزا است اینکه در مقابل منکران خدا و دین چنین شعاری روی اسکناس نوشته شود بسیار کار بزرگی است اما مهار نشدن زیاده خواهی بوسیله این اعتقادات ، تکیه بر ثابت را نه تنها از نظام های بی اعتقاد به خدا و روز جزا که از معتقدین هم گرفته است اعتقاد به خدا و روز جزا در روابط دول و ملل نقشی ندارد آنچه نقش دارد منافع است این همان تکیه بر کفه های ترازوست و بقاء یعنی بقاء تعادل و فروپاشی یعنی یک طرفه شدن وقتی تکیه به ثابت که اساس تعادل پایدار است در کار نباشد استفاده از دخالت های جنبی برای حفظ تعادل یک کار خسته کننده و تصنعی است که در هر لحظه غفلت پیش آید جریان یـک طرفه شده و نظام فروپاشیده است منتها هر جا بصورت تصنعی اقدامی در جهت حفظ تعادل صورت پذیرد بصورت مسکن و موردی کارساز خواهد بود روسیه نظام ترازوئی بود یک حکومت و حزب بر روی یک کفه و مردم بر کفه دیگر بودند مردم می دیدند مالک چیزی نیستند احساس مسئولیت را از دست دادند و جاذبه سود و دافعه ضرر در مالک و مباشر از کار افتاده بود زیرا آنکه مالک بود مباشر نبود و آنکه مباشر بود مالک نبود .
کارمندان مباشر کارها بودند که مالک نبودند که جاذبه سود و دافعه ضرر داشته باشند هیئت حاکمه که مالک بود مباشر نبود یک کلی در سایه بود چه حزب چه دولت ، به این ترتیب نظام روسی فرو پاشید .
در چین اگر چه در فرد و نظام کارمندی جاذبه سود و دافعه ضرر نیست اما در کلان ، بازار سرمایه را پذیرفته است . جاذبه سود و دافعه ضرر در سرمایه گذاران داخل و خارج هست برای عامه هم حزب از یک جریان بین المللی که درشوروی بود به یک جریان ملی چینی مبدل شده است ناسیونالیسم جاذبه و دافعه عمومی دارد و یک واقعیت است اما بحث در تداوم چنین بازی است ، تا کی میشود مردم را بدلیل اینکه در خطر دشمن هستند در حال آماده باش و نظامی نگهداشت ؟ بالاخره خستگی دارند آنها مثل دوچرخه سواری هستند که دو پای او روی رکاب است او تا زمانیکه پا میزند میتواند دو پا را روی رکاب داشته باشد و این کار دوام ندارد .
اما غرب باور کرده است که باید مباشر جاذبه سود و دافعه ضرر داشته باشد از این جهت پیشرفته است اما بکار نگرفتن فطرت انسانی در روابط تولید ، نظام ترازوئی را برایش فراهم کرده و نظام ترازوئی یعنی نظام بی تعادل بین قوی و ضعیف ، تعادل طبیعی نیست اما تعادل های تصنعی اگر چه موقتاً کارساز است اما بحث در تداوم است .
در نظام اسلام راستین حاکم و حکومت تا زمانی حق مطاع بودن دارند که خود مطیع ترین نسبت به قانون باشند و قانونگذار تا زمانی حق قانون گذاری دارد که مطیعترین نسبت به منشاء حق قانونگذاری یعنی مقام ثابت باشد اتّکا به ثابت در سه قوه مقننه و مجریه و قضائیه که تحت نظر ولی امرند مطرح است ، ولّی امر بعنوان ناظر و تکیه گاه سه قوه خود نیز زمانی ولایت بر دیگران دارد که از همه به ما فوق مطیعترین باشد . اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم بمعنای این نیست که هر کسی در منصب ولّی امر قرار گرفت اطاعت او هر چه باشد لازم است .
اگر چنین بود یزید بن معاویه که در این مقام قرار گرفته بود اما حسین بن علی علیه السلام رسیدن بقدرت را کافی نمیدانست او می گفت اطاعت شأن خداوند است و هیچکس غیر از او چنین حقی ندارد رسول بدلیل آنکه از همه بخداوند مطیع تر است مطاع میشود بعد از خدا و رسول کسی حق ولایت امری دارد که مانند رسول مطیع تر از همه نسبت به مافوق باشد .
در جای جای نظام اسلام حقیقی تکیه بر ثابت به چشم میخورد و اعتقاد بخدا و روز جزا نه تنها در ولی امر بلکه در قاضی و مجری و قانونگذار ، شرط صحت کار است . در روابط اجتماعی همه جا تکیه به امر ثابت باید مراعات شود .
وقتی موسی علیه السلام میخواهد داماد شعیب علیه السلام شود بعد از تمام شدن قول و قرارها میگویند و الله علی ما نقول وکیل .
اگر آنچه بر روی دلار نوشته شده در جای جای نظام غرب جاری میشد تکیه بر ثابت بود و تعادل بطور طبیعی حفظ میشد اما متأسفانه این هم شعاری بیش نبود قولو لا اله الا الله تفلحوا در جوامع اسلامی به سرنوشت جمله روی دلارها دچار شده است لا اله الا الله اگر در متن زندگی مسلمانان آمده بود هیچ حاکم جائری میدان قدرت نمائی پیدا نمیکرد حاکم جائر زبان حال او لا اله الا انا است و مصداق شرک است طاغوت است و تکیه بر او تکیه بر نا پایدار است .
سود طلبی قرض دهنده هم مثل آب طلبیدن بشکه سنگین تر روی ترازوست جا به جائی یک طرفه است زیرا لا اله الا الله میگوید سود نگیر تا بتواند روی پای خود بایستد بگذار همه ثروتمند بالقوه شوند همه سرمایه دار بالقوه شوند وقتی قرض بدون سود رایج شود همه دارا هستند زیرا همه از این منبع استفاده می کنند عیناً مثل مالک زیرا مالک تمام سود حاصل را خودش مالک میشود قرض گیرنده هم مالک تمام سود حاصل میشود .
وقتی قرض رایج شود شغلی بنام سود گرفتن در جامعه نمی ماند راه سود ، پول را در کار گرفتن میگردد راه سود تنها سرمایه گذاری و خطر کردن میگردد .
اما با مباح بودن سود قرض ، سرمایه گذاری گرفتار حریف قَدَری میشود که بهیچ وجه امکان رقابت با او را ندارد . این همه صاحبان کارخانه ها مغازه ها ، معادن که ورشکست میشوند همه بخاطر سرمایه گذاری در کار است .
این همه انتقال مال از سرمایه گذاری به سپرده ثابت بدلیل تضمین بودن سود سپرده و نامطمئن بودن سرمایه گذاری است هرچه بهره سپرده ثابت بیشتر و بهره تسهیلات بانکی افزوده تر باشد جریان حرکت از سرمایه گذاری در کار به سمت سرمایه گذاری در سپرده ثابت سریعتر است تنها معاملات تجاری و خدمات که چندان خطری ندارند و طبعاً موجب گرانی کالا میشوند مطمئن مینمایند چون میتوانند بهره بیش از بیست درصد را بپردازند . قضیه جوائز هم برای سپرده گذاری مسئله راحل نمی کند چون بانک بایستی آنچه جایزه میدهد از سود تسهیلات واگذاری دریافت نماید .
بهرجهت نمیتوان گفت تا تورم هست سود تسهیلات است و سود سپرده گذاری ثابت است چه کسی میتواند منکر تأثیر پرداخت سود سپرده های ثابت و یا جوائز بر افزایش تورم شود ؟ تورم بمعنی از مایه خوردن و بالاخره چوب همه کم کاریها و بدکاریها و خرج های اضافی و بریز و بپاش ها را بر گرده پول رایج زدن و انتقام همه بدبختی را از پول گرفتن .
تورم یعنی از همه پهلوانها شکست خوردن و آخر سر با مادر کشتی گرفتن و او را زمین زدن . این اداره زندگی یا تورم یعنی پهلوان ننه زن ، از همه راه کم آوردن و آخر سر به تورم پناه بردن .
وقتی قدرت خرید پول کاهش می یابد همه عصبی می شوند اگر میتوانستند از پول متغیر به پول ثابت پناه می بردند و این هم آرزوی کشورهای پیشرفته است آنها میخواهند با تورم مردم شما را تهدید کنند که برای نجات از تورم به وابستگی به آنها پناه ببرند همانطور که در نظام های خودکامه نخبگان و متمکنین همیشه در خطر بودند هر کس بدلیل قدرت مدیریت و یا توان اجرائی شخصیتی پیدا میکرد نظام خود کامه از قدرت و یا ثروت او احساس خطر میکرد به بهانه ای مجموعه او را معدوم و دارائیهای او را تصاحب و مصادره میکرد اجانب فراماسیون را با فراماسونری را بعنوان چتر امنیتی و دامن لباس خود در کشورهـا پهن میکردند و نخبگان به آنها پناه میبردند و عامل اجرای فرامین آنها میشدند و اگر انقلابی و یا جابه جائی قدرت پیش میآمد انتقال از وابسته ای به وابسته دیگر بود .
تورم نظام خودکامه و پول ثابت خارجی همان فراماسیون است وابستگی به پول دیگران اینگونه که پول کشورهای وابسته غرب کم تورم است آرزوی اجانب است .
ناراضی بودن مردم از کاهش پول خطرناکترین نارضایتی از نظام است مردم اگر یک لحظه پول ثابت در اختیار داشته باشند معطل نمی کنند بلافاصله دارائی خـود را از ظـرف سـوراخ دار پـول متـورم به ظرف سالم پول ثابت منتقل می کنند .
وقتی قدرت پول کاهش می یابد مردم بدنبال ظرف دیگری برای دارائی خود میگردند در گذشته که نرخ داخلی طلا آزاد بود از طلا استفاده میکردند بعداً که نرخ طلا شناور نبود و با افزایش سکه سرعت رشد طلا را در بازار مهار می کنند مردم بسوی کالاهای دیگر رو میآورند دولت هم از ترس رها شدن مار پول برای طعمه کالا ترجیح میدهد در سپرده ثابت و یا قرض الحسنه ها دریافت جائزه مارهای پول رها شده را در کیسه کند اگر پول ثابت تأسیس نشود بازی با نرخ بهره تعادل مصنوعی است مثل همه تکیه گاههای غیر ثابت ، بازی با آب بشکه های روی ترازوست مرتباً باید بطرفی که کم میشود اضافه کرد تا تعادل بهم نخورد .
این همه یارانه به نان و غیر نان اگر برداشتن از قوی نیست افزودن بر ضعیف هست اما افزودن غلط زیرا فقیر و غنی هر دو از یارانه نان و غیره بهره مند میشوند مسئله کنترل تفاوت طبقانی به گرفتن از غنی و دادن به فقیر است که کشورهای پیشرفته با مالیات تصاعدی از غنی میگیرند و با بیمه های مختلف و تضمین های گوناگون در کفه فقیر می ریزند .
یارانه که مسئله ای را در تعادل فقیر و غنی حل نمی کند در حقیقت از مایه خوردن و از مایه خوراندن است یعنی آنچه باید صرف سرمایه گذاری و ایجاد اشتغال شود صرف پیشگیری از بحران نان و غیره میشود وقتی کاهش قدرت پول بیشتر شد حقوق کارگر چند برابرتر میشود باز تـورم افـزوده میشود و وقتی تورم کاهش قدرت خرید را تشدید کرد آنکه دیروز مسئله نان داشت امروز مسئله پول آب و برق و گاز پیدا میکند ناچارید در این امور هم یارانه بدهید همانطور که در بنزین انجام میدهید .
این همه نتیجه بی قراری پول است که ناچارید بصورت لحظه به لحظه با نرخ بهره مثل بند بازان بازی کنید و این اهرم تعادل را روی بند از دست ندهید . پول شناور حرکت روی بند است امکان ندارد سیرک باز بدون داشتن میله حفظ تعادل خود را نگهدارد امکان ندارد بدون اهرم نرخ بهره یا پول شناور جامعه ای را اداره کرد .
شناور بودن پول الزام و دیکته میکند بازی با نرخ بهره را . هر کس پول شناور را بپذیرد و بازی با نرخ بهره را رد کند اقتصاد را نفهمیده است .
اسلام اقتصاد را می فهمد تهمت نچسبی است به اسلام که اقتصاد را نمی فهمد . اگر اسلام از آفریننده جهان است آفریننده یک اشتباه در آفریده ندارد امکان ندارد دین از آموزش خدا باشد و در مسئله پول شناور و بهره اشتباه به این بزرگی کرده باشد .
اسلام به بهره نه نمی گوید . مگر آنکه پول ثابت را تأسیس کرده باشد نه گفتن به بهره و نه گفتن به پول شناور با هم است و بلی گفتن به پول شناور و بلی گفتن به بهره با هم هستند با هم میآیند و با هم میروند .
اگر دیگران مشکل تورم ندارند و نرخ بهره دارند آنها مشکل تورمشان با معامله های تحمیلی با ما حل می کنند آنها با قدرت امنیتی نظامی سیاسی فرهنگی تبلیغاتی بیماری های پولشان را به ما متصل میکنند . همانطور که استنجاء کننده آلودگی خود را بسنگ و کلوخ و لته و دستمال بهداشتی منتقل میکند و آنها ما را بصورت لته استنجاء خود در معاملات و قرادادها بکار میبرند چون با پول آنها معامله میکنیم چه دلار باشد چه یورو ما دل خوشیم که درصد بالائی از معاملات دلار به یورو تبدیل شده است یورو چیست ؟ سگ زرد برادر شغال . پول ارزش اعتباری دارد خرید و فروش با پول ایجاد تقاضاست برای پول ایجاد تقاضا تأمین اعتبار است همانگونه که تعطیل و تحریم معامله با کشوری و پولی محدود کردن تقاضای آن پول و تولیدات آن کشور است و محدود کردن تقاضا یعنی محدود کردن اعتبار و محدود کردن اعتبار لازمه اش کاهش ارزش است . ادامه دارد انشاء الله تعالی